آرشیف

2016-4-28

دکتور محمد انور غوری

غوغای تراژیدی رهنوردان ناکجا
بحیرۀ مدیترانه ، بحیرۀ مرمره، بحیرۀ اژه و بحیرۀ سیاه از طریق تنگه های باسفور و داردانیل باهم وصل می شوند. جزایرساموس و لیسپوس ، متعلق به یونان ، واقع در بحیرۀ اژه(حایل بین ترکیه و یونان) بحیث نقاط اقصای آسیای صغیر و دنیای اسلام خود نمایی می کنند. در همین جزایر ، گورستانهای مسافران گمنام (مردان، زنان و اطفال)  قرار دارند که در دریا غرق شده اند، راز های نهفتۀ  سرگذشت تراژیدی رهنوردان گمنام عصرما.
چندی قبل، پاپ روم رهبر کاتولیک های جهان به جزیرۀ لیسپوس رفت ، با مسافران سرزمین های ناکجا ملاقات  کرد ، طورسمبولیک از میان آنها  دوازده نفر مسلمان مظلوم از اتباع سوریه را با خود به ایتالیا و واتیکان برد.
بلی، کهکشانی از مهاجران مسلمان را در تلویزیون ها مشاهده می کنیم که وقتی به ساموس و لیسپوس میرسند ذوق می زنند گویا از مصیبت نجات یافته و به سرزمین موعود رسیده باشند، روی آنها بسمت اروپا (جهان کفر) و پشت شان بطرف حجاز (محراق آمال دنیای اسلام)، تمام آنها مسلمانان مشرق زمین هستند  از شاخ افریقا ، یمن ، عراق ، سوریه ، فلسطین ، ایران ، افغانستان ، پاکستان و غیره که از شر تبه کاریهای قاتلان حرفوی  روزگار می گریزند.
ما مسلمانها وقتی از مشکلات خود سخن می گوییم همه تقصیر را به گردن غرب ، امریکا ، جهان کفری ، یهود و نصارا می اندازیم که توطئه کردند ، خوردند و بردند و برباد دادند( چنین هم هست)  ولی مهاجران ما ، پشت بسمت ما و روی بهمانسو میروند. اینجا در افغانستان بعضی مردم باهمدیگر با اشتیاق میگویند «فلان نفربه اروپا رسید» ، «فلان کس خانه گرفته» ، «خوب کردند که خود را کشیدند»، «آنها بخیر رسیدند» ، «قبولی گرفتند» ، «آرام شدند» و از این قبیل تبصره های حسرت برانگیز.
در دنیای اسلام بیشتر از هزار و یک گروه، هرکدام خود را مسلمان واقعی قلمداد می کند ، مسلمانان واقعی توسط مسلمانان واقعی دیگر بطور واقعی و دسته جمعی کشته می شوند ، هرگروه رهبری دارد و هر رهبر در برج عاج خود مخفی و به زعم خود بی نظیر است، خداوند متعال ، اینها را به غضب خود گرفتارنماید و تیری از غیب در پاشنۀ آشیل آنها حواله کناد تا اتفاق و اتحاد  بین مسلمانها اعاده گردد.
ایکاش، جهان اسلام متحد می بود ، رهبری واحدی می داشت تا با ، دار و دستۀ خود ، لااقل نظیر رهبر همان نصارا ، به جزایر ساموس و لیسپوس قدم می گذاشت ، اشک مسافران فلاکتزدۀ نیمه راه کهکشان سیاه روزگار را پاک می کرد ، چند طفل بی سرنوشت را با خود به سرزمین حجاز بزرگ که دریاهای نفت و پول از آن جاری است ، می برد ، دریغا که چنین نیست.
آدمی از عالمی خاکی نمی آید به کار *** عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی … (حافظ)