X

آرشیف

شعری از لبخندِ آواره :
—————–
کاش می گفت فروغ !
دخترک گریه کنان گفت که چیست ؟
رازِ این آتشِ داغ …
رازِ این آتشِ کندامِ مرا کرد سراغ
من مگر دخترِ از جنسِ شقایق نبودم …؟
به پدر ، مادر وخواهر …
به روی شانه ی باران ، بروی برف زمستان ، بروی هرچه ازجنسِ من ومادر بود
من مگر مثلِ شما ، مثلِ خدا ، مثلِ یک بوسه ی بر گونه ی هر خنده ی صادق نبودم …؟
داکترک خنده کنان گفت که این ….
آتش است… آتش از جنسِ جهالت .
آتش از کوچه ی تبعیض و دعا و گپ ولت
دخترک چشم خود از خنده ی دیوار ببست
اشکش از گونه ی سرخش چکید
پای بستر روی دستانِ دلِ باد نشست
کاش می گفت فروغ !
کاش می گفت فروغ !
سنگِ آتش …
شیشه ی عمری او را بازشکست …

حسین خاموش – مزارشریف .

X

به اشتراک بگذارید

Share

نظر تانرا بنویسد

کامنت

نوشتن دیدگاه

دیدگاهی بنویسید

مطالب مرتبط

پیوند با کانال جام غور در یوتوب

This error message is only visible to WordPress admins

Reconnect to YouTube to show this feed.

To create a new feed, first connect to YouTube using the "Connect to YouTube to Create a Feed" button on the settings page and connect any account.