آرشیف

2015-8-22

mazizi

شـعــر کــلام سِحر

 

 **********************************************
شعر آن بود که خفته دلی را خبر کنـد
خیزد زخواب غفلت وعزمِ سفر کنـــد
 
شعر آنبود که خرمن جورستمگران
همچون لهیب سوزد و قصد شررکند
 
شعر، آن که از حریم دل و جایگاه فکر
هـــر آنچه غیر دوست بود او بدر کند
 
شعر آن بود که مردمکِ هردو دیده را
با اشک شوق شسته و بس پرگهر کند
 
شعر آن بود که باز نماید طریق فکر
تا بر فـــراز عـــالــم بالا گذر کنـــد

شعر آن بود که دانه ایمان وعزم را
اندر کویر قلب کســان بار ور کند

شعر آن بود که مزرع افـکار خشک را
با آب صاف عشق وادب صاف وترکند

شعر از برای خلق شعور است وآگهی
تا هر کسیکه بخـــوانَد وآنرا زبر کنــد

شعرنیست روضه خوانی ویا مثل سازجاز
زایل نموده عقل وخـرد گـــوش کــرکنــد

شعر آنکه هرچه مطلب بسیارویا طویل
شاعربه یک چکیدۀ خو د مختصر کند
 
شعرگربمثل آئینه شدصاف وراستگو
گــردد«عـزیز»ودردل مـردم اثرکند

پایان
**************
محمد عزیز( عزیزی )
روز جمعه ساعت 13:13
  سی ام اسد سال 1394 هجری شمسی
30-05-1394

 میلادی 21-08-2015  ویا: