آرشیف

2016-11-3

Shahla Latifi

قربانیان تیزاب پاشی
از قلب قربانیان حوادث جنایی تیزاب پاشی:

رخسار آسیب دیده زن که با طوفان اندوه آغشته است از درد می گوید. صورتش که با دست پرعداوت زمان نیمه سوخته و تمام افسرده شده است از ظلم و جور زمان قصه می کند. با خود فکر می کند که زنده ماندنش بی فایده است؛ و دیگر هیچ آرزویی ندارد؛ و از زندگی بیزار است. اما یک روز بهاری که قطره هاي باران با گرمی عشق به روی زخم هایش بی آلایشانه فرو می ریزند؛ اشک های زن مجروح با جنبش روح از درون قلب غمزده اش جاری می شوند؛ و زن ناگهانی بدون درد، رخسارش را می نوازد؛ مزه ای شور خاطره های شاد کودکی با گرمی قطره های باران بر قلب زن داغدیده گل های زیبا را می شکفاند؛ گل گذشت و بخشایش، گل استقامت و صبر، و گل های امید. و زن ستم کشیده با خود چنین می سراید:

من زنم، موجود زخمی زمان
سراپا مجروح با داغ های سیاه
ظلمت و جور جهالت را چه سخت
کشیده ام با خون و اشک و فغان
***

هر شب و روزم تیره چون ابری غم 
هر تمنا و امیدم بی رنگ
نه به رخ روشنی خندم ز دل
نه برای شادیی من پیش قدم
***

اگر امروز بشکنند دام خطا 
پرچم توحید بی افرازند بالا
اگر هر بند جهالت از درون
بگشایند با آرمان های رسا
***

اگر رخسارم با دست صبحگاه
نور خورشید را بنوشد با سرور
اگر داغ های جنون و رنگ غم
ترک گویند جسم و روح بی گناه
***

باز هم موجود نازیبا منم 
غبار یاس زمان بر تن من
بربادرفته میان جسم خویش
هنوزم با عشق و امید زنده ام
***

عشق دیرین از فراز عرش مه
عشق مادر، خلوتگاه بی ریا
عشق به ایمان و آزرم وجود
با جسارت، بی تکلف، باشکوه

شهلا لطیفی
هفدهم اکتبر ۲۰۱۶م

 
 Show original message