آرشیف

2023-2-4

Shahla Latifi

دو شعر- دو روایت احساسی
شعری اول:  من در سرزمینی زاده شدم
پُر از جلادان، رهزنان، گناهکاران
کجاست پیامبری که به آنها درس عشق بدهد؟
ولی بود زمانی، در کنج های دهکده‌های متروک
مردهای از جنس بهشت
زنهای از جنس نور
و کودکانی که بر دیوارهای گِلی لبخند می‌کاشتند
اما دیگر رفت آن روزها
برباد شد آن دهکده‌ها
و اکنون
در سراسر آن سرزمین مرگ عشق را فراگرفته است
عشق و دوستی دیگر در گریز اند به ساحلهای دوری تنها
آیا روزهای آینده
چون برق در دل سرزمین کهن باز خواهد شد؟
تا دگر کودکان، رهزن بار نیایند؟
شعر دوم: من می‌اندیشم که نگاه پر از اعتراف او
لبالب با رنج و غصه
مرا در درون شبها می‌پوید
خطوط کف های دستم را که از راه های عشق و حیات و دوستی می‌گویند
و فرورفته در دامن شب
از پشت پنجره به ماه می‌نگرد و با خود می‌گوید:
“ای زنِ شاعر! گفتارهای توست که در من عشق می‌زاید
تو تنها صدایی استی که مرا به اوج می‌رساند؛ به اوج رودها و دریا
من با اندیشه ای تو، گیج و مست از خشکسالی بدر می‌آیم
و در ژرفنای شب به یاد تو، یک مرد ِ کامل می‌شوم.”
شهلا لطیفی
فبروری ۲۰۲۳(میلادی)
https://www.facebook.com/shahla.wallizada