آرشیف
قانون مکلفیتِ بدون حقوق، انسانی نیست!
دیپلوم انجینیر عبدالعزیز اویانی
آیا می دانیم ،انسان های که تنها و فقط برای اجرای مکلفیت های محولهً
تحمیلی، تولد می شوند و هیچ حقوقی ندارند، در کجا " زنده " اند؟
به پیشگاه غوری های مکلف به تحمل رنج، اما بی حقوق؛ فقیر، اما ساده و فرمانبردار ؛ سلام و احتراماتم!
آری،این انسان ها مائیم – غوری ها. مائیم که از تولد تا مرگ، محکوم به اجرای مکلفیت های تحمیلیِ از طرف حاکمان زمین و زمان کشوریم و آنهم از طریق و یا بواسطه ای ارباب و خان و وکیلِ خودی و اما، گوش بفرمان حاکم ملت. مائیم که موجودیت ما را، تنها برای اجرای مکلفیت های محوله برسمیت می شناسند و در مقابل ، هیچ نوع حق و حقوقی معنوی و مادیِ ملی را بما روا نمیدارند. تعجب دارم و بسیار که حتی مولوی های بزرگوار و ملا های دین دار ما، به ما، فقط از مکلفیت ها ی مان در امور مختلف ، همواره سخن دارند ، اما ازینکه حقوقی هم داریم یا خیر، همیشه فراموش دارند چیزی بگویند. این وضع حاکم بر ما، با همه قوانین انسانی و حتی ( به دیدِ من ) طبیعی، به ویژه در عصر امروزی، اساسآ مغایر است. حتی، از قانون طبیعی می دانیم که برای یک حیوان، اولآ باید غذا داد و خانه ساخت و غمخواری کرد ، تا توانست ازان استفاده ی ابزاری بُرد.
اگر، اندکی کنجکاوانه تر، دقت کنیم ؛ در می یابیم که ما ، نوادهای غوریان متدین و با فرهنگ ؛ فقط و تنها، مکلفیت خدمت و سر و جان دادن را برای حکومت های کشور مان داریم و در مقابل نزد آنها، اندک و یا حتی، هیچ حقوقی نداریم ( ما برای سردادن به امر حکومت، عضو جامعه ایم؛ در تقسیم حقوق ملی، قطعآ نه). من نمیخواهم دور نگاه کنم و از تواریخ جعلی ، ساخته و پرداخته و مطلقآ سانسور شدهً حکومات قهرمان اوغانیِ ما، چیز های گویم. من، به شکل بسیار ضعیف ، غبار آلود و اما از بیان بزرگتران ما، دورهً زمامت محمد ظاهر خان را که چندی پیش، اورا با کمال احترام تاریخی افغانی، بابای مان انتصاب کرده، لقب دادند، بیاد دارم و همه بزرگان محترم ما به خاطر دارند که وقتی آن سردار – پادشاه کشور، برای باز دید از رعیَت خود، به اطراف و از جمله، به غور فقیر و گرسنه اش در گردش ها وسفر های عیاشی – سیاحتی ( به هیچ صورت، نه برای ارزیابی حال مردم و جستجوی راه حل ها و تصمیم گیری ) خود می بر آمد؛ مردم بی سواد و پاک دیانت ما، خُرد و بزرگ شان، در دامنه های کوه ها، در اطراف راهِ عبوریِ جناب زمام دارِعیاش ، جمع می شدند وبا شور و شوق بنده گانه، صف آرائی های دور و درازی می بستند تا مشرف شوند، خاک پای اعلاحضرت شان را بوسه کنند.
( چقدر تلخ و رنج آور است، حتی بیاد آوردن آن صحنه های روِش و یا بر خوردِ صاحب زمین و زمان کشورِ – سردار ظالم و مکار، با روح و روان پاک و مظلوم رعیت ( برده گا ن ) ساده دل ، گرسنه و بخواب مرگ بار نگه داشته شده اش !).
از غور و سرمایهً حلیم، با تربیه و گوش بفرمانش؛ همیشه به مثابهً اموال ، استفاده شده است. ما، بدون هر گونه سر پیچی از حکم سردار و یا حکومت؛ مانندِ (در واقعیت) ابزاری بی زبان و بی شعور، در خدمت حاکمان کشور ما قرار داشته ایم. فرزندان فقیرِ ( به مانند من ) غوری، از ساده دلی، صادقانه در خدمت جنگهای فرمایشیِ حاکمیت های حفیظ الله امین، ببرک کارمل، نجیب الله، مجاهدین و حتی طالبانِ که به هیچ صورت ، به هیچ جامه یی انسانی نمی گنجند، بوده ایم. ما بدون تردید ، در ردیف دیگران ، در راه دوام و تحکیم حکومت های مختلف در کشور، شهیدان زیادی داده ایم و جوامردانه، از هیچ فدا کاریِ دریغ نکرده ایم؛ یعنی مکلفیت های محوله را از جانب رئیس و حاکم و حکومت، به خوب ترین وجه، انجام داده ایم و اگر ما همین ها باشیم، در آینده نیز انجام خواهیم داد و اما:
کجاست حقوق انسانی – ملیِ مان؟
کجاست حقوق عضویت انسانیِ مان در جامعهً افغانی؟
در همین تازه گی ها، برادر عزیزم – علاو الدین جلالی ، چند قطعه عکسی از درهً جام که گزار شگرِ وضع وحشتناک راه عبور و مرور مردم ما ، بین غور و هرات است؛ در صفحه غوری ها، برای آگاهی گذاشته اند که هر انسانِ با احساس ( انسانی ) را به حیرت می آورد. اما جنابان آگاه، پیشرو ، دوکتور و سیاست مدار و غمخوار میهن؛ از این و یا آن گوشه و کنار جهان، به مانند برادر بزرگوار افغان و میهن دوست ما، دوکتور صلاح الدین سعیدی، عالِم دانای سیاست " افغانی " و داعیه ملی و متخصص بر جسته و غمخوار مرزِ ( 120 سال پیش) فروخته شده، توسط سردار افغانی عبدالرحمن خان به دیورند انگلیس ( حکمروای وقت در نیم قارهً هند و پاکستان )؛ بجای اینکه از رنج ها و فقرجاریِ مردم ما و از جمله، در بارهً درهً جام و حال رقت بارش، سر و صدا کنند؛ برای تامینِ منافع تجاری – سیاسی ای عدهً خاص حاکم بر کشور ما، شب و روز، زحماتِ بی خوابی را تحمل نموده ، برای مردم گرسنه و پا برهنه ما، بیهوده گوئی ها و عوام فریبی ها دارند و از دیورند میگویند؛ از دیورندِ که دیگر از ما نیست و نمی باشد هیچگاه. ولی، چرا برادران عالِم ، ملی خواه، کار دان و مردم دوست ما نمی بینند و نمی گویند و نمی نویسند که عُمر،عُمق و وسعت فقر غوری ها، بمراتب بیشترو جدی تر و درد آور تر و اساسی تر است و اصلآ هیچ تنا سبی به افسانه گوئی های در مورد مرز دیورند ، نمی تواند داشته باشد. منظور من این است که از دردهای واقعی و ویرانگر جامعه، باید گفت و نوشت؛ بجای عوام فریبی و افسانه خوانی در بارهً مرزی که دیگر هیچ کس و با هیچ نیروئی نمی تواند تغیرش دهد؛ دقیقآ، مثلِ اینکه روسیه نمی تواند آلاسکارا از امریکا و کریمیارا از اوکراین پس گیرد؛ ویا جاپان ، جزایر کوریل را از روسیه و یا ایرلند، قسمتی خاکش را از انگلستان پس گیرند؛ و ….. مثال های فراوانی ازین قبیل، در کرهً زمین. عُمرِ مرز بین افغانستان و پاکستان کم از کم، دو بار بیشتر از عمر کشورمستقلِ پاکستان است. این مرز را چند سردار و یا زمامدار افغانیِ بعد از عبدالرحمن خان؛ از جمله ، حتی امان الله خان ، برسمیت شناخته اند. آخر، برادران محترم ، چه جای و منطقی درین مورد، برای ادعا و حرف زدن داریم، بجز ازعوام فریبی و تجارت سیاسی؟
ما، همان طوریکه از مرگ سردار افغان – عبدالرحمن خان ومرگ دیورند انگلیس، انکار نمی توانیم؛ به همین ترتیب، درست و حتمی، از مرزی که آنها تعین کرده اند و بعد ها برسمیت شناخته شده، انکار نمی توانیم. پس، ادعای مرزی با پاکستان، واضحآ یکی از انواع ابزار تجارت سیاسی و عوام فریبیِ مطلق و آشکارست.
از برکت حکومات کشور ما و از روپیهً ملیِ ما، اولاد های دیورندی ها، لباس و نان و مدرسه و دانشگاه و بیمارستان و خانه و همه سهولت ها را دارند و سرمایه های هنگفتی را حکومت های افغانیِ ما، همواره، آنطرف سرازیر می کند؛ چون آنها حقوق ملی دارند؛ چون آنها عضو بنی آدمِ افغانی اند . اما و با تاسفات فراوان؛ اولاد غوری، با شکم نیمه گرسنه و با تن نیمه برهنه، در روی زمینِ خدا، از سردیِ زمستان ها می لرزد و از گرمیِ تابستان ها می سوزد، تا الف – ب را بیا موزد . غوری ها و خانهً مقدسِ ما به نان وآب کفش و راه و …..و ها محتاج اند و خانهً غوری ها ( امید وارم برادران عزیزم، هیئت رهبریِ جام غور را نرنجانم )، محتاج، انتظار و گرویدهً شنیدن و خواندن خواست ها و مطالب که نشاندهندهً راه های نجات و کمک برای بیرون رفت غوری ها از فقر ومحرومیت های خانمانسوز و درمانِ ساز این درد های تحمیلی مان را، با خود داشته باشند، می باشد؛ آنچه از شنیدن ها، گفتن ها و نوشتن ها در بارهً دیورند و مرز 120 ساله و برسمیت شناخته شده اش، به هیچ صورت، انتظار نمی توان داشت.
از همه دانشمندان با احساس و دانای مان؛ ار همه تاریخ گویان وطن دوست وملت خواه مان که همواره و با جد و جهد خاصی، از مرز دیورند ؛ از تهاجم فرهنگیِ ایران؛ از فارسی ستیزی و ایران حراسی؛ با هیاهوی " چوپانی"، گفتار و نوشتار دارند، خواهش حلیمانهً غوری دارم که حد اقل، هر کدام، یکبار هم اگر شده، خطاب به حکومت های عیاش، خود بین و سوء استفاده گر، از حقوق انسان های مکلفِ تام و بی حقوق غورِ با حرمت؛ در بارهً دردها و رنج های دیرینه ای انسان های در دامِ محرومیت و فقر نگه داشته شده ( با عمری بار ها بیشتر از مرزِ پذیرفته شده و تغیر نا پذیر دیورند ) نیز بگویند و بنویسند. من می خواهم که همه سیاست مداران و فرمانداران کشور، فریاد مارا بشنوند و بدانند و متیقن شوند که ما غوری ها نیز، اعضای بنی آدم افغانی ایم! نباید دیگر از ما، ابزاری برای خدمت به دیگران پنداشت و استفاده کرد!
ما غوری ها، انسان های ساده ایم ، اما مغرورِ تربیت نیاکانیِ مان؛ ما می نازیم به فرهنگ و مدنیت تاریخیِ نیاکان مان؛ ما تابعِ انسانیتـم. اما با هزاران افسوس، ازین ساده گی های ما و ازین مکتب انسانیِ ما، قرن های متمادی است که حکومت های ظالمِ کشور، استفادهً سوء دارند. من با کسی ستیز ندارم و نمیخواهم، اما از ابزار بودن و پا بوسیدنِ اعلی حضرتی و یا سرداری، دیگر در گریزم و این شیوهً زندگی را شرم و ننگ میدانم. من، فقط می خواهم که ما غوری های پاشیده و گُمراه؛ آهسته- آهسته، از دام ابزارِی بدر آئیم و در راه هماهنگی و روی هدفِ دفاع از نام و حیثیت آبائیِ خود و بدست آوردن حقوق انسانی – ملیِ خود، همراه و همصدا شویم.
مهربان ترین انسان غوری – استادِ خیلی ها شیرین سخن ونرم دل – برادر بزرگوار ما – یگانه، در قصه یی ادبیِ " سه کشور بزرگ در شهر لندن" شان، با زبانِ استادانه و بسیار شیرین و گوارا، از احساس والا و شگفت انگیز طفلک دوازده ساله ای ، حکایت دارند که چگونه عکس العملی در دفاع از خود و نام و حیثیت انسانیِ خود، در مقابلِ حرکات نژاد پرستانه یی صنفی اش، نشان می دهد. بیائیم خود را بجای همان طفلک با احساس و با شعور انسانی، قرار دهیم. من از گفتن درد هایم و دعوت انسان های غوری ام، در همبستگی و یکپار چگی یی که یگانه راه و امکان بیرون بُرد غوری ها ازین حالِ رقت بار، می باشد؛ هیچگاه خسته نخواهم شد و ماًیوس نخواهم بود. با امیدِ روزی که غوری هایم را بیدار،با هم و در جمع فکری – حقوقی بینم!
بـســا بــودیـم و حـال، ابـزار کـاریـم
بـدســت ظـالـم و خـود خـواه تبـاریـم
بـســا خـون داده ایـم، دیـورنـد بهـانه
چـــرا حــقِ عــدالـــت را نــداریـم ؟
به بیست و یک رسید عصر تکالیف
بـیــــا دروازهً حــــــق بـــاز داریـم
نوشتن دیدگاه
دیدگاهی بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
مطالب مرتبط
پر بیننده ترین مقالات
مجلات و کتب
پیوند با کانال جام غور در یوتوب
صفجه جام غور در فیس بوک
Problem displaying Facebook posts.
Type: OAuthException
Subcode: 460
گزارشات و مصاحبه ها
-
قاری رحمت الله بنیان گزار گروه داعش و سرکرده گروه طالبان ولایت غورطی یک عملیات نیروهای امنیتی افغان در ولایت فاریاب کشته شد
-
کارگاه سه روزه آموزش حقوق بشر و حقوق بشردوستانه برای نیروهای امنیتی و دفاعی در ولایت غور
-
گرامیداشت شانزدهمین سالروز تأسیس کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان در ولایت غور
-
امضاء تفاهمنامه نشر برنامه های حقوق بشری با چهار رادیو در ولایت غور