آرشیف

2016-6-11

قرآن کلام جاوید خـــداونـــــد

انا نحن نزلنا الذكر وانا له لحافظون

مولانا :

گرچه قرآن از لب پیغمبر است
هر که گوید حق نگفت او کافر است

 
از دیدگاه وجدان سالم و تفکر صحیح، ما در همه احوال و همه جا،باید بدنبال کشف حق و التزام به حقیقت باشیم.هر نوع تصویر ساخته گی و وارونه از حوادث تاریخی،فاقد ارزش و اعتبار بوده ، اعتبار مصور راخدشه دار می کند۰ این تصویر برداری وارونه و غیر واقعی از حوادث تاریخی ،نه تنها به تامین مقصود شخص کمک نمی کند،بلکه عامل جهل مرکب و اسباب توجیه انحرافات شده،و به شدت موجبات و اسباب تباهی آنان را بدنبال دارد.طرز استدلال درست و منطقی،اهمیت فراوانی در زندگی انسان داشته،و در پیشرفت علم و تکنولوژی،در زندگی فردی و اجتماعی تاثیرات بسیار عمیق و غیر قابل انکاری دارد. به همان پیمانه، استدلال نادرست و غیر واقعی،مشکلات فراوانی رامخصوصا برای خود مستدل به وجود می آورد،حتی ممکن است به خدشه دار شدن روابط و حتی ناراحتی های روانی و روحی منجر شود.چنانچه برخی از دانشمندان بیماری های روانی،معتقدند که بعضی از بیماری های روانی انسان ،ریشه در باور ها و شناخت ها و استدلالات نادرست دارد،و آثار این مریضی در تناقض گوئی ورویاهای آشفته تجسم پیدا می کند.استدلال ما در باب این که قرآن کلام خدا ست و توسط فرشته ی وحی ،حضرت جبرئیل امین، بر پیامبر نازل شده،از نوع استدلال قیاسی،استدلال معکوس یا انتزاعی و استدلال استنباطی یا استقرائی و یا حتی استدلال عقل سلیم نیست،بلکه استدلال شهودیست که مبتنی بر درک شهودی بوده،و به وسیله ی حواس مادی،انسان های عصر نبوت بدست آمده،و توسط انبوه عظیمی از فرشته خویان زمان نزول وحی،از پیامبر اسلام انتقال یافته است . حادثه ای نزول قرآن،به تائید دوست و دشمن،ناقلان آن در طول تاریخ ،جماعت های چند صد هزار نفری بودند که،عقلا اتفاق آنها بر کذب و دروغ محال است.افزون بر آن،اگر ما از راه استدلال منطقی و عقل سلیم وارد قضیه شویم،،می بینیم که،خواب پنداشتن وحی در این چهار چوب نمی گنجد،چرا که به گفته ی آقای سروش،قرآن خواب های تعبیر نه شده ای پیامبر است،که احتیاج به تعبیر و خوابگزار دارد،آن هم به گفته ی ایشان،باید متخصصین آتروپولوژی ؛ تاریخ دانان ؛ علمای دینی ؛ روانکاوان وآینده گان این خواب ها را تعبیر کنند،که این گفته های جناب آقای سروش سکولار، مشکلات وسوالات فراوانی را بدنبال دارد؛که درلابلای این بحث ؛مطرح خواهد شد
بد نیست اول بعضی از عقائد آقای سروش را در باره مسائل عقیدتی وقرآنی ؛ با جوابهای مختصر وکوتاه مطرح نموده؛ وبعدابه طرح بعضی مطالب وسوالات ومشکلات بپردازیم
آقای سروش در مورد چگونگی سخن گفتن خداوند ج با پیامبران صحبت کردند.
واضح است که،کلام ،صفت ازلی و ابدی الله ج می باشد و خداوند متعال قادر است،آن طور که بخواهد به امر تکوینی خویش کلامش را در غالب الفاظ و حروف،در لوح محفوظ ثبت و در دسترس بشریت قرار دهد.خدای که آقای سروش را خلق کرده و به او قدرت تکلم داده،نمی تواند سخنش را برای انسان ها برساند و با پیامبرانش صحبت کند.
ایشان از رنگ و بوی فرهنگ قبایلی عرب،در قرآن سخن به میان آوردند.در حالیکه قرآن فرهنگ زدایی نمود،و بر خلاف فرهنگ و مقررات قبایلی عرب ، قوانین و فرهنگ جدیدی را،اساس گذاشت و به همین ملحوظ به مخالفت شدید قبایل عرب مواجه گردید. بلی در باره ای بهشت و نعمت های فراوان آن.سخن قرآن در آن جا،سخن از بر آورده شدن آرزوی هر بهشتی است .و طبیعتا"آرزوی هر کس،طبق میل و آرزوی آن،تمثیل و تحصیل می گردد.بنابراین با اندکی توجه خواهی دانست  که آرزوی هر بهشتی،بافرهنگ ومقررات زندگی کاملا"متفاوت است. قرآن هر گز و ابدا"رنگ و بوی فرهنگ هیچ قوم و قبیله را نداشته ،و به همین دلیل همگانی وجاوید است و رنگ تاریخی ندارد.
نمی دانم چرا احکام فقهی را ایشان با عدالت و کرامت انسانی مخالف می دانند،در حالیکه اسلام به خاطر تامین امنیت و آرامش جامعه و برقراری عدالت و کرامت انسانی و ایجاد فضای سالم و خانواده ی سلیم، حدود و مقررات جزائی با شرایط ثبوتی مشکل،وضع نموده است، تا انسان ها آرامش داشته باشند.اگر زناکاری با شرایط ثبوتی بسیار مشکل و نزدیک به محال به خاطر سالم ماندن جامعه ،مجازات شود،مخالف عدالت وکرامت انسانی است.و در مقابل اگر سالی صد ها هزار انسان بخاطر بی بندوباری،به مرض ایدز دچار شوند و بدون قید و شرط منتظر مرگ باشند،موافق کرامت انسانی است.
مسئله ی برده داری را مطرح نموده و قصور آنرا بدوش اسلام گذاشتند که فکر می کنم نهایت بی انصافی است.طوریکه در تاریخ ثابت است،اسلام برده داری را اساس گذاری نکرد.زمان ظهور اسلام تجارت عمده ای مردم،برده داری بود.اسلام به شکل معقول و منطقی و تدریجی،نظام برده داری را از میان برداشت،تشویق به آزادی برده،آزاد کردن برده در بدل فدیه و کفارات و آزادی اقارب نزدیک مالک و دادن حق و حقوق طبیعی و انسانی برای برده ها،از مصادیق محو نظام برده داری در اسلام است.اما ادعای پستی و بلندی فصاحت و بلاغت در قرآن،ادعای بدون دلیل است.همه ی قرآن کریم فصاحت و بلاغت هماهنگی دارد.همه ی اهل فن در این خصوص اتفاق نظر دارند که بلاغت اولین آیه با آخرین آیه کوچکترین فرقی ندارد.
از نظم پریشان قرآن حرف زدند و در این خصوص،آیه سوم سوره ی مائده را،مثال آوردند و در باره ای نظم پریشان این آیه مبارکه فرمودند:
 « سخن از تحریم مردار و خون و گوشت خوک و حیوانات قربانی شده در پای بتان و … آغاز میشود تا به اینجا میرسد که امروز دینتان را کامل کردم و اسلام را برای شما پسندیدم، و دوباره به سراغ پاره نخستین میرود که اگر کسی در تنگنا قرار گرفت و از آن محرّمات استفاده کرد، بر او باکی نیست. مفسّران در ربط دادن پاره‌ های مختلف این آیه آشکارا درمانده اند »

مفسران در ربط دادن این آیه درنمانده اند،این آقای سروش سکولار است که در مانده و عقل بشری او به آسمان،فصاحت و بلاغت قرآن،بال پرواز ندارد.والا مفسرین وعلما خوب می دانند که کلمه ای الیوم که مزین به الف و لام است چه معنا و مفهومی دارد،در تفسیر کبیر امام فخر رازی وتفسیر بحر المحیط آمده که :  فمن اضطر فی مخمصه؛ متصل بذکر محرمات است .وآنچه دربین آمده معترضه می باشد .وحکمت در ایراد آیه ی اکمال ؛ دربین آیه ی احکام محرمات ؛ تاکید براین است که تحریم این خبائث ؛ ازجمله ی دین کامل ونعمت تامه است،نه اینکه طبق نظر سروش،بعد از آیه اکمال،دوباره به پاره نخستین برود.من فکر می کنم که یا معلومات تخصصی آقای سروش در این مورد ناقص است ؛ ویا آن طوردرعالم رویا وخواب فرو رفته اند ؛ که از عالم علم؛ حوادث وشهود تاریخی وبدیهیات ؛ بی خبر مانده اند .

 

  پریشانی وتناقض گوئی این جاست

 

  پریشانی گفتاری جناب آقای دکتر سروش در مناظره ی شان با آقای مهدی بازرگان در برنامه ای پرگار«قرآن رؤیا های پیامبر؟»

 آقای سروش

در جواب سؤال مجری که پرسید،چه کسی می تواند قرآن را خوابگزاری کند گفت،زبان قرآن،زبان اشراقی و رویایی است که من،اصطلاح رؤیا را برگزیدم،و به نظر من عالمان اسلامی،با این علومی که فعلا"در حوزه‌ها خوانده می شود،نمی توانند قرآن را خوابگزاری کنند. در خوابگزاری قرآن،ما باید به تاریخ برگردیم،به آنتروپولوژی  یعنی اوضاعی که در زمان پیامبر بود،،و به ایده های مردم آن زمان. آنتروپولوژیست ها و مردم شناسان،تاریخ دانان،روانکاوان و عالمان دینی که به علوم بلاغی وارد باشند و خوابگزاران آینده که می آیند،می توانند قرآن را خوابگزاری نمایند. اما بلا فاصله بعد از چند لحظه در همان مناظره می گوید:زبان قرآن،زبان عرفیست،نه زبان فلسفی است،نه زبان حقوقی است و نه زبان فنی،بر خلاف گذشتگان و معاصران،که آیه های قرآن را،آن چنان تفسیر می کنند که گویا یک حقوق دان آنرا نوشته،زبان قرآن همان زبان عرفیست،اگر گفته خورشید،خورشید است و اگر گفته آب، آب است،احتیاج به رمز گشایی ندارد ، هیچ یک از این کلمات در دیکشنری بر خلاف معنای خود حمل نمی شود. ملاحظه نمایید تناقض گوئی و پریشانی گفتار را ، در یک مناظره آنهم به فاصله ی چند لحظه. خوب اگر قرآن زبان عرفیست،و بر خلاف معنای خود حمل نمی شود،پس خواب نیست،چون در خواب کلمات بر خلاف معنای دیکشنری حمل می گردد،مانند خورشید و ماه و یازده ستاره که حضرت یوسف علیه السلام در خواب دید. و اگر خواب است و احتیاج به مردم شناسان و آنتروپولوژیست ها،بلاغت دانان،علمای دینی،تاریخ دانان و روانکاوان دارد، که آنرا خوابگزاری کنند ،پس کلام عرفی و ساده نیست و به معنای دیکشنری حمل شده نمی تواند.

 
آقای سروش می گوید شرط نیست که«یوحی الی»راببینیم و«انابشر مثلکم»را نبینیم،در جواب باید گفت که ما هم همین را می گوئیم،در این جا پیامبر می گوید،من مانند شما بشری ام و قرآن کلام خداوند ج است که به من وحی می شود،مطلب ما هم همین است که پیامبر هیچ مدخلیتی در باب وحی ندارد.
حال به طرح سوالات ؛ مشکلات ؛استدلالات وبرخی مطالب مورد نیاز می پردازیم ؛ تا دروضوح موضوع ما را یاری نماید.
:   در خواب معمولا خود کسی که خواب می بیند ،تاویل وتعبیر خوابش را نمی داند مثلا"حضرت یوسف علیه السلام نمی دانست یازده ستاره،آفتاب و ماه چه معنا ی یا تعبیر و تاویلی دارد . بنا"به گفته ی آقای سروش حضرت محمد ص خواب هایش را«قرآن عظیم»بدون تاویل و تفسیر وتعبیر بصورت مجهول گذاشت و رفت  .آیا این پندار باواقعیت عینی زمان رسول الله  ص  تطابق دارد ؟
۲:   طبق نظر آقای سروش اگر قرآن کریم خواب های تعبیر نه شده و مجمل باشد.نتیجه اش این است که،حضرت محمد ص،صحابه،تابعین،تبع تابعین مفسرین،علما،دانشمندان،امامان مذاهب و همه ی گذشتگان تا امروز دنبال راه مجهول و غیر واقعی رفتند و می روند و در طول این تاریخ سروشی هم پیدا نشده که  بگوید اینها خواب است وباید خوابگزاری شود.
 ۳:      چرا جمع چند صد هزار نفری صحابه ی پیامبر به این امر بزرگ اطلاع نیافتند در حالیکه مردم کنجکاو،با هوش،دانشمند،شاعر و مفسر قرآن بودند    
۴:  بعد از صحابه،عقل تابعین وتبع تابعین، امام مالک ؛ امام احمد حنبل ؛ امام ابوحنیفه ؛ امام شافعی ؛امام جعفر صادق؛ مفسرین مانند امام فخر رازی و امثالهم کجا رفته بود وچرا دنبال مجهولات رفتند و به گفته ی آقای سروش ،مجهول را به مجهول تفسیر کردند و نیامدند ورق را بر گردانند و قرآن را به عنوان خواب های مجهول خوابگزاری کرده و به معلوم تعبیر کنند
  ۵:  اگر قرآن خواب و رویا باشد،و می دانیم که اصولا"،معنای حقیقی در خواب مراد نیست،پس مقصود و منظور از نماز،روزه،زکات،حج،لا اله الا الله،قل هو الله احد و هزاران آیه ای دیگر چیست؟،زیرا خواب معنای ثانوی و غیر حقیقی دارد ، همان معنای ،که به گفته ی آقای سروش،گذشتگان در طول هزارو چهار صد سال،از درک آن عاجز ماندند
 
۶:     آیا مقدار خوابی تعبیر نه شده و مجهول می تواند سبب هدایت اعراب ،زنده به گور کن گردد
 
         ۷:   جناب آقای دکتر سروش می فرماید مورخان نوشتند وقتی که پیامبر دچار حادثه ی وحی می شد دچار احوال نا متعارفی می شد،شبیه خواب بلکه سنگین تر از خواب،چنان احوال سنگینی بر او عارض می شد که از اطراف خود کاملا"بی خبر می
شد،ووقتیکه هم بر می خاست،عرق کرده بود   
در جواب باید گفت که ،رسولخدا در آن حالت، وحی را می گرفت و طبعا"حالت عادی نبود ، ایشان در حین گرفتن وحی،جهت حفظ و نگهداشت وحی منزل،سعی وکوشش،شتاب و عجله وتوجه بیشتری داشتند،چنانچه خداوند ج برایش می فرماید شتاب و عجله نکن،بنابراین، وجود این سعی و عجله و توجه،سبب تعریق می گردید،وهیچ تاریخ نویس و راوی نگفته که پیامبر،در وقت گرفتن وحی خواب بودند،افزون بر آن انسان که در زمان خواب و استراحت عرق نمی کند،و طوریکه علما در باب رؤیا در خواب تذکر دادند،رؤیا در مرحله ی سوم خواب که همانا خواب عمیق است،اتفاق می افتد،یعنی زمانی که خواب از مرحله ی اول و دوم بگذرد،که این خود زمانگیر است، و روایاتی هم که از کیفیت نزول وحی وجود دارد؛ خلاف پندار آقای سروش را ثابت می کند ؛ که یکی از آنها از حضرت عایشه رضی الله عنها ست،که در صحیح بخاری این طور آمده:   
حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ يُوسُفَ قَالَ أَخْبَرَنَا مَالِكٌ عَنْ هِشَامِ بْنِ عُرْوَةَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَائِشَةَ أُمِّ الْمُؤْمِنِينَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا أَنَّ الْحَارِثَ بْنَ هِشَامٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ سَأَلَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ كَيْفَ يَأْتِيكَ الْوَحْيُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَحْيَانًا يَأْتِينِي مِثْلَ صَلْصَلَةِ الْجَرَسِ وَهُوَ أَشَدُّهُ عَلَيَّ فَيُفْصَمُ عَنِّي وَقَدْ وَعَيْتُ عَنْهُ مَا قَالَ وَأَحْيَانًا يَتَمَثَّلُ لِي الْمَلَكُ رَجُلًا فَيُكَلِّمُنِي فَأَعِي مَا يَقُولُ قَالَتْ عَائِشَةُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا وَلَقَدْ رَأَيْتُهُ يَنْزِلُ عَلَيْهِ الْوَحْيُ فِي الْيَوْمِ الشَّدِيدِ الْبَرْدِ فَيَفْصِمُ عَنْهُ وَإِنَّ جَبِينَهُ لَيَتَفَصَّدُ عَرَقًا
 
عبدالله پسر یوسف برای ما گفت که ما را مالک ازطریق هشام پسر عروه و او از پدرش وپدرش از عایشه ام المومینین رضی الله عنها خبر داد: که حارث پسر هشام (رض) از رسوال الله (ص) سوال نمود و گفت ای رسول خدا (ص) چگونه برای شما وحی می آید رسول الله (ص) فرمود: بعضی اوقات برای من مانند صدای زنگ می آید واین برایم سخت ترین آن است و فرشته  وحی ازمن جدا می شد درحالیکه آنچه را گفته بود حفظ نموده بودم و زمانی بصورت مردی
 خود را برای من متصور و نمایان می نمود وبامن سخن میگفت و من آنچه را میگفت حفظ می نمودم عایشه (رض) فرمود: به تحقیق که آن حضرت را دیدم که در روز بسیار سردی وحی برایشان نازل می گردید ووحی از ایشان قطع می شد درحالیکه از پیشانی مبارک عرق می چکید
طوریکه درین روایت و روایت های دیگر ثابت شده،و تاریخ نویسان هم نوشتند،پیامبر در حالت بیداری و با کمال توجه و هوشیاری وحی را از حضرت جبرئیل امین ع می گرفتند،و بدون کم و کاست و دخل و تصرف برای مردم ابلاغ می کردند ، حتی روزی سوار بر شتر بودند،که حضرت جبرئیل امین ع آمد ووحی منزله ای الهی را برای شان رساند،اگر پیامبر،حالت خواب پیدا می کرد،خود را بالای شتر نگهداشته نمی توانست،این روایت ها به تواتر ثابت شده،پس رؤیا پنداشتن وحی الهی یعنی انکار همه ی روایت های مشهوره و بدیهیات تاریخی
۸: به اساس نقل متواتر تاریخی؛ محمد ص به عنوان امین و صادق شهیر بود و دوست ودشمن ایشان را به این مصداق می شناختند وطبق عادت ایشان چیزی را از اصحاب مخفی نمی کردند،اگر خوابی می دیدند با یاران خود در میان می گذاشتند و برای شان تعریف می کردند،اگر در کتاب «تعبیر» صحیح البخاری و سائر کتب حدیث مراجعه نمائید،شرح خواب های مبارک،و شیوه ای بیان و تاویل آنها را به خوبی می دانید.مثلا از حضرت ابن عمر رضی الله عنهما روایت شده که ایشان فرمودند:از رسول خدا شنیدم که می گفت،در حالی که خواب بودم برایم قدح شیری آوردند،از آن نوشیدم و بعدا"باقی مانده ی آنرا برای عمر بن خطاب دادم.اصحاب گفتند ای رسول خدا به چه تاویل نمودی فرمودند،علم.  اما طوریکه به تواتر ثابت شده ؛اصحاب  در طول ۲۳ سال ؛دوران نبوت شاهد نبودند که رسول خدا ص فرموده باشند ؛من در خواب دیدم یا در خواب برایم این آیه نازل شده است،و ما نمی توانیم ،شهادت و نقل قول شهود عینی آن هم چون صحابه ی بزرگواررا ؛مد نظر نگرفته و حرف های بر آمده از خواب را باور نمائیم ؛مخصوصا"در مورد این امر بزرگ و قانون فاصل الهی که ناقلان آن لا تعد و لا تحصی بوده و اتفاق آنان بر کذب محال است.بنابراین خواب های جناب آقای دکتر سروش از دو جهت رد است
 1:صادق و امین بودن پیامبر ۲:نقل متواتر قرآن
۹:  عقل و علم
عقل سلیم رویا بودن قرآن را محال می داند. «عقل مصباح است»
آقای دکتر سروش گاهی در سایه ای عقل پناه می برند و گاهی آنرا شکسته شده و از بین رفته معرفی می کنند،که این مطلب در مقاله ها و سخنرانی های شان تجسم عینی دارد،به تناقضات گفته های شان کاری نداریم،از این دست تناقضات در گفتار و نوشتار شان به وفور وجود دارد،فقط می خواهم درین جا به کار برد عقل به صورت کوتاه اشاره نمایم. از آن جایی که عقل انسان محدود به زمان و مکان است،نمی تواند تمام حقایق را کشف نموده،وبدست بیاورد. مجهولات و دنیای تاریک نسبت به جهان روشن و حقایق کشف شده،خیلی زیاد است.عقل بشر به چیز های بسیار اندکی از موجودات،توانسته دست رسی پیدا کند و از همین واسطه جهان غیب مطرح است،یعنی همان جهان تاریک یا به اصطلاح کانت دنیای نومن ها ؛افزون بر آن عقول بشریت مراتب مختلفی دارد و همه ی عقول،حسابگر و منطقی نیست.عقل عرفی در هاله ای از ابهام،وهم،گمان وخیال فرو رفته است.اگر عقل بدون از هر گونه ابهام و خیال وو هم وگمان حکم کند،تردیدی نداریم که با واقعیت سازگار است،اما این سازگاری هم تاریخ مند است.شاید در مراحل بعدی،عقل آینده گان خلاف آن را ثابت کند. بنابراین به یقین می توان گفت که بشریت به وحی منزل و ارسال رسل نیاز مند است،نه به خواب و رویا و خیال که به مراتب از عقل بشر پایان تر است و نمی تواند گره از مشکلی بگشاید.وحی منزل همیشه مطابق عقل بوده و معقول است،اما عقل بشر بنا به محدودیتی که دارد،قادر به کشف و درک همه ی حقایق نیست و نباید در وقت عدم درک حقایق بخاطر برخی محدودیت های عقلی،عقل خود را صادق دانسته و آن چه عقل حکم می کند پیرو آن باشیم.مثلا"بخاطر عدم تخصص،وقتی که از تفسیر سوره ای مبارکه ی تکویر عاجز ماندیم،از روی قصور عقل ؛بگوئیم خواب است که محتاج خوابگزاریست،نه این قصور عقل است که محتاج به راهنمایی وحی منزل است،و دور از انصاف است که ثابت شده های تواتری تاریخ را که از بدیهیات است؛ انکار نمائیم ، طوریکه گفتیم،عقل بشر به هر اندازه که برسد،قاصر است،عقل در عین حال که لازم است،کافی نیست،عقل نورافکن بسیار قوی است،اما انسان به نورافکن به مقصد نمی رسد،عقل چراغ است،راه نیست،پس راه و چراغ از همدیگر جداست،اگر کسی چراغ نداشته باشد راه را نمی بیند.انسان با چراغ به مقصد نمی رسد بلکه راه را می بیند

علم:

 هیچ کس نمی تواند نقش علم را در تکامل و توسعه در طول تاریخ انکار کند،پیشرفت های مهم در طب،کشاورزی،صنعت و ارتباطات،متکی به دانش علمی و با بهره گیری از آن است.اکتشافات زیادی توسط دانشمندان و علماء بدسرس بشریت قرار گرفته است،اما یافته های علمی همیشه و در همه حال ثابت و لا یتغیر نیست،بلکه در حال تکامل و توسعه بوده و تاریخ مند است،که می توان از آن بعنوان نور و روشنایی در مسیر راه استفاده نمود.پس علم هم سراج است و صراط نیست
۱۰: جهان غیب و عالم شهادت
جهان دو قسم است یکی عالم غیب و دیگری عالم شهادت.آنچه به یکی از حواس مادی درک شود و قابل احساس باشد،عالم شهادت و آنچه غایب از حس است و با حس نمی توان آنرا درک کرد،نامش عالم غیب است.  خداوند،وحی،رسالت،نبوت فرشتگان،قیامت و مانند آن،جزء مصادیق غیب اند. بطور خلاصه هر آنچه از قلمرو حس بشر بیرون باشد،غیب است و تا ظرف وجودی انسان دگرگون نشود،وارد عالم غیب شده نمی تواند.اما جناب آقای سروش ،آنطور به یقین و با کمال اطمینان اکثرمغیبات را نفی می کند ،که تصور آن می رود که ایشان سفری به ماوراء طبیعت و جهان غیب داشتند ، چند روزی رفتند و حوادث پس از مرگ را مشاهده کردند و دیدند که جهنم و بهشت و حشر اموات و به صف کشیدن انبیاء و اولیاء و کارنامه ی اعمال و نصب ترازوی عدل و امثالهم وجود ندارد.ایشان بعد از بازگشت از این سفر پر خاطره،به بحث نشستند و قلم فرسائی کردند و مشاهدات خود را در این سفر بیان فرمودند،وگفتند که این ها جز ؛ خواب و رویا چیز دیگری نیست و باید خوابگزاری شود.به گفته های شان توجه نمایید:
«مادامی که دست خداوند را در قرآن مستقیماً در کار ببینیم و محمّد(ص) را در تجربه وحی، منفعل محض بشماریم و قرآن را محصول علم بیکران باری تعالی بدانیم، این معضلات هیچ‍گاه حلّ نخواهد شد » ایشان ادامه داده می گویند :
«توصیف آنچه به ماوراءطبیعت مرتبط است، از ذات و صفات الهی گرفته تا عالم مورچگان (عالم ذرّ و روز الست)، تا داستان خلقت و قصّه آدم، تا رفت و آمد ملائکه و شیطان و جنّ و شهاب‍های سماوی، تا حوادث پس از مرگ، تا قیامت و مشاهده مناظر غریب و نامعهود آن، تا وصف جهنم و بهشت و حشر اموات و به صف شدن انبیاء و اولیاء و بازکردن کارنامه اعمال بندگان، و نصب ترازوی عدل و صعود پنجاه هزار ساله ملائک به سوی عرش الهی، و قرار گرفتن تخت خداوند بر شانه های هشت فرشته، و نشستن خدا بر تخت و نشستن تخت او بر آب، و دمیدن در شیپور و حشر وحوش، و آتش گرفتن دریاها و کسوف خورشید و ستارگان، و تلوتلو خوردن مستانه مردم در محشر و سقط جنین زنان باردار، و بریان شدن پوست گنهکاران و روییدن دوباره آن، و مبادله جام‍های شراب در میان بهشتیان، و باغ‍های پر از انار و موز و انگور، و خدمتگزاری پسرکان لطیف و … چنان تصویری و بصری و سینمایی اند که گویا در عالم رؤیا بر پرده خیال میتابند. حتی اگر حقیقت آنها را بیصورت بدانیم، مدخلیّت قوّه خیال محمّد(ص) را در صورت بخشیدن به آن بیصورت‍ها نمی‌توانیم انکار کنیم.
در این موارد لحن قرآن، اوّلاً، عمدتاً به صیغه ماضی است و خبر از امری پایان یافته می‌دهد؛ ثانیاً گویی کسی با محمّد(ص) سخن نمیگوید، بلکه او صحنه ای را میبیند و روایت میکند که:
در شیپور دمیده شده و همه بیهوش افتادند… و زمین به نور خدا روشن شد و کارنامه ها را باز کردند و انبیاء و شهدا را در صحنه حاضر کردند… و کافران را به سوی جهنم راندند و پارسایان را به بهشت درآوردند و مهمانداران به آنان درود گفتند و … بانگی برخاست که الحمدلله ربّ العالمین (الزمر/ ۶۸ ـ ۷۵).[۳] »
در این جا دو نکته را باید یادآوری نمایم:
1: قواعد کلام عرب:  فکر می کنم جناب آقای دکتر سروش،فراموش کرده اند که طبق قواعد نحو و کلام عرب،وقتی که اذا به سر فعل ماضی بیاید،ماضی به مضارع تبدیل می شود. و علاوه بر آن مضارع محقق الوجود،به صیغه ای ماضی می آید. پس آن جا که آقای دکتر سروش می گوید »:درین موارد لحن قرآن عمدتا به صیغه ای ماضی است» اشتباه است
 2: سفر به جهان آخرت:
اگر این سفر شان حقیقت دارد،خوب دیدند و گفتند و انسان در بیان و توضیح دیده های خود ملامت نیست و حق دارد آنچه را دیده است بیان کند و اما اگر سفری در کار نیست،پس طبق قوانین عقلی و منطقی و علمی ،علم و عدم آن نسبت به مغیبات مساویست،و نمی شود با حدس وگمان و استدلال عقلی به پای قضاوت نشست،اثبات ویا نفی نمود.تنها راه شناخت عالم غیب ،اخبار مخبر صادق است یعنی آنچه پیامبر در باره ای عالم غیب گفته است مصداق دارد،چون کلام،کلام او نیست بلکه سخن،سخن عالم الغیب و الشهاده،حضرت حق است .  پس باید از ایشان پرسید که سفری به جهان آخرت داشتند ؛ یا در خواب دیدند
۱۱:  آیا عقلا سخنان برخاسته از خواب فصیح وبلیغ است ؟
در ویکی پدیا دانشنامه آزاد،خواب چنین تعریف شده:«خواب عبارت است از کاهش تا فقدان سطح هوشیاری، تعلیق نسبی ادراکات حسی و غیرفعال شدن تقریباً تمام عضلات ارادی در زمان استراحت به طوری که فعالیت بدن و ذهن تغییر کرده و توهم‌های بینایی جایگزین تصاویر واضح واقعی بشوند.»
این جز بدیهیات است که خواب فرآیند طبیعی بوده و در آن حالت،انسان به کمبود هوشیاری مواجه شده،و نسبت به اتفاقات اطراف خود نا آگاه است.   علما و دانشمندان،خواب را به سه مرحله تقسیم بندی کرده اند. که عبارت از خواب خیلی سطحی،سطحی و خواب عمیق است.رؤیا در مرحله ی خواب عمیق اتفاق می افتد،یعنی در زمانی که خواب از هر جهت خواب است ؛ و واضح است سخنی که از لا بلای خواب عمیق. حاصل گردد ؛ معمولا سخن پراکنده و غیر عادی و بدون نظم و قانون کلام بوده،و فصاحت و بلاغتی ندارد ،در حالیکه به گفته ای دوست و دشمن قرآن فصیح و بلیغ می باشد . در این جا لازم می بینم اندکی در باره ای فصاحت و بلاغت صحبت نمایم،تا واضح شود که همه ای قرآن در یک سطح از فصاحت و بلاغت،در حد اعلی برخوردار بوده ،و فصاحت و بلاغت قرآن کریم،نشیب و فراز ندارد. یا به دیگر سخن از اولین آیه ای نازله تا آخرین آیه آن،در باب فصاحت و بلاغت هم آهنگ بوده و فرقی درین خصوص بین آیات قرآن مشاهده نه شده است.در مطول صفحه ای ۳۴ در تعریف فصاحت چنین آمده است:
فصیح لفظی است که از مخالفت قوانین،تنافر حروف و غرابت و تعقید سالم باشد.فصاحت شامل کلمه،کلام و متکلم بوده،و هر یک از کلمه و کلام و متکلم را می توان به صفت فصاحت موصوف نمود.

تنافر:

 تنافر وصفی است در کلمه،که موجب،ثقل بر لسان شده و مشکلات نطقی و تکلم را به وجود می آورد، به عبارت دیگر ،تنافر حروف آن است که،کلمه سنگین باشد و انسان نتواند آنرا به آسانی بر زبان جاری کند ،مانند کلمه مستشرزت که به معنای مرتفعات است و در شعر امرالقیس آمده که گفته و غدائره مستشرزات یعنی دسته های موی او به طرف بالا است.اگر عوض کلمه مستشرزات کلمه مشرف را به کار می برد از لحاظ تکلم ثقلت نداشت

غرابت :

غرابت عبارت از این است که کلمه وحشی بوده و ظاهر الدلاله بر معنا و مأنوس الاستعمال نباشد.به سخن دیگر،غرابت آن است که،کلمه از نظر استعمال غیر مأنوس و از لحاظ مفهوم و معنا خیلی روشن نباشد. مانند کلمه ای تکاکاتم به معنای جمع شدید و کلمه افرنقعوا به معنای دور شوید.این کلمات غریبه را عیسی ابن عمر نحوی زمانی که از خرش پایین افتاد و مردم اطراف او جمع شدند گفت.

  مخالفت قیاس لغوی

مخالفت قیاس لغوی یعنی این که، کلمه ای مخالف مقررات الفاظ موضوعه باشد مانند کلمه ای اجلل در این جمله الحمدلله الاجلل

بلاغت

بلاغت در لغت به معنای وصول و انتها آمده و در اصطلاح عبارت از کلام فصیحی است که مطابق با حال مخاطب ؛ ایراد شود در بلاغت کلام و متکلم موصوف به صفت بلاغت شده می تواند نه کلمه .
آیا توجه دارید که قرآن از تنافر کلمات و ضعیف بودن تألیف و تعقید خالی است.در سراسر قرآن کریم فصاحت و بلاغت ،با اسلوب مخصوص ،رعایت گردیده،تکرار آیات بدون کاستن فصاحت و بلاغت صورت گرفته است.آیا این عظمت و بزرگی در یک کلام عقلا می تواند محصول رؤیا و خواب باشد.
۱۲:دیدگاه منطق
منطق هم برای توضیح و بیان و کشف یک حقیقت کفایت نمی کند،لکن از اسباب معرفت بشمار می رود،اما طبیعت و تاریخ و شهود عینی،ظرفیت های بیشتری برای استدلال دارند. اصولا"منطق با یک سری پیش داوری ها و مقدمات شروع به استدلال می کند ،و به همین واسطه نتیجه گیری جهت دار دارد. در بدیع المیزان صفحه ای ۸ و کتاب المنطق تألیف شیخ محمد رضا مظفر صفحه ای ۱۳و۱۴ در باره ای علم و جهل که از مقدمات استدلال به شمار می رود، چنین نوشته شده که ؛ علم عبارت از حضور صورت شی نزد عقل است و در باره ای تصور و تصدیق بدین ترتیب توضیح می دهد که: وقتی بخواهی مثلثی رسم کنی،در ذهنت تصوری از آن مثلث حاصل می گردد ، که عبارت از علم تو به آن مثلث است و این علم ،تصور مجرد نام دارد و طبیعتا"جزم و اعتقادی بدنبال ندارد،فقط تصور مجرد می باشد.اما صورت مطابق به واقع،که در تعقل و ادراک نقش بسته بود،عبارت از تصدیق است.به عبارت دیگر همین ادراک تصورات ؛ در خارج از ذهن و یا ادراک عدم تصورات ،در خارج از ذهن،تصدیق نام دارد.با ملاحظه‌ای فوق تصور،ادراک و علم همه الفاظی اند که یک معنا دارند که عبارت از حضور صور اشیاء در نزد عقل است،تصدیق هم تصور است،تصوری که حکم و قناعت نفس را در ایجاب یا سلب بدنبال دارد..در مقابل، جهت توضیح بهتر مطلب از جهل و اقسام آن هم تعریفی داشته باشیم .

جهل

جهل چیزی نیست مگر عدم علم از کسی که استعداد علم و امکان تسلط بر علم را دارد بنا"ما جمادات ونباتات را جاهل نمی گوئیم یا مثلا"سنگ را کور نمی دانیم ،برای کسی جاهل می گوئیم که استعداد علم و فهم و دانستن را دارد.که ،به اصطلاح منطق ملکه یا عدم ملکه نامیده شده،یعنی علم و جهل تقابل ملکه و عدم ملکه دارند طوریکه علم به دو نوع تقسیم شده بود،جهل هم دو قسم است.جهل تصوری و جهل تصدیقی.وجهل تصدیقی را به جهل بسیط ومرکب تقسیم کردند.در نزد منطقی ها جهل تصوری فقط یک نوع دارد که عبارت از جهل بسیط می باشد.
جهل بسیط  :جهل بسیط عبارت از آن است که انسان چیزی را نمی داند،اما ملتفت به جهل و نادانی خود هست و می داند که نمی داند مثلا"جهل و نادانی ما نسبت به سکان مریخ،که ما نسبت به سکان مریخ علم نداریم و می دانیم که در این خصوص علم نداریم.پس درین باب تنها یک جهل داریم که عبارت از جهل بسیط است.
جهل مرکب  :جهل مرکب عبارت از آن است که شخص نسبت به چیزی جاهل است ،اما به این جهل خود ملتفت نبوده،بلکه معتقد است که از جمله ای دانایان نسبت به آن است و نمی داند که نمی داند.مانند اهل اعتقادات فاسده و غیر منطقی،که به گمان خود یقین دارند که عالم به حقایق اند،و خود را صاحب رأی و اجتهاد می دانند.این نوع جهل را،جهل مرکب مینامند،زیرا از دو جهل مرکب شده است،یکی جهل به واقعیت ،و دوم جهل به این جهل و این نوع جهل تباه کن بوده و بدترین نوع جهل می باشد و فقط می تواند از اقسام جهل تصدیقی باشد زیرا این نوع جهل همراه با اعتقاد به علم همراه است. بعضی‌ها می گویند امروزه بد تر از جهل مرکب هم وجود دارد و آن عبارت از انکار از بدیهیات است.نمی دانم نظریات جناب آقای دکتر سروش در باره ای خواب های رسولانه از غربال منطق چه بدست خواهد آمد.قضاوت با خوانندگان
۱۳:سوء استفاده از اشعار شعرای بزرگ ؛ مانند مولانا ؛حافظ وسعدی وتوجیه غرض آلود اقوال برخی مفسرین
حافظ،سعدی و مولانا رحمهم الله شیوه ای زیبایی کلام و شعر و فن فصاحت و بلاغت را از قرآن کریم آموختند ، التفات از غیب به خطاب یا تکلم و یا بالعکس یکی از فنون فصاحی و بلاغی قرآن است.چطور شد که آقای سروش،اشعار سعدی و حافظ را در باب التفات از تکلم به خطاب مشبه  به ؛ واصل قرار داد و گفت محمد ص در خواب های خود مانند سعدی و حافظ خود را مخاطب قرار داده وکلمه ی« قل »را استفاده نموده،درست مثل حافظ و سعدی که در اشعار شان خود را مخاطب قرار می دهند مانند «حافظا و سعدیا.»اما در واقع قضیه به عکس است.سعدی،حافظ و مولانا،در اشعار و سخنان شان اعتراف کردند،که از فنون فصاحی و بلاغی قرآن مستفید شده اند،افزون بر آن ایشان در اکثر اشعار خود صراحتا"به منزل بودن و این که قرآن توسط حضرت جبرئیل امین برای رسول خدا رسیده است،اقرار و اصرار دارند،حتی مولانا می گوید:
 گر چه قرآن از لب پیغمبر است                           هر که گوید حق نگفت او کافر است.
چرا جناب آقای سروش که خود را مرید این بزرگواران می داند،بطور گزینشی بعضی از اشعار شان را قبول دارد،پس در واقع جناب آقای دکتر سروش به این بزرگواران ارادت ندارد،فقط می خواهد عند الضروره از گفتار و نوشتار شان به نفع خود استفاده کند.اما در خصوص مفسرین به طور یقین می توان گفت،که هیچ مفسری،اعم از شیعه و سنی،تا امروز مسئله‌ی بنام رویا بودن کلام الهی،مطرح نکرده و اشاره ی هم به آن ننموده است،بلی ما در باب تفسیر قرآن کریم ،اصول تفسیر داریم،و درخصوص تفسیر و بیان احکام قرآنی اصولی بنام اصول فقه مطرح است،که علما و مفسرین با استفاده از این اصول به معانی و احکام قرآن دست رسی پیدا می کنند ، و این موضوع به هیچ عنوان به معنای خواب و رویا بودن کلام الهی نیست .مثلا"در کتاب«نورالانوار»در خصوص تعریف قرآن و اصول فقهی چنین آمده است.
تعریف قرآن:  قرآن کتابی است منزل بر رسول که در مصاحف مکتوب است و از رسول گرامی بطور متواتر و بدون شبهه نقل شده است.آن چه از این تعریف دانسته می شود،این است که قرآن اسم برای لفظ و معنا بوده و از جانب خداوند ج است و پیامبر هیچ دخالتی در باب وحی ندارد.در نزد اصولیین معرفت احکام شرعی یک پیش شرط دارد،که عبارت از شناخت تقسیمات نظم و معنای قرآن است.من به خاطر این که کمی توضیح دهم که استفاده ی علما و مفسرین و مجتهدین از این اصول هرگز به معنای رویا بودن وحی نیست،بلکه سیری حقیقی در معانی پر محتوای قرآن جهت استخراج احکام می باشد،مجبورم بطور کوتاه به تقسیمات نظم و معنای قرآن از دیدگاه اصولیین،اشاره نمایم.لفظ و معنای قرآن از دیدگاه اصولیین بطور کل چهار تقسیم دارد که تحت هر تقسیم اقسام عدیده ای قرار دارد.
تقسیم اول: در بیان وجوه نظم از لحاظ صیغه و لغت است،که تحت این تقسیم،اقسام چهار گانه ای ذیل می باشد.خاص،عام،مشترک و موول.
  تقسیم دوم : در خصوص ظهور و خفای معنا از نظم است،که از حیث ظهور و روشن بودن معنا به ظاهر ونص ومفسر ومحکم تقسیم بندی شده ،و از لحاظ خفا و پوشیدگی مفهوم و مراد، اقسامی بنام خفی ومشکل ومجمل ومتشابه دارد.
تقسیم سوم:در بیان وجوه استعمال لفظ است،که آیا به معنای موضوع له استعمال گردیده،یا غیر موضوع له و این استعمال با انکشاف و ظهور معنا صورت گرفته،یا با استتار و پوشیده بودن مفهوم ومعنا،که این تقسیم هم به اقسام چهار گانه ای ذیل تقسیم می گردد ، حقیقت و مجاز،صریح و کنایه.
تقسیم چهارم: در خصوص معرفت و شناخت مجتهد و مفسر بر مراد نظم است،که این هم چهار قسم است.استدلال به عبارت نص،استدلال به اشاره ی نص،استدلال به دلالت نص واستدلال به اقتضای نص.
بعد از معرفت اقسام چهار گانه،قسم پنجمی هم هست که شامل همه ی اقسام چهار گانه می باشد .و این قسم عبارت از معرفت مواضع اقسام مذکوره یعنی مأخذ اشتقاق آنها،معانی آنان،ترتیب شان و احکام شان است.این ها اصول و قواعدست که مورد استفاده ی علما،مجتهدین و مفسرین قرار دارد.که در تجلی گاه استفاده از این اصول، اختلاف امتی رحمه ،جلوه نمائی می کند وبه هیچ عنوان رنگ وبوی از رویا بودن ندارد.
۱۴:  آقای سروش معتقد است که قرآن کتاب پیش نویس نبوده؛ بلکه حاصل رؤیا های پیامبر است.می گوید قرآن هنوز کتابی نبود که پیامبر در خواب می دید که کتاب است.به عقیده ی سروش آیاتی که قرآن را کتاب می داند،رؤیا های پیامبر است.
.در حالی که این مطلب به صراحت گواهی می دهد که قرآن از روز ازل در لوح محفوظ به عنوان کتاب هدایتگر الهی ثبت بوده است و به همین دلیل از ابتدای نزول به عنوان کتاب معرفی می گردد ، این از اعجاز قرآن است،و ثابت می کند که قرآن کلام جاوید خداوند ج است.و الا هیچ کس نمی تواند غیب را پیش بینی نماید،عالم غیب فقط خداوند متعال است،اوست که می داند و از اول قرآن را به عنوان کتاب معرفی می کند
مأخذ:
 تفسیر کبیر امام فخر رازی
 تفسیر کبیر مسمی به البحر المحیط
مطول
بدیع المیزان
کتاب المنطق تألیف شیخ محمد رضا مظفر
صحیح البخاری
نورالانوار