آرشیف

2015-1-25

عبدالرحمن کریمی

طَرب نــامــــه: مثنوی مولانا

 
 

مثنوی تقریباً حاوی 26 هزار بیت است و شش دفتر ، و هر دفتری تقریباً حاوی چهار هزار بیت است .
مولوی نوشتن مثنوی را به سفارش حسام الدین شروع کرده و به غیر از دفتر اول در تمامی دفاتر دیگر از وی یاد رفته است ، چناچه دیوان شمس منسوب است اشعار از او است ولی به نام شمس منسوب است و هم چنین که مثنوی ، به سفارش حسام الدین است.
یکی از بزرگان گفته است که سه چیز قبلاً به نام استعمال می شد و بعد از مولانا خاص شد اول کلمه مثنوی است که نوعی از شعر است اما پس از مولوی منسوب به کتاب وی شد هر کس این نام را یاد کند مراد همان مثنوی مولانا است.
دوم کلمه مولوی است در مذهب اهل سنت به معنای روحانی است اما بعد از مولانا ، کلمه مولوی ، مولانا جلال الدین رومی بلخی است
سوم کلمه طُربت ، به معنای مزار مولانا است این کلمه معنای اعّم دارد اما بعد از مولانا معنای عام پیدا کرد.
دیگر از مشخصات مثنوی ، مولانا اشعارش را در خلوت نسروده است بلکه او در جمع مریدان می گفته و حسام الدین می نوشته است. سبک اشعار مولانا هم ، سبک منبری است یک گتاب زنده است دور از جمع و در خلوت نبوده است، نظم شعر خودرا در قالب خیال شعری نمی گفته ، بلکه آنچه در ضمیر او بوده است بیان می کرده است. مثلاً گاهی خستگی ، ملولی، شوری و هیجانی وهم حالاتی که دراشعار او آمده ، بیانگر این است. و تداعی های اگاه ذهنی اورا از پیش می برده است هیچ چیزی از قبل تعیین شده و بیان شده نبوده است، این طور نبوده است که از قبل برنامه ریزی کند یا پیش زمینه در ذهن خویش داشته باشد و بیان کند ،و هم حتی خود او منزل و مقصود نهائی سخن خود را نمی دانسته است و در هیچ جای دچار تکرار نشده است.
مثنوی کتابی نیست که یک جا ، به جای دیگر مثنوی ارجاع شده باشد یک قسمت در جای دیگر تکرار نشده است. حتی اگر شما از لحاظ متن و معنا ببینید مثل اینست که سخن قبلی او از یاد اش می رفته است.
شاید اکثراً در بین مثنوی شناسان مطرح بوده که چرا مولانا مثنوی را در شش دفتر تقسیم کرده است و یا تمام کرده است ، وچرا ادامه نداده است. در بین دفتر اول و دوم که مشخص است که در ابتدا دفتر دوم آمده است و سرود شد ان در سال 662 هجری بوده است ، که 10 سال قبل از وفات مولانا بوده است ، به دلیل و گمان اغلب ، وفات همسر حسام الدین بوده است که این مثنوی تأخیر شده است:

مــدتــی ایــن مـثـنـوی تـأخـیــر شـــد              مـهـلــتـی بـایـست تا خـون شیر شـد
چـون ضیاء الحق حسام الدین عنان              بـــاز گــردانـیــــد زواج آســـمـــــان
چــون بـه مــعـراج حـقـایق رفته بود              بی بـهـارش غنچه ها نشکفته بـود
چـون زدریـا سـوی ساحـل بـازگشت               چـنــگ شـعــر مثنوی باساز گشـت
مـثــنــــوی کــه صـیـقـل ارواح بـــود               بــاز گـشـتـش روز اسـتـفـتـاح بود
مَـطـلـــع تــاریخ ایــن سـودا و سـود              سال اندر ششصد و شصت ودو بود

و همچنان نمایانگر اینست که پنج دفتر دیگر در طی مدت 10 سال سروده شده است.
در شروع دفتر ششم می بینیم که:

ای حـیـات دل حـُسام الدین بسی          مـیـل مـی جـوشـدبه قسم سادسـی
گـشت از جذب چو تو علامه ای          در جهان گردان حُسامی نامـه ای
پـیـشکـش می آرمت ای معنوی           قـسـم سـادس در تــمـــام مـثـنوی

این نشان دهنده علاقه شدید مولانا به حسام الدین بوده است.
مولوی به تعبیر خودش قافیه اندیش نبوده است و حتی شما اگر مثنوی را بخوانید مثل یک کتاب شعر ، به مانند دیگر کتب اشعار و دیوانها نیست ، شما اگر مثلاً با بوستان و گلستان سعدی مقایسه کنید می بینید که سعدی با مناجات خداوند شروع کرده است و بعد نعت پیامبر ، و همین طور تمامی کتب  اشعار  و دیوان بدین گونه است از این لحاظ مثنوی با دیگر کتب متفاوت است. و این تفاوت ، تفاوت معناداری هم است . و همان تمثیل خود مولانا بوده که می گوید من قافیه اندیش نیستم و اصلاً بدنبال شعر و شاعری و قافیه گوئی نیستم و وقت خود را هم صرف این معنا نمی کرده است، و بیشتر صرف معنا می کرده است در جای که صرف و بلاغت او گُل می کرده است ، جای است که به موضوعات مورد علا قه ای اشاره می کرده است یا در جاهای که در جان او آتش می زده است.
وسلام
عبدالرحمن کریمی