آرشیف

2017-10-3

رسول پویان

شوق نگاه

هـنـوز شـوق نگاهـی نـرفـتـه از یادم
بناز گـوشـۀ چشـمی دوباره کـن شادم

به پیش سـرو سـخنگوی قــد و بالایی
شکسته شاخه یی از شاخسار شمشادم

ز بیـسـتـون خـیالی بـه گـوش می آیـد
هـوای نغـمۀ شـیرین و شـور فرهادم

ز شـوق عشـق هـریوا در دل تاریخ
کـشــیـده خـامـــۀ ایـام نـقــش بهـزادم

نقوش مکتب بهزاد و جامی و انصار
بـه رنگ نـثـر مسـجّع نمـوده ارشـادم

رمیده آهوی دل را به چهرۀ وتصویر
به خون فکند و فراموش کرد صیادم

ز کاه و غلۀ خرمن نشد پری حاصل
مـده برای خـدا بیش ازین تـو بربادم

شرربه قلب فگارم زدو چرا بگریخت
ز نیسـتان غـزل سـوز و ناله سـردادم

ز روغنی که ز اعماق جان کشید ایام
چراغ شعر و شعوری به خانه دردادم

چـو کـودکان دبـستان مشـرب عشّاق
گـرفـتـه ام سـبـق از درسـگاه اسـتادم

بـه گـرد گـرمی دیـگ پلـو نمی گردم
فـــدای نـان جـویـنــی ز هـمــت رادم

به زیر تیغ ستمگر اگـر شوم مجروح
ز ســـفـله گان نکـنــم آرزوی امــدادم

بدست جور و ستم نسل نسل سوزیدیم
هـنـوز بسـته بـه زنجیـر ظلم و بیدادم

نگــشـته حـل معـمای زنـدگی هـرگـز
کـسـی هـنـوز نـدانــد طـریـق ایجـادم

حیات در دل هستی نهفته چون گوهر
به این حساب به هستی و حق همزادم

اگر به گوشۀ غربت مرا کُشد هجران
هـمیـشـه عـاشــق افـغـانـسـتـان آزادم

9/7/2017
 رسول پویان