آرشیف

2022-9-26

عبدالقیوم ملکزاد

شعر حکیمانه یا مبتنی بر پایۀ “بایدها”

 

“شعر اگر حکمت بود طاعت بود/ قیمتش هر روز و هر ساعت بود” (عطار)

بهره مندی از ذوق و استعداد سرایش شعر، از جملۀ موهبت‌هاى الهى برای انسان است. برخى داراى فطرتى سرشار از آن اند و به مناسبت‌هایی که نیاز می‌بینند، طبع آزمایی می‌کنند و استعداد شان را، نمود و بروز مى‌دهند.

همان گونه که در جستار پیشین اشاره شد، ما با دو نوع شعر مواجهیم، یکی: مبتذل و کشاننده به سوی گمراهی است که بحث آن را به وقت دیگری موکول می‌کنیم. ( ان شاءالله).

و دیگری: شعر مشروع است و حق و هدایتگر!

گویندگان چنین اشعار، رسالت خود می‌دانند تا سخن شان بر پایه‌های متعالی استوار باشد و در چارچوبی قرار گیرد که از رنگ قداست ‌برخوردار گردد و این قداست از آنجا ناشی می‌شود که حاوی پیام روشنگری به منظور تعالی بخشیدن به جامعه باشد، شعری باشد مبتنی بر حکمت، موعظه، ارشاد، رشد اخلاق، حمد پروردگار، وصف پیامبر گرامی (صلی الله علیه وسلم) و مدح چراغداران دین و به طور کلى در خدمت ادب و فرهنگ دینى و اجتماعى…!

یکی از ویژگی های بارز شعر حق و مورد تائید شرع، حکیمانه بودن آن است. شعر زمانی به سوی قله شامخ عروج می‌کند که اندیشۀ گویندۀ آن، حکیمانه باشد و سخن شان متضمن مفاهیم حکمت! زیرا! گسترش سخنان حکمت‌آمیز، موازی است با ترویج فضیلت‌ها و ارزش‌ها و تشویق انسان‌ها به سوی کسب خلق نیکو، که از جملۀ اساسی ترین ضمانت های حفظ و بقا و نشر اخلاق حسن و سجایای عالی و تعمیم خیر کثیر در میان افراد جامعه محسوب می‌شوند.

قرآن عظیم‌الشان می‌فرماید:

«یؤْتی الْحکْمة منْ یشَاء ومنْ یؤْت الْحکْمة فَقَد أُوتی خَیرًا کَثیرًا وما یذَّکَّرُ إِلا أُولُو الألْبابِ» (بقره/269)

(ترجمه) :”خدا به هرکس بخواهد حکمت می‌دهد و به هرکس حکمت داده شود، خوبی بسیار به وی داده شده است  و این حقیقت را جز خردمندان متذکر نشوند” .

از این آیه مبارکه می‌توان فهمید که حکمت مقدم‌تر از آنکه دستاوردی برای خواندن و پژوهش یک نفر باشد، موهبت الهی است. مضاف به آن، حکمت، از ارزشهای والایی بهره ور می‌باشد، به خصوص از آن جهت که پروردگار عالمیان یکی از اسمای مبارک و مقدس خود را “حکیم” عنوان فرموده و نامِ مبارکِ حکیم (97) بار در قرآن‌کریم ذکر شده است.

پیامبر اسلام «صلی الله علیه وسلم» فرموده اند:” ان من الشعر لحکمة و ان من البیان لسحرا”. یعنی بعضى اشعار حکمت اند و پاره‎اى از سخنان سحر هستند و در جای دیگری فرموده اند : “الحکمة ضالة المؤمن فاطلبوها”. یعنی حکمت گمشده مؤمن است، پس آن را بیابید. این حدیث مبارک مردم را تشویق کرده است که به دنبال سخنان حکمت‌آموز باشند.

با خواندن ویا شنیدن این حدیث مبارک، احتمالاً این پرسش در ذهن برخی خطور می‌کند: در صورتی که شعر می‌تواند قبای حکمت را به دوش کشد، پس چرا خود رسول اکرم (صلی الله علیه وسلم) از آن انصراف فرموده اند و حتی قرآن کریم در شش مورد، ایشان را از سرو کار نداشتن به شعر، منزه دانست که از این قرار اند:

1 . سوره یس آیه 69: (وما علّمناه الشعر وما ینبغى له).

  1. سوره الانبیاء, آیه5: (بل هو شاعر).
  2. سوره الصافات, آیه36: (لشاعر مجنون).
  3. سوره الطور, آیه30: (ام یقولون شاعر)
  4. سوره الحاقة, آیه41: (وما هو بقول شاعر).
  5. سوره الشعراء, آیه224: (والشعراء یتبعهم الغاوون).

یکی از مهم ترین و اساسی ترین جواب و دلیل، می‌تواند این باشد که آن حضرت، با معجزۀ بزرگی به عنوان پیغمبر ظهور فرموده بودند که قرآن عظیم‌الشان بود، کتاب مقدسی که کار آ ترین و موثرترین ابزار برای مقابله و شکستِ مشرکانی تمام شد که داشتن طبع شاعری را برای خود امتیاز و با آن به دیگران فخر می‌فروختند!

نفى شعر و شاعرى از پیامبر(صلی الله علیه وسلم): با این که ایشان شعر حق را مى‌شنیدند و سخن نیک را  مورد تشویق قرار مى‌دادند (و قد صحَّ أنّه کان یسمع الشعر و یحثّ علیه) (مجمع البیان)، اما طبق بیان صریح قرآن‌کریم به سرایش شعر مبادرت نکرده اندو سزاوار نیست که ایشان شعر بدانند یا بخوانند: (وما علّمناه الشعر وما ینبغى له.)( سورۀ مبارکۀ یس)

[آن حضرت “صلی الله علیه وسلم”] ذوق و قریحه شعرى نداشته، نه آن که مى‌توانسته شعر بگویند، ولى به دلیل نهى الهى از سرودن آن خوددارى مى‌کرده اند. بدیهى مى‌نماید که این نقص و عیب به شمار نمى‌آید بلکه عظمت، قداست و امتیاز پیامبر را نشان مى‌دهد، چنان‌که امّى بودن و استاد نداشتن و مکتب نرفتن و یا خط ننوشتن نیز کمال و امتیاز پیامبر بوده است [صلی الله علیه وسلم].

( پیامبر امی، مطهری)

اکنون بر گردیم به موضوع سرایش شعر به وسیلۀ سخنوران، با تکیه به یک شعر عارف بزرگ اسلام: شیخ فریدالدین عطار نیشابوری:

بدین باورم، قبل از این‌که شعری از سخنسرای بزرگ نیشابور، پیشکش شود، عرایضی کوتاه در مورد جایگاه ادبی و عرفانی شان بیان گردد؛ برای این کار، ترجیحاً به نقل قولی از دکتر کدکنی مبادرت می‌ورزیم که می‌گوید:

اگر قلمرو شعر عرفانى فارسى را به گونۀ مثلّثى در نظر بگیریم، عطّار یکى از اضـلاع ایـن مثلّث است و آن دو ضلع دیگر عبارتند از سنائى و مولوى. شعر عرفـانى بـه یـک اعتبـار بـا سنائى آغاز مى‌شود و در عطّار به مرحلۀ کمال مى‌رسد و اوج خود را در آثـار جـلال الـدین مولوى مى‌یابد. زبان شعر عطّار، در قیاس با سنائى نرمتر است. و حتى تا حـدودى بـه زبـان گفتار نزدیکتر. از فضلفروشى در آثار او کمتر مى‌توان نشان یافت و اگـر جـائى ایـن نکتـه ظهور کند نادر است. (شفیعی کدکنی، مقدمه بر مختارنامه، 1388 :17)

شیخ بزرگوار شاعر بلندمقامی است برخوردار از علو اندیشه و تعالی، که کمتر سخن‌وری را چون وی می‌توان یافت که به تنظیم شعر برخیزد و این عطیه حکمت زا را با عرش و شرع هم سنگ ببیند و موجب آرایش دو جهان برشمارد.(1) و این اندیشۀ روشنگر، از او چنان عارفی ساخته که در ردیف آزادگان قرار دارد، حقیقت‌بین و بی‌نیاز است و توانسته است به درجات والایی از کمال معرفت پهلو زند.

با این تمهید، از خواننده گرامی دعوت می‌کنیم با ما به شعری از آن شیخ بزرگوار نگاهی بیفگند تا سیمای جذاب شاهد شعر حاوی حکمت و خوب و ارزنده را به نظاره بنشیند :

شعر و عرش و شرع از هم خاستند /  تا دو عالم زین سه حرف آراستند

نور گیرد چون زمین از آسمان/   زین سه حرف یک صفت هر دو جهان

آفتاب ار چه سمائی گشته است /  در سنا جنس سنائی گشته است

از کمال شعر و شوق شاعری /   چرخ را بین ازرقی و انوری

باز کن چشم و ز شعر چون شکر /  از بهشت عدن فردوسی نگر

شعر را اقبال جمشیدی ببین /  مهر را شمسی و خورشیدی ببین

ور ز بالا سوی ارکان بنگری /  هم شهابی بینی و هم عنصری

ور درین علمت کند شاهی هوس /  علم اگر در چینست خاقانیت بس

چون بهشت و آسمان و آفتاب /  چون عناصر باد وآتش خاک و آب

نسبتی دارند با این شاعران /  پس جهان شاعر بود چون دیگران”.

چنان‌که خواندیم، آن عارف بزرگ، شعر را در میزان سنجش شرع قرار داده و در کنار آن از عرش سخن گفته، یعنی به سوی این ودیعه به دیدۀ تقدیس نگریسته و از بهر بیان معانی برتر، شعری که کشایش دروازه های راز با آن میسر است و این به قول خودش “احسن الاشیاء” است:

شعر چیست این جمله در بگشادن است

شرح چندینی عجایب دادن است

گفت هم موزون و هم زیباست شعر

در حقیقت احسن الاشیاست شعر

طوری که پورجوادی نگاشته: عطار معانی شعر خود را نتیجه ذوق و فهمی می‌داند که از قرآن یافته است. فرق میـان شعر و سخن پیامبر(صلی الله علیه وسلم)، یعنی وحی، یا شرع، از حیث معانی آن و سرچشمه آنهـا نیسـت. پیغمبر(صلی الله علیه وسلم) معانی را با واسطه روح القدس یعنی جبرئیل(علیه السلام) بیان می‌کنـد، امـا شـاعر سـخن خود را از فرشته نمی‌گیرد. وي اگرچه با عالم یا دریاي جان اتصـال مـی‌یابـد، امـا معـانی در ظرف دل او ریخته می‌شود و شاعر به واسطه طبع، آنها را اظهار می‌کند. (پورجـوادي، 1374 : 97و96 )

حالا ببینیم که شاعر و ترانه سرای معروف معاصر ایران: ( محمدعلی معلم دامغانی) با استناد به مصرع (شعر و عرش و شرع از هم خاستند) چه مطالبی را دست و پا کرده است؟ وی نظرش را در فرازی از گفتگوی مطبوعاتی خود اینگونه بازتاب داده:

شاعر نیشابوری می‌گوید: “شعر و شرع و عرش از هم خاستند”؛ ملاحظه می‌کنید که این سه حرف در کنار همدیگر قرار گرفته‌اند. عرش خدا و شرع خدا که تا برخی‌اش عقلانی است، اما بسیاری از مسائل از جنسی است که در حقیقت با این متر اندازه‌گیری نمی‌شوند. اگر شما با این متر وارد ماجرا شوید، وجود نماز را درک نمی‌کنید که مثلاً چه ضرورتی دارد؟ چون ما در روزگاری هستیم که باید هر چیزی را جواب داد. این‌طور نیست که رهایت کنند. شاخۀ شعر شاید برای غربی‌ها تا اندازه‌ای ماده‌گرا باشد، ولی ما به دلایلی ناگزیریم از خیال استفاده کنیم. یک دلیلش این است که بخش عمده‌ای از مسائل ما در واقع در عالم غیب اتفاق افتاده که ما آن را در حد شهود قبول داریم. وقتی پیامبر(صلی الله علیه و سلم) گفته که من در شب معراج به چه مکان‌هایی سفر کردم، درحالی‌که وقتی برگشتم، هنوز بسترم گرم بود، این با چه عقلی جور در می‌آید؟ در حالی‌که در حکمت یونان و فلسفۀ آن هم قابل پذیرش نیست. چون آن را با مبانی عقلی خودشان می‌سنجند و محاسبه می‌کنند و وقتی به نتیجه نمی‌رسند، اشکال وارد می‌کنند. این موضوع از مسائلی است که امروز باید بسیار به آن توجه کنیم و از آن غافل نمانیم.” (2)

با توجه به آنچه گفته آمدیم، شیخ عطار، شعر و شرع و عرش را برخاسته از هم نگریسته! معنای کلام وزینش را می‌توان اینگونه برتافت:

شعر را نباید بی ارزش ساخت و یا آن را از بهر ستاندن صله سرود و یا به قول ناصر خسرو این قیمتی در لفظ دری را در پای خوکان ریخت (3) و به تعبیری دیگر:” مرغ سخن برای چیدن دانه های درشت، در دام درباریان شعرپرست کشت” (4)

بل آن را از بهر اصلاح جامعه نگاشت و به منظور سیطره بر فرهنگ والا و ارزشمند ملحوظ داشت! یعنی “تلقین درس اخلاق بر مردم مشتاق”! طوری که خود آن فرید یعنی شیخ نیشابور، شعر را به مصداق: ” المجاز قنطرة الحقیقة”، پلی می‌خواست برای عبور از پیچ وخم کوچۀ مجاز، به جادۀ فراخ و هموار راز حقیقت! واین از دیدگاه او فراهم نمی‌شود، الا با گرفتن بهرۀ وافر از آیات قرآنی و احادیث نبوی (صلی الله علیه وسلم) که عمدتاً در قالب تمثیل، آراسته آمده و به بیان حقایق و معارف عرفانی پرداخته شده است و بدینترتیب زمینه برای القای مباحث تربیتی و پیگیری تعلیم و آموزش به دیگران فراهم گردیده است.

هدف و راه و رسم سرایش اشعار مبتنی بر بایدهای عطار نیشابوری و یا آن “رسته از بند تعلقات مادی و همه چیز دنیا بی اعتنا” [و پیوسته به خدا،] – که سرابی جهان فانی را لمس کرد” – رهنمایی کردن راهیان سخن بود و این هدف هیچگاه به تنها شعر گفتن خلاصه نمی‌شد” بل نشر فضایل بود و تلاش دامنه‌دار برای گرویده ساختن مردم به سوی حق و تعمیم شوق‌انگیزی و تکثیر روحیۀ ذوق‌آفرینی، جهت کسب کمالات معنوی!

شاعر خداباور و با ایمان، برای سنگین شدن بار تاثیر و نفوذ کلامش، نیازمند تدارک تمهیدات است و این میسر نمی‌شود الا با آراستن دل و جان به فرامین قرآن و رهنمودهای پیامبر راستین و محبوب رب‌العالمین و توصیه‌های ارزشناک اندیشه‌وران مسلمان و والاجایگاه! آنگاه معانی بکری که از خمستان قلب آنان می‌جوشد، برای مخاطب و یا خواننده شور می‌آفریند و موجب ارتقای شعور او می‌شود و از جذابیت و کششی درخور وصف برخوردار می‌گردد…!

اساسی‌ترین سخن در پیوند با این نکته این‌‌است که شاعران تاثیرگذار و واقعی، حلاوت زایی شعرشان را به داشتن کمال خود ربط نمی‌دهند، و به عبارت روشن تر، ایجاد چنین معانی عالی و زیبا را  فراورده دستگاه اندیشه خود تلقی نمی‌کنند، بل خلق آن را از سوی پروردگار منان می‌شمارند.

درست همان گونه شیخ غزالی گفته است: «هیچ وجودي غیر از خداوند نیست… وجود فقط به یکتاي حقیقـی تعلق دارد.»

شیخ عطار سخنسرای نامداری است از همین طراز. شعر خود را به اعتبار معانی الهی و بکر آن «شعر حکمت» وانمود می‌کند (5) و در جایی مـی‌گویـد: این حکمت از سوی ذات توانایی به وی رسیده که به تعبیر قرآن: «یؤتی‌الحکمة» است و اکنون به سبب بخشیده شدن این حکمت می‌تواند مدعی شود:

بــه حکمــت لــوح گــردون مــی نگــارم 

که من حکمت ز «یؤتی الْحکمـة» دارم.

(اسرارنامه، بیت 3155 )

از کتاب:”نگاهی به بایدها و نبایدهای سخن”)

…………………………….

1- علی خوشه چرخ آرانی.

2- محمد علی معلم دامغانی زاده (1330 دامغان)، شاعر، ترانه‌سرا و رئیس سابق فرهنگستان هنر و محقق ادبی معاصر ایران است. وی در سال 1380 در نخستین همایش چهره‌های ماندگار به عنوان چهره ماندگار در عرصه شعر و ادب فارسی برگزیده شد.

3- دکتر سید محمد حسینی.

4- – ناصر خسرو:

من آنم که در پای خوگان نریزم

مر این قیمتی در لفظ دری را

5- «تحلیلی از تاثیر آیات و رویات در آثار عطار نیشابوری» شکوه اسداللهی کارشناس ارشد ادیان و عرفان دانشگاه آزاد اسلامی تهران، و جمشید جلالی شیجانی استادیار گروه ادیان و عرفان دانشگاه آزاد اسلامی تهران.