X

آرشیف

طلايي مو

 

 

اي طلايي مو مرا صبري نماند

كان نگاهت بر دلم خاري خلاند

آخر از اجبار عشقت بر دلم

گفتم اي مردم به صحرايم كشاند

اشك چون باران به بالينم چكيد

از فراقت روز و شب چشمم فشاند

از نگاهاي شرر بارت به من

چشم جادويت ز دل صبرم براند

از لبت كامم ببخشا تا به کی

چون سراب از پي مرا خواهي دواند؟

عاشقان را دين و مذهب كار نيست

چون كه عشقش کیش را از وي ستاند

شيخ صنعان در رضاي عشق خود

چی پرستيد وچه نوشید وچراند؟

آخراي مردم چرا این یارمن

مهر را ببريد به  قلبش جور شاند

   

1387.12.26

درهء كشرو

 

X

به اشتراک بگذارید

Share

نظر تانرا بنویسد

کامنت

نوشتن دیدگاه

دیدگاهی بنویسید

مطالب مرتبط

پیوند با کانال جام غور در یوتوب

This error message is only visible to WordPress admins

Reconnect to YouTube to show this feed.

To create a new feed, first connect to YouTube using the "Connect to YouTube to Create a Feed" button on the settings page and connect any account.