آرشیف

2016-5-22

محمد دین محبت انوری

غال جل زیر سنگ

از میدانک بره خانه بسوی شهر فیروز در حرکت بودیم که تیر موتر ما پنچر شد. از موتر پایان شدم میخواستم کمی دورتر از موتر بروم وهوا خوری نمایم اما پایم را بالای سنگی گذاشتم که ناگهان جلی از زیر سنگ پرید ودور تر از من بزمین نشست اما کمی سراسیمه  وخشمگین معلوم میشد آهسته آهسته  قدم برمیداشت وسوی من نگاه میکرد. من متوجه زیر سنگ شدم دیدم که جل بیچاره زیر سنگ غال کرده است وسه دانه تخم قشنگ نیز گذشته است. ازدیدن غال جل خوش شدم چون در کودکی ها وقتی به کوه ها برای آوردن هیزم میرفتم، بیشتر متوجه غال های جل ها بودم وعلاقه خاصی برای پیدا کردن غال های شان بودم وحتی بعضی اوقات برای جل های بیچاره تلک میگذاشتم وقتی از هیزم برمیگشتم که جل ها به تلک افتیده اند وبعضی هم زیر تلک بی نفس میبودند. از گرفتن جل ها خوش میشدم وعلاقه خاصی به پرنده ها داشتم از روی دشمنی نبود که برای شان تلک بگذارم از روی دوستی  بود که میخواستم آنهارا به دست بیگرم وچند لحظه با آنها خوش بگذرد جل ها خیلی زیبا وظریف بودند دیدن پرها وبال های پاک ونظیف شان برای ما کودکان یک لذت خوبی داشت.
من درطول دوران بچگی هرچه غال جل دیده بودم زیر بته ها وعلف ها خانه میکردند ولی برای اولین بارخانه جل را زیر سنگ دیدم نمیدانم که چه حسی برای جل پیش آمده بود که خانه اش را زیر سنگ ساخته است.این جل ها بنام جل های خف کنک یاد مبشوند و خیلی مظلوم بی وآزار هستند که دیدن آنها برای انسان خوش آینداست.دیدن غال جل دلم را تفت داد ومرا بیاد دوران شیرین کودکی انداخت.
این جل خانه خودرا زیر سنگ وکنارسرک ساخته بود که خیلی در معرض خطر قرار دارد ومن در تشویش هستم که کدام ظالمی غال اورا خراب نکند. با دیدن غال جل یکباردیگر عادت ها وخاطرات دوران کودکی بیادم می آید که درچگونه در روستای جوغالک قریه کاکری ولسوالی پسابند سرمست وبی خیال از غم روزگار به کوه ها میرفتم وبا چیدن گوشتک وپیداکردن غال های جل روزگاری خوشی داشتم.
 

غال جل زیر سنگ
 

این هم چند عکس از غال جل قشنگ که دمی مارا بیاد گذشته های نیکو انداخت

پایان
شهر فیروزکوه
ثور1395