آرشیف

2024-2-8

محمد آصف فقیری

صورت المعقول از مبانی عقلانيت سیاسی – شتاب بسوی نتیجه مطلوبست

 

مدیریت زمان و برنامه طبق آن٬ عمق تفکر فعال عمل٬ توسط فاعل است……..!

 

شرح استدلال:

مبداء عمل یا عقلانیت سیاسی و پدیداری جوهر عقل در عمل یعنی صورت معقول و رسیدن به نتیجه مطلوب٬ که دوباره این نتیجه برای تصامیم بعدی در آینده٬ جز از مبداء و عقلانیت سیاسی می گردد٬ است.

 

در تضاد جوهر عقل: ناداني و یا جهلست که در این حالت٬ مبداء تعصب و یا پیش داوری و یا برتری خواهی و جریان عمل سرکوب و نتیجه فقر اقتصادی٬ سیاسی اجتماعی و یا نقض حقوق بنیادین أعضاء جامعه می باشد.

 

هرچند شعارها معقول در سمع جامعه توده نواخته می شوند٬ که پژوهشگر با عناصر خبری سوالی٬ آنرا تُهی معنی اثبات می کند.

 

البته ذات عقل: جوهر و عقلانیت یعنی ما٬ همانا وحدت – که صفت این وحدت در پدیداری عبارت از ایثار است….زیرا عشق را لایق شده بسوی تاج کرامت….

ایثار٬ تغذیه روحی!

صورت المعقول٬زموجود الوجود

عشق و جنون٬کز احسانِ ودود

جوش عشق٬زمجنون عامری شنو

قیس و نشانش٬در عاشقی گرو

گاه زذات٬به احسن التقویم رسید

گاه زحُسنش٬جوهر مطلق دید

یک وجود٬دو جسم می رهید

ق قربش٬جذوب الجنون چشید

شامگاهان کز لیلی٬ شیر میرسید

بهر نوش٬چند مجنون می دوید

قاصدِ حیران٬به لیلی گفت

عرض حال٬زچند مجنون سفت

ما ندانیم٬ مجنون حقیقی کیست؟

جذب و جنون٬بهر شیرها چیست؟

گفت لیلی٬جام را خالی کنید

جامی پُر خون٬زخون مجنون خواهید

خواسته معشوق٬شده این زمان

عشق و عاشقی٬شود عیان

جذب جان٬کز جانان می رسد

استعدادش کی٬لایق هر احمق شود

گفته شد پیام لیلی٬ در میان

مجنون شنید و زجانش گفت عیان

جوی خونم٬در رهش می بایدا

جان و دلم٬در جانستانیش کی بهاء

ایکه راه اونیست٬نفس و نوش را

کم خوری و کم نوشی عاشقِ راه

قال و قیل و عشق٬نجفتند و نجفت

جز دیدار٬غیرش را نسفت

شرم سار گشتن٬نفسی های رهش

جز مجنون کی شود٬مستِ جنونش

آن یکی خایف٬در رهای آتشست

دیگری٬در حور و غلمانش خوشست

عشق را از دو٬تک حالتست

در لقایش سوزد و سوختنست

طوف دنیا٬بهر دنیا میکنی

کعبه عشقش٬تو ننگین میکنی

حب دنیا٬رفیقِ راهش نشد

چار تکبیرش٬وقفِ لقایش بشد

دم بدم فقیری٬بی نام و نشان شده

خانه عشقش٬کز لامکان رسیده

 

محمدآصف فقیری