آرشیف

2020-5-14

رفعت حسینی

عشق دروغین به چیزی دروغین

یکی از مقدساتی که پیوسته درخاکستان افغانستان ، باغدرستمگرانه وریاوتزویربه آن خیانت وجفا شده است میهن می باشد.

بیشترین این غدارها وخیانتکارها،درسراسرتاریخ افغانستان، شاعران ومردان سیاست ودولت بوده اند.

عنصری بلخی ومنوچهری دامغانی،بگونه نمونه، آنانی را درقطعه وقصیده ، با بهتان های خیالپروارانه ورنگ آمیزی شده ،ستایش ووصف نموده اند که به رفاه تمامی باشندگان سرزمین خویش بی توجه کامل بوده اند وبرای آبادانی کشورشان کاری ننموده اند مگربخشش های فراوان دریافت نموده اند.

بارزترین نشانهء فطرت وحیثیت وشخصیت یک شاعرمداح، خُبثِ طینت وفرومایگی های پندارهای وی می باشد.

یکی ازین شاعران مداح،بافرودست ترین دستاوردها درزندگی خویش، خلیل الله خلیلی میباشد.

وی هستی شاعرانه اش راباسنگ های سیاه وکاذب مداحی تهداب گذاشت وبنابران بالقب استاد وظایف منشی مجلس وزرا ومشاورمطبوعاتی پادشاه مملکت راقبضه نمود.

مگررذالت ولندغری شاعر، ولو همطرازان فرومایه همسان خودش ،اوراباخباثت تجلیل نیزکنند ازمدنظرآگهان دوروناشناخته نمی ماند.

خلیلی باغالمغال ادبی ودرقالب واژه هایی رنگه وروغنی،ودروزنی سهل وممتنع،چنین دروغ کثیفی را به مادرمیهن سرمیدهد:

«داند خدا كه بعد خدا مي پرستمت

هان اي وطن مپرس چرا مي پرستمت

ذرات هستيم زتو بگرفته است جان

چون برتري زجان، همه جا مي پرستمت

در نيمه شب كه باز كند آسمان درش

با صد هزار دست دعا مي پرستمت

چون پر شكسته مرغ، كه از آشيان جداست

اينك ز آشيانه جدا مي پرستمت

پيري نمود قامتم از بار درد، خم

زاري كنان به قد دوتا مي پرستمت

…….

از ياد رودهاي كف آلود نعره زن

ديوانه ام به شور وصدا مي پرستمت

از ياد آن فضاي فروزان نور بار

در زير اين گرفته فضا مي پرستمت

از ياد مرغهاي فلك تاز در هوا

با مرغ آرزو به هوا مي پرستمت

از ياد آن چنار كهنسال سبز پوش

در پيش برگ برگ، جدا مي پرستمت

چون بوي گل به ياد تو ام مي برد به باغ

با لرزش نسيم صبا مي پرستمت

هر جا كه مطربي كند از شوق نغمه سر

در پرده های ساز ونوا مي پرستمت

بُعد مكان اثر نكند در ديار عشق

اي دور از نظر به كجا مي پرستمت

با آن همه مصيبت وزندان كه ديده ام

با گونه گونه جور وجفا مي پرسمت

ثروت مدار شهر سزاوار ذكر نيست

از بهر آن يتيم گدا مي پرستمت

از ياد كشتگان به خون غرق گشته ات

در خون واشك كرده شنا مي پرستمت

از ياد آنكه بر لب شمشير آبدار

صد بوسه داده روز وفا مي پرستمت

از ياد سنگري كه سر افراز مردمان

با خون خويش كرده بنا مي پرستمت

در تنگناي زندگي وخوابگاه قبر

در عالم فنا وبقا مي پرستمت

هم با صرير خامه وهم با زبان دل

 هم آشكار هم به خفا مي پرستمت»

 وهمین ندبه گردروغسازومتظاهردربرابرمادرنکونام ومقدسِ وطنِ بینوا،یعنی خلیل الله خلیلی ،برای شیطان بیمروت که هزاران کودک وپیروجوان افغانستان را کشت،برای ضیالحق زمامدارپاکستان، چنین تضرع والتماس می نماید:

 

شو ضيا الحق چراغ آرزوى مسلمين
علمدار مسلمان شو مهين سرباز دين
جانشين شير يزدان شو، در خيبر گشا
در مقام خالدى، ميدان محشر آفرين
مسند محمود غازى، شهسوار بت شكن
آنكه ميلرزد از وى هند تا درياى چين
پايمال لشكر اين بى خدايان تا به كى
اى تو محمود بزرگ بت شكن را جا گزين
حالت امروز ما آيينه ى فرداى تست
اى ضمير روشنت با پرتو ايمان قرين
***

یادآوری مینمایم که ضیالحق ، درساختارایجاد گروپهای مجاهدین افغانستان درداخل پاکستان ونحوه گسترش فعالیت های آنان درقلمرو افغانستان نقش مهمی داشت.خلیلی پس ازین شعربرمسند مشاورضیاالحق درامورمجاهدین افغانستان {عزتقرر} حاصل نمود.

شایسته میدانم درینجامتذکرشوم که شعرخلیلی برای وطن دربالا، ازمصراع

ازیادرودهای کف آلودنعره زن

تاپایان شعر،ازدریچهءترکیب وهمآهنگی واژه ها وگسیختگی مفاهیم شعری،کاستیهای بسیار دارد. همانند

ازیادآن فضای فروزان نوربار

درزیراین گرفته فضا می پرستمت

میتوان ادعا نمود که این شعرخلیلی خیلی نارسا وناتوان وکم مقدارمیباشد.