آرشیف

2017-12-2

Shahla Latifi

شعرهای کوتاه

من گسترده تر از فضای عشق به تو می اندیشم
تو با کدام حس مرا لمس می کنی
و من با چه بهانه ای سکوت می کنم

من از انبوه یادها
با شادی پرنده ها
با لحظه های گرم آسمان فرسا 
و از اخگری میان عقیق لبانم
به تو می اندیشم

~~~~~~~

وقتی روی تختخواب با ملافه های سفید دراز می کشم
یاد تو تنم را به لرزه می افگند
ناگهان
سقف
دیوارها
و پنجره ها به اختلال می افتند
و من ناخودآگاه 
یادداشت های لحظه های زیبا را در ذهنم مرتب می کنم

~~~~~~~

در لحظه های سرد که پاییز بر غنچه ها میدمد
خیال مرا بر تن کن
~~~~~~~

دیگر از تو نمی نویسم 
هنگامی که واژه های درد، شعر می شوند
و از رازهایم قلم پَر می گیرد
من می آموزم که دیگر از تو ننویسم
~~~~~~

عشق
از سیم پیچ های زندگی
نور امید را از خود عبور میدهد
و چه بزرگ
از انگشتانم 
دم بر می کشد

~~~~~~

امروز
از کتاب ذهنم
نشانه امید را پیدا می کنم

امروز
با شمیم آزادی 
شعری می سرایم به یاد روزگار مهربان تر

~~~~~~~

من 
از میان مسیرهای پرپیچ و خم 
عشق را به عاریت گرفته ام

~~~~~~

عشق 
این زندانی چابک
مانند بارش باران
مانند نوری بی پایان
به دلم جا گرفته است
و انبوه کلام او و احساس من 
از کودکی درهم تنیده اند

~~~~~~~

وقتی پروانه ای 
در آغوش گل نسترن چشم باز می کند 
من بیدار می شوم

~~~~~~~

ای محبوبم
نوازش تو شعر است 
تو با بیانت میان رگهایم
انقلاب برپا می کنی

~~~~~~~

وقتی به لبانم نگاه می کنی 
اولین دروغ ساده
از لبان تو بیرون می آید

ولی
در حقیقت  
روی برکه ای
عریان می بینی مرا
که پاهایم را در آغوش تو پنهان می کنم