آرشیف

2015-1-25

عبدالرحمن کریمی

صیام عــارفـــانــــــــه

 
خواستم این بار به مناسبت فرارسیدن ماه مبارک رمضان ، مطلبی را در این باره بنویسم ، اگر چه از فضیلت و فضایل روزه داری مطالب زیادی گفته شده است من خواستم در این مبحث سعی کنم بیشتر جنبه عرفانی آن را بیان نمایم و از دید عارفان و بزرگان مکتب تصوف هم نیم نگاهی به این مسئله داشته باشم.
البته نگرش عارفانه نسبت به ماه صیام جنبه های متفاوتی دارد روزه بیشتر تجلی خداوند در قلوب مومنین است. ماه مبارک رمضان یک کسب ذخیره یا کسب ثواب است از برای مومنان  دلباختگان برای تمام سال ، با جوع ، گرسنگی و خصوصاً از خلاف عادت کردن می کوشند تا از این ماه مبارک بهره ای بیشتری ببرند.
صیام در بین مسلمین معنا ها و تجارب مختلفی داشته است انجذاب های متفاوت گاهاً یکی را بیشتر مجذوب می کرده است و همه در بهره بردن مساوی و یکسان نبوده اند.
اگر ما به حافظ نگاه کنیم بیشتر این را می بینیم که روزه می اید و می رود:

روزه هرچند که مهمان عزیز ست،ایدل             صحبتش موهبتی دان و شدن انعامی

می گوید دلا اگر چه روزه مهمانی گرامی است ، مصاحبتش را عطیه ای بدان و رفتنش را نعمت بخشی الهی بشمار.
حافظ شاید بیشتر با شب نشینی و شب خیزی را بیشتر غنیمت می شمارد در قران امده است:
والمستغفرین بالأسحار… و یا در جای می فرماید:
إن فی جنتٍ و عیون ، ءاخذین مأءاتهم ربّهم ، انّهم کانوا قبل ذلک محسنین ، کانوا قلیلاً من الّیل ما یَهجعون ، و بالأسحار هُم یستغفرون ؛( ولی پرواپیشگان در باغهایی از بهشت و کنار چشمه سارها سز می برند، و آنچه صاحب اختیار شان به آنان عطا کرده است دریافت می دارند زیرا در گذشته نیکوکار بودند، آنان اندکی ازشب را می خفتند، و سحرگاهان آمرزش می خواستند.
ارتباط خودشان را با خدای خودشان قائم می کردند حافظ زیاد به شب نشینی تأکید می کند همین که می خواست در باره چیزی سخن بگوید به سحر و سحر گاهی ارتباط می دهد:

سحر باباد می گفتم حدیث آرزومندی                خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی
دعای صبح و آهِ شب کلید گنج مقصد است         بدین راه و روش میرو که با دلدار پیوندی

یا در جای دیگر گریه سحری را به این بیان می آورد:

میِ صبوح شکر خوابِ صبحدم تا چند؟           بعد زنیم شبی کوش و گریه سحری

حافظ در میان عبادات شرعی ، ادب سلوکی ومعنوی که می پسندید سلوک شب خیزی و سحر گاهی را بیشتر می پسندید. از این طریق ارتباط خودش را قائم می کرد و با عالم معنا از این طریق خودش را می یافت و این شب نشینی به زبان او می نشست.
البته این را باید عرض کنم عبادت نشاط می اورد نشاط آور است ، عبادتی که نشاط نیاورد بر دل مومن نمی نشیند . عبادت و واجبات شرعی را به معنای واژه تحمیلی نباید گرفت ، بلکه به معنای نتیجه بخشی آن توجه بیشتر کرد به شرطی که از طریق آن نشاط آور باشد ، آدمی باید روی ۀنی بیشتر تأکید کند که نشاط بیشتر می آورد با آن انس بیشتری می گیرد.
حافظ چنین کاری کرده بود اُنس روانی با شب نشینی داشت که ناچار به زبان هم می آورد.
بهره بیشتری می بُرد :

با دعایِ شبخیزان، ای شکر دهان، مستیز           در پناهِ یک اسمست خاتم سلیمانی

این شب خیزی ، سحر خیزی، سحر به درس رفتن ، به میخانه رفتن، طلب می کردن، همه اینها و یا حتی دوش که حافظ در کلام خویش بزبان می آورد یعنی دیشب یا سحرگاه است:
دوش وقت سحر نجاتم دادند،
به پیر بلخ که سرک می زنیم به یک تقابل می رسیم به دید متقابلی بر می خوریم البته مولانا شبخیزی را نفی نمی کرده است اما صیام در جان او معانی دیگری می یافته است.
درمولوی ستایش از جوع ، گرسنگی ، روزه داری وفور بیشتر نسبت به خواجه شیراز دارد ، حتی در منافب العارفین احمد افلاکی آمده است که مولانا می گوید که در گرسنگی و جوع لذتی است که در سیری نیست ، در احوال او نوشته اند که مردی زرد روزی بوده و در اشعارش هم این مسئله آمده است:

دل من راه تو دارد سرسودای تو دارد           رخ فرسوده ای زردم غم سفرای تو دارد

این رُخ زرد او از کم خوراکی او بوده است حتی در صایای اخر عمرش آورده اند و مولانا جامی هم نقل کرده است:
علیک به قِلت الطعام ، قِلت الکلام ، قِلت المنام…
شما را به کم خوردن ، کم صحبت کردن و کم خوابیدن دعوت می کنم…
جوع و کم خوری از آداب و سلوک ومولانا است، چناچه در مثنوی داستانی آمده است که یک شیخ با مرید خویش در سفر بودند و در هر شهر و رستا که می رفتند شیخ بی وقفه در حرکت بود ، شیخ متوجه گرسنگی نبود اما مرید گرسنه شده بود و ادباً اجازه نمی داد که به شیخ خود بگویید و بالاخره به یک طریقی به او فهماند  شیخ در جواب آن مرید خویش چنین بیان داشت:   نگران نباش غذایی به تو می رسد خیال مکن که همه را در سر سفره جوع منزلتی است و همه کس را به آن دعوت نمی کند:

جوع رزق جان خاصانِ خداست                    کی گلایه هم چو تو گول کدا است
کاسه در کاسه است و خان به خان مدام       از برای این شکم خوارانِ عام

کم خوردن بهتر از خوردن یا سیر خوردن است در کم خوری لذتی است که در سیر خوری نیست و قدر و منزلت جوع را فقط خاصان دانند و بس.
در ابیات مشهوری وی آمده است:

چند خوردی، چند پوشیدی، از طعام                امتحان کن چند روزی در صیام
گرتو این انبان ز نان خالی کنی                      پُر زگوهر های اِجلالی کنی
طفل جان از شیر شیطان بازکن                      بعد از آنش با ملک انباز کن

مولانا می گوید که به جای نان باید نور بخورد وی مرتبه بلندی برای نور قائل بود و انسان را مثل چشم می دانست که باید از نور تغذیه کند . لذتی که در جوع می برده ، تجربه ای که حاصل کرده و به زبان می آورده و به دیگران هم توصیه می کرده است…
و هو الحق