آرشیف

2015-6-19

سید نظام الدین طاهر

فـریـــاد “واذر” جرمی

 

پارچه شعر ذیل  از جناب استاد بزرگوار، محترم  سید ابراهیم  " واذر " جرمی  که بیشتر از 35  سال از عمر عزیزش را صرف آموزش و پرورش اولاد وطن ، در اماکن مختلف کشور،  نموده است، می باشد.  دست پرورده های  ایشان امروز بزرگترین شخصیت های کشور مان را تشکیل می دهند، و بسیاری از آنان هم در مبارزات علیه  تجاوز نظامی اتحاد شوروی در سالهای جهاد بر حق مردم افغانستان و در سالهای مقاومت علیه اشغال کشور توسط پاکستانی ها و عوامل آنها ،   به درجۀ والای شهادت نائل آمده اند . ایشان که فعلا در بستر بیماری شدید  قرار دارند ، چندی قبل بالای بنده منت گذاشته و آثار  گرانبهایش  که به دستان مبارک خودشان در دو مجلد مخطوط است، منحیث امانت  سپرده است که من ازین اعتماد  سپاسگذاری نموده و  وقتا فوقتا موضوعاتی که در آن  آمده است با   شما هموطنان گرامی ام شریک خواهم  ساخت ،  آثار مذکور  ثمرۀ  زندگانی پربار و پر افتخار آن شخصیت بزرگوار  بوده که در اماکن مختلف و بنا بر عوامل مختلف آنرا تحریر نموده است.
 ایشان مجلد اول را که حاوی مطالب : اجتماعی ، فرهنگی و سیاسی است ، بنام  " گلهای خود رو" نامگذاری نموده اند که این پارچه شعر را من از همین مجلد با شما دوستان شریک ساختم. 
خداوند این شخصیت بزرگوار سرزمین مان را شفای کامل و عاجل عنایت بفرماید ( آمین )

 
 

فریاد " واذر" جرمی
 
ای مردم   با غیرت این کوه و کمر زود         کوشید پی دانش و علم  و هنر زود
سازید  بجان  خدمت   افراد  بشر  را          ایتام  وطن با همه ای ماده و نر زود
 
در زیر و بر و چادر خود جای گذارید
نی آنکه شود نفرت و بیجای گذارید
 
تا کی به وطن بازی طفلانه نمائید     تاکی سمر از گیسو و از شانه نمائید
تا کی هوس جلوۀ جانانه  نمائید       تاکی بسر بام هوس خانه نمائید
 
ناکامی   جامع   زافراد  همان   است
این رمز به ارباب  نظر خوب عیان است
 
تا کی به شما هست وطن خانۀ عزلت     آیا نبود یاد شما ، نام زغیرت
از چیست شما را همه این سستی و غفلت     باید زچنین شیوه کشیدن همه خجلت
 
آخر نه همین خاک بود مأمن شیران
در سینۀ او نیست مگر پیکر مردان
 
شرم است که ویرانه بود بام در او    بی مزرعه و کشت بود دشت و بر او
لعل است اگر چشم بود ، پاو و سر او      بر توست ، ایا فرد که گیری خبر او
 
رفتند حریفان و تو در خواب چرائی
بر خیز که تا بر دگران زود سر آئی
 
بسیار بخسپیدی و بیدار  نگشتی     گاهی زچنین شیوه تو بیزار نگشتی
عمر تو هدر رفت و پی کار نگشتی       شرمنده هم از کوشش اغیار نگشتی
 
تا کی بود آرایش تو زحمت اغیار
رو کار کن ، از کار بود راحت بسیار
 
فرزند و پدر، گر پی خدمت بهم آیند     صد گوی به همت زکف دهر ربایند
از خوابگه ای دوست اگر باز برآیند     پیداست که بر کشور ، معمور سرآیند
 
عیب است که بر خواب رود، عمر تو و من
لازم  که  بود  حاصل  عمر  تو   همه  فن
 
میکوش پی دانش و علم و هنر آخر     کاید بتو صد حلَه زرین  ببر آخر
تا کی رود از  دست تو عمرت هدر آخر     بنشا تو بدامان وطن هرشجر آخر
 
بیگانه هم ، از خواب تو صد عار نماید
وز  بود   تو   و  حق  تو  انکار   نماید
 
غربی همه از دانش و ایجاد تو معمور    زدراک تو گردید جهان روشن و پر نور
پر مایه  زتعمیل  کمال تو کرو کور     از تنبلی اکنون شده  روز  تو  د لچور
 
راحت نبود ، خواب و خور و غفلت بسیار
بردند   فنون  را  زبرت   مردم    پرکار 

نویسنده: سید نظام الدین " طاهری"
Snt74@hotmail.com