آرشیف

2019-8-24

شیطان همراه و پیشوای متعصبان است.

شیطان همراه و پیشوای متعصبان است.

هنگامی که خداوند به فرشتگان دستور داد برای آدم علیه السلام سجده کنند، همگی اطاعت کردند، جز شیطان.
تعصب ناروا و مذموم آثار زیانبار فراوانی دارد که به آنها هم اشاره می شود:

۱- از دست دادن ایمان
رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله فرمود: مَنْ تَعَصَّبَ أَوْ تُعُصِّبَ لَهُ فَقَدْ خَلَعَ رِبْقَ الاِْیمانِ مِنْ عُنُقِهِ؛ هر کس تعصب [ناروا] بورزد یا دیگران به خاطر او تعصّب بورزند، رشته های ایمان را از گردن خود باز کرده است.

۲- محشور شدن با اعراب جاهلی
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «مَنْ کانَ فِی قَلْبِهِ حَبَّةٌ مِنْ خَرْدَلٍ مِنْ عَصَبِیَّةٍ بَعَثَهُ اللّهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ مَعَ اَعْرابِ الْجاهِلِیَّةِ؛ هر کس در دلش به اندازه [دانه] خردلی عصبیّت باشد، خداوند روز قیامت او را با اعراب جاهلیّت [دوران قبل از اسلام[ محشور می کند.

۳- مطرود شدن
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «لَیْسَ مِنّا مَنْ دَعا اِلی عَصَبِیَّةٍ وَلَیْسَ مِنّا مَنْ قاتَلَ عَلی عَصَبِیَّةٍ وَلَیْسَ مِنّا مَنْ ماتَ عَلی عَصَبِیَّةٍ؛ از ما نیست کسی که [مردم را] به تعصّب دعوت کند و از ما نیست کسی که به خاطر تعصّب [ناروا] بجنگد و از ما نیست کسی که با تعصّب [مذموم[ بمیرد.»

۴- بازماندن از درک حقایق
اشاره شد که تعصّب، وابستگی غیر منطقی به قوم یا عقیده باطل و یا عادات و رسوم خاص است که این حالت پرده ضخیمی بر دیده و عقل انسان ایجاد می کند و انسان را از درک حقایق و تشخیص حق و باطل، و مصلحت و مفسده محروم می سازد.
از اینرو قرآن در جواب مشرکین مکّه که می گفتند: ما از آنچه پدران خود را بر آن یافتیم، پیروی می کنیم. تعصّب، وابستگی غیر منطقی به قوم یا عقیده باطل و یا عادات و رسوم خاص است که این حالت پرده ضخیمی بر دیده و عقل انسان ایجاد می کند و انسان را از درک حقایق و تشخیص حق و باطل، و مصلحت و مفسده محروم می سازد
می فرماید: «أَوَ لَوْ کَانَ ءَابَآؤُهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ شَیْـءًا وَ لاَ یَهْتَدُونَ »؛ «آیا اگر پدران آنها چیزی نمی فهمیدند و هدایت نیافتند – باز از آنها پیروی می کنند
این جملات نشان می دهد که مشرکان مکّه از درک این مسئله که پدران آنها چیزی نمی فهمیدند و گمراه بودند، عاجز بودند.

۵- از بین رفتن اتّحاد و انسجام جامعه
در آیه ۱۱۳ بقره خواندیم که یهود بر اثر تعصّب، مسیحیان را بی موقعیّت می شمردند و مسیحیان یهود را. این حالت بین اقوام و طوائف دیگری که گرفتار تعصّب هستند نیز به وجود می آید. اگر جامعه ای از مجموع چنین اقوامی تشکیل شده باشد که تعصّب در بین آنها حرف اوّل را بزند، انسجام و اتحاد نخواهد یافت.
به همین جهت است که استعمارگران تلاش می کنند بین ملّتهای اسلامی تعصّب منفی و مذموم را تشدید کنند و انسجام اسلامی را خدشه دار نمایند. در داخل کشور نیز همواره تلاش کرده اند با ایجاد تعصّب بین اقوام مختلف و گروهها و احزاب گوناگون وحدت ملّی را از بین ببرند.

۶- کفر
در بخشی از آیات خواندیم که اکثر امتهای گذشته بر اثر تعصّب و لجاجت در مقابل پیامبران قرار گرفتند و از راه حق و هدایت دور گشتند و طریق کفر و ضلالت را در پیش گرفتند.
و در یکی از این آیات خواندیم که: «و این گونه در هیچ شهر و دیاری پیش از تو پیامبر انذار کننده ای نفرستادیم، مگر اینکه ثروتمندان مست و مغروران گفتند: ما پدران خود را بر آیینی یافتیم و به آثار آنان اقتدا می کنیم.
چنان که شیطان نیز بر اثر تکبّر و تعصّب راه کفر را در پیش گرفت.

۷- درد و رنج
قبل از ورود پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به مدینه، سالها دو قبیله «اوس» و «خزرج» بر اثر تعصّبهای کور درگیر و گرفتار رنج و زحمتهای فراوان بودند؛ ولی با مسلمان شدن این دو طائفه، تعصبها به برادری و مهربانی تبدیل گشت و رنجهای چندساله از بین رفت.

ریشه های تعصّب
۱- تکبّر
در داستان شیطان، آنچه او را به تعصّب وادار کرد، خودبرتر بینی و تکبّر او بود. او فکر کرد چون از آتش است، پس برتر است؛ لذا تعصّب و لجاجت ورزید.
در آیه 113 سوره بقره خواندیم که: «کَذَ لِکَ قَالَ الَّذِینَ لاَ یَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ؛ آنهایی که جاهل و نادان بودند نیز حرف [تعصب آمیز] یهودیان و مسیحیان را زدند.» معلوم می شود که گاهی عامل تعصّب جهل و نادانی است.
واقعیّت تاریخی نیز این امر را اثبات کرده است که هر قوم و قبیله و مردم و جامعه ای که نادان ترند، بیشتر گرفتار تعصّب می باشند. قرآن کریم در آیه دیگر، تعصّب و حمیّت را به کلمه الجاهلیّه اضافه نموده که: «حَمِیَّةَ الْجاهِلِیَّةِ».
اگر چه جاهلیّت، اصطلاحی است برای دوران پیش از اسلام، ولی انتخاب این عنوان برای آن دوران اشاره ای به این است که آن دوران، دوران جهل و نادانی، و بی خبری و بی فرهنگی بوده است و حمیّت و تعصّب با جاهلیّت ارتباطی تنگاتنگ دارد.

۲- حبّ شدید به پدران
در ذیل عنوان تعصّب قوم هود و اقوام دیگر، به آیات متعددی اشاره شد که در همه آنها این جمله «وَجَدْنا عَلَیْهِ آبائَنا»؛ و یا مشابه آن آمده است. این نشان از آن دارد که حبّ شدید به آبا و اجداد، انسان را به تعصّب کور وامی دارد.

۳- شخصیّت زدگی
«گاه شخصی در نظر انسان چنان قداست پیدا می کند که گفتار و رفتار او از دایره نقد خارج می شود؛ هر چند از نظر علمی و اخلاقی در سطح پایین قرار داشته باشد و همین امر سبب می شود که عده ای چشم و گوش بسته به دنبال او راه بیفتند و به خاطر او جان و مال خود را از دست بدهند، بی آنکه در محتوای سخنان و رفتار او کمترین اندیشه ای کنند.» این گونه افراد در گذشته بوده اند و در این دوران نیز در جوامع مختلف وجود دارند.

۴- انزوای فکری و اجتماعی
«وقتی انسان در خودش و محیط فکری و اجتماعی اش فرو برود و از جوامع و افراد دیگر و افکار آنها بی خبر بماند، نسبت به آنچه در اختیار اوست، سخت وابسته می شود و در برابر آن تعصّب می ورزد؛ در حالی که اگر با دیگران بنشیند و فکر خود را با افکار دیگران مقایسه کند، نقطه های قوّت و ضعف و مثبت و منفی به زودی آشکار می گردد و به او اجازه می دهد بهترین انتخاب را داشته باشد.»

۵- تقلید کورکورانه
تقلید چهار نوع است: تقلید جاهل از جاهل، تقلید عالم از عالم، تقلید عالم از جاهل که این سه نوع تقلید مذموم و نارواست و تقلید جاهل از عالم که ممدوح می باشد و از باب رجوع جاهل به افراد متخصص و کارشناس و کاردان است.
گاه عامل تعصّب تقلیدهای کورکورانه جاهل از جاهل است که این مورد نیز در امّتهای پیشین و در عصر حاضر نمونه های فراوانی دارد.
نقطه مقابل تعصّب
در مقابل تعصّب، حق پذیری و تسلیم در برابر دستورات الهی است. حق پذیری نشانه ایمان، بالا بودن سطح آگاهی و فرهنگ، و سلامتی روح و روان می باشد. قرآن کریم خطاب به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید: «فَلاَ وَرَبِّکَ لاَ یُؤْمِنُونَ حَتَّی یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لاَ یَجِدُواْ فِیآ أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَیْتَ وَیُسَلِّمُواْ تَسْلِیمًا »؛ «به پروردگارت سوگند که آنها ایمان نیاورده اند [و مؤمن نیستند]، مگر اینکه در اختلافاتشان تو را به داوری بطلبند و سپس از داوری تو در دل خود احساس ناراحتی نکنند و کاملاً تسلیم باشند.».
قرآن کریم می فرماید: «وَ مَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لاَ مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَی اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْرًا أَن یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ»؛ «هیچ مرد و زن باایمانی حق ندارد هنگامی که خدا و رسولش امری را حکم کنند، اختیاری در برابر فرمان آنها داشته باشد.»

راههای درمان تعصّب
برای تعصّب چون دیگر رذائل اخلاقی راههایی برای درمان وجود دارد که به اهمّ آنها اشاره می شود:

۱- توجّه به ریشه های تعصّب و از بین بردن آنها
در بخش ریشه های تعصّب به پنج گاه عامل تعصّب تقلیدهای کورکورانه جاهل از جاهل است که این مورد نیز در امّتهای پیشین و در عصر حاضر نمونه های فراوانی دارد
عامل اشاره کردیم. برای نابودی تعصّب باید فرد و یا کسانی که را درمان می کنند توجّه نمایند که به کدام یک از ریشه های تعصّب مبتلاست تا آن را از بین ببرند؛ مثلاً جاهل، کسب آگاهی کند و حبّ ذات در آن تعدیل گردد و… .

۲- توجّه به آثار زیانبار تعصّب
انسان اگر کم ترین توجّهی به پی آمدها و آثار زیانبار تعصّب داشته باشد که سعادت دنیا و آخرت انسان را نابود می کند، سعی می کند این رذیله را از خود دور نماید.

۳- تغییر و تعویض
راه سوّم این است که در محتوای آن تغییر ایجاد نماییم؛ به این صورت که انگیزه ها را از بخشهای منفی و مذموم به سمت تعصّب ممدوح و مثبت هدایت کنیم؛ یعنی تعصّب را نمیرانیم، بلکه به آن سمت و سو و جهت صحیح بدهیم.
این روش همان است که امیر مؤمنان علی علیه السلام فرمود: «اگر بناست تعصّب داشته باشید، سعی کنید تعصّب به خاطر مکارم اخلاق و محامد افعال و محاسن امور باشد.»
و در جای دیگر فرمود: «اِنْ کُنْتُمْ لا مَحالَةَ مُتَعَصِّبِینَ فَتَعَصَّبُوا لِنُصْرَةِ الْحَقِّ وَاِغاثَةِ الْمَلْهُوفِ؛ اگر ناگزیر باید متعصّب باشید، پس تعصّب خود را در مسیر یاری حق و فریادرسی به دردمند به کار گیرید.»
این کار، همان تغییر محتوای تعصّب و جهت صحیح دادن به آن است.
افغانستان آباد آزاد عاری از هر نوع تعصب آرزوی تمام مردم رنج دیده افغانستان است سربلند باد جوانان مبارز امید ولایت غور نابود باد متعصبین و دشمنان وطن عزیز ما افغانستان.
نکته یکی از اهداف نهاد اجتماعی جوانان امید ولایت غور مبارز علیه تعصبات است.

نویسنده عبدالقدوس ثاقب
مسئول نهاد اجتماعی جوانان امید ولایت غور.