آرشیف

2015-1-8

داؤد عطایی قندهاری

شرافت بی هنر و هنر بی شرف: نقدی بر فلم سفرقندهار

مردم افغانستان مردمان بسیارشریفی هستند اما متاسفانه هنر دفاع از شرافت خود را ندارند! درمقابل، دشمنان این مردم درحمله به شرف و حیثیت آنان، هنرمندانی بی شرف و ساحران افسونگری هستند! و روزی نیست که بزگترین رسانه های استعماری جهان مثل بی بی سی ؛ محصول بی شرف ترین هنرمندان عالم مثل سازندگان – فلم سفرقندهار- که هنری جز لجنمال کردن شرف و حیثیت یک ملت ندارند را در سطح جهان مکرردرمکرر واپخش و منتشر نکند…
سوال این است که چرا فلم سفرقندهار درست در آستانهء حملهء امریکاو ناتو به افغانستان ساخته وبعد از نمایش در قصر سفید، به هدف توجیهی برای حمله به افغانستان، در سراسر اروپا و امریکا به نمایش گرفته می شود؟ و حالا نیز که صحبت از تمدید حضور قوای مسلح ناتو در افغانستان مطرح است رسانه های غرب یکبار دیگر اقدام به باز پخش این فلم کرده اند! در هفتهء‌ گذشته فلم سفرقندهار چندین مرتبه مکرر از تلویزون فارسی بی بی سی واپخش ومنتشرشد؟ بنابراین سئوال این است که چرا بی بی سی که مرکزیت اصلی تبلیغات جهانی ضد شرف و حیثیت مردم افغانستان را در اختیار خود دارد، یکبار دیگر به یاد بازنمایی این فلم حساسیت برانگیز و پراز انتقاد افتاده است؟؟
از همان ابتدای کار ،این فلم دستاویزی برای تخدیر افکار عمومی جهان در توجیه جنایات ناتو در افغانستان بود. چنانکه حتی این شایعه که فلم به سفارش مستقیم پنتاگون ساخته شده مطرح شد. و سازندگان فلم در مقابل سیل انتقادات به تکاپو افتاده و تبانی با سران پنتاگون را مورد انکار قرار دادند. اما تاکید مکرر بر این نکته که حتما باید یک قدرت خارجی بیاید و این مردم حقیرعاجز و درمانده را نجات بدهد؛ در این فلم چنان صریح و افراطی است که هرنوع انکار تبانی و زمینه سازی برای حمله خارجی به افغانستان را غیر قابل قبول می سازد !!
اصولا سوژهء اصلی فیلم، بیان اوج حقارت و عجز ودرماندگی مردم افغانستان در تعیین سرنوشت خودشان و تاکید مکرر بر این نکته است که باید حتما یک منجی از خارج و یک قدرت غربی بیاید و این مردم را از اینهمه فلاکتی که سازندگان فیلم در بیانش نهایت افراط را بخرج داده اند ، نجات بدهد!!
بنابراین مشخص است که این فلم که با مجوز رسمی وزارت ارشاد حکومت ایران ساخته شده، بخشی از پروسهء‌همکاریهای ایران با امریکا وناتو در جریان حمله به افغانستان بوده است. به نظر می رسد که همچنانکه امروزه سپاه قدس ایران به عنوان پیاده نظام ناتوی نظامی در حمله به عراق و افغانستان نقش مزدور را ایفا می کنند، بخش عمدهء از سینما و رسانه های ایران نیز به عنوان پیاده نظام ناتوی فرهنگی نقش توجیه گر تجاوزات آنان در برابرافکار عمومی منطقه را از همان ابتدا برعهده داشته است… هماهنگی کامل رسانه های ایران با رسانه های غرب یخصوص بی بی سی در بزرگنمایی کشت و قاچاق موادمخدر افغانستان، نیز گویای همین موضوع است…
سال 1379 یعنی سال ساخت فلم سفر قندهار، مصادف با اوج هماهنگی ها وتبانی های بین المللی برای جنگ افغانستان است. طرح امریکا و پنتاگون ابتدا این بود که طالبان و القاعده را در یک جنگ فرسایشی با ایران درگیر و مهار بسازند. چنانچه افغانستان و ایران تحت سلطه طلاب و طالبان را تا سرحد درگیریهای مرزی پیش راندند… اما محور ایران- روسیه که در پاسخ به تقاضاهای نئوکان های امریکا وارد معرکهء جنگ افغانستان شده بودند، سعی داشتند تا با تسلیح و تقویت جبهه متحدشمال و دامن زدن به تضادهای قومی و مذهبی ، القاعده و طالبان را توسط هموطنان خودشان درگیر و سرکوب بسازند…
در همین سال است که خاتمی رئیس جمهور وقت ایران به عنوان دلال رساندن کمک های تسلیحاتی روسیه به جبهه متحدشمال ،‌به تاجیکستان سفرکرد. و درعین زمان است که رسانه های ایران تبلیغات سرسام اوری را جهت دامن زدن به تعصبات قومی و مذهبی به راه انداختنه بودند که فیلم سفرقندهار ثمره همین تبلیغات است…
اما محور ایران- روسیه بنابر تجربه خوب میدانستند که قدرت مقابله با افغان ها را ندارند و تلاشهای انها عملاهیچ ثمری نخواهد داشت… این بود که تقاضاها برای ورود مستقیم امریکا و ناتو به قضیهء‌ آفغانستان روز به روز افزونتر شده می رفت. به همین اساس فلم سفرقندهار را می توان بیانی افراطی از تقاضاهای عاجزانه حکومت ایران از کاخ سفید برای ورود به موضوع افغانستان تعبیر کرد…
مقامات ایران که میدانستدند به تنهایی قادربه حل معضل پیچیدهء افغانستان نیستند، ترجیح میدادند تا امریکا و ناتو به قضیه افغانستان وارد شوند و طلاب ایران فقط درحد یک تدارکات چی چای بر، در این جنگ جهانی ایفای نقش بکنند… از انجایکه نطفهء ایرانی در غوغا سالاری و شلیته گری مثل وماند ندارد، انان همهء نیروی خود را در موضوع تبلیغات و عرصه رسانه ها متمرکز کردند. وهنرمندان ایرانی اعم از تاریخگر و شاعرو نقاش و سینماگر… موضوع سیاه نمایی وضعیت افغانستان را به اوج سرسام اوری رساندند و از این رهگذر بسیاری ها در محافل غرب به هدایا و جوایز فراوانی هم دست یافتند… و فیلم سفر قندهار قلهء این غوغاسالاری های تبلیغاتی بود..
حکومت روحانیون ایران علارغم مخالفت های کذایی و تبلیغاتی با غرب، در اندرون پستوهای نظام قدرت درامریکا و اتحادیهء‌آروپا همواره از حمایت لابی های قدرتمندی برخوردار بوده است. جگ استراو، صدراعظم وقت بریتانیا که در آْستانهء‌ حملهء ‌ناتو به افغانستان، چندین بار متوالی به ایران سفر کرده و دستورات لازم برای تعیین وظایف حکومت ایران را انشاء میکرد، خود سردسته یکی از بزرگتری لابی های طرفدار حکومت ایران در غرب است… تمامی این شواهد بیانگر تبانی لابی های غربی طرفدار ایران در پدید امدن این فلم و اثار به ظاهر هنری از این دست می باشد.
قابل یاداوری است که تحت عنوان سفرقندهار چند کتاب و سفرنامهء دیگر نیز در نیمه دوم دهه هفتاد نوشته شده که همگی همین خط و سیر سیاه نمایی افراطی وضعیت افغانستان و دامن زدن به تضادهای قومی و مذهبی را دنبال می کنند. اما از بین سوژه های عرضه شده گویا فقط سفرقندهار مخملباف بود که مورد توجها خاصهء اربابان قدرت قرار گرفت!!
بنابراین باوجود اینکه سازندگان فلم هماهنگی و تبانی با پنتاگون را انکار می کنند این فیلم به وضوح محصول تبانی های بین المللی جهت اماده سازی افکارعمومی جهان برای بزگترین جنگ جهانی در افغانستان بوده است. بعدها که بازیگر اصلی فیلم یک تبعه امریکایی مجهول الهویت و مشکوک به جاسوس اف پی ای، از آب درامد، اصل شفارشی بودن فلم بیشتر از پیش مشخص شد و معلوم شد که سینماگران ایرانی فقط تدارکات چی بیش نبوده اند وسازندگان پشت پرده نیز خود لندن نشینان و کاخ نشینان قصر سفید بوده است… ازاینرو دلچسپی این فلم برای کارگردانان بی بی سی نیز نمی تواند اتفاقی باشد..
اما نکتهء جالب توجه اینست که علارغم همهء این تبلیغات سرسام اور وعلارغم همهء این سیاه نمایی ها و زمینه سازی ها؛ به محض شروع حمله امریکا وناتو به افغانستان؛ دیدیم که در سراسر جهان به خصوص درجهان اسلام، مردم به خیابان ها سرازیر شدند و سیل تظاهرات های اعتراض امیز همه جا را فرا گرفت و عکس های صدام حسین وبن لادن باوجود انهمه تهمت و ترور شخصیت ، به عنوان قهرمانان جهان اسلام بلند شد… ومشخص شد که ایرانی ها بااینهمه تبلیغات فقط سرخود را شیره مالیده و خودرا فریب داده اند و در فریب افکار عمومی جهان هیچ گونه موفقیتی نداشتند… دلیل این ناکامی ها این است که دروغ هیچگاه نمی تواند بر حقیقت پیروز گردد حتی اگر چون وبا همهء جهان را پر بکند. چگونه فیلمی که سراسر از کذب ودروغ ساخته شده بود می توانست در تخدیر وجدان بیدار جهانیان موفق باشد؟؟/
تمام هنر این فلم در مستند سازی دروغ و واقعی جلوه دادن کذب خلاصه می شود! درحالیکه همهء صحنه های فلم در سیستان خود ایران فیلمبرداری شده، اما به بینده جبرا چنین تلقین می شود که گویا اینجا ، که هیچگونه اثری از آب و ابادی و هیچ نشانه ای از تمدن و شهر نشینی در آن وجود ندارد، افغانستان است!!
هنرپیشه اصلی که در اصل در خاک خود ایران بازی می کند می گوید { در اینجا تنها چیز مدرنی که وجود دارد فقط اسلحه است و بس!!} اما اگر به چشم حقیقت به فلم بنگریم انجای جایی نیست جز خاک سرزمین خود ایران!! اگر وحشی و خشونت طلب جلوه دادن مردم افغانستان هدف نبود شایدهمین تنها چیز مدرن ( اسلحه)‌ را هم در پس فریب و دروغ پنهان می داشتند…
تمام سعی سازندگان فلم بر این متمرکز شده که کوچکترین چیزی که بیانگر تمدن و شهرنشینی و زندگی انسانی باشد دیده نشود. سازندگان فلم که در فلم بایسکل ران نیز نبوغ خود در سیاه نمایی وضعیت افغالستان را به حد اعلا ثابت کرده بودند دراین فلم خشونت نمایی سرزمین و وحشی نمایی تبع افغانی را به جایی رسانده اند که حتی از نشان دادن یک جوی آب و یا حتی یک درخت سبز نیز دریغ کردند چرا که به منطق اینان دروغ هرچی بزرگتر و شدید تر باشد موثر تر است…
از دیگر صحنه های محوری فیلم که پیوسته بر ان تاکید می شود صحنه سازی های تصنعی از نهایت ذلت مردان مجاهد افغان در مقابل دوتازن روسی است. مردان مجاهدی که در راه دفاع از شرف و ناموس خود دست و پای حقیقی خود را در طبق ایثار نهاده اند و در دلاوری چنان اسطوره هستند که بزرگترین قدرت های نظامی جهان را به خاک ذلت افگنده اند … اما اکنون در این پردهء فریب هنرمندان بی شرف و افسونگر، چنان به خفت و تحقیر کشانده شده اند که بخاطر گرفتن دست و پای پلاستیکی از یک زن روسی، گویا به هر خفت و پستی تن در داده اند!!
گرچند هیچ صحنه ئ‌ از این فیلم بدون غرض تحقیر وتوهین ساخته نشده و حتی از توهین به دین و مذهب و توهین به کتاب مقدس قران نیز دریغ نشده، اما توهین امیزترین صحنه فلم انجاست که علاوه برحتک حرمت اشکار طلاب ومدارس دینی افغانستان ، قران و اسلحه را مترادف هم قرار داده تا به عنوان دونماد برحسته از دین و دهشت؛ کل تاریخ وفرهنگ مردم افغانستان را نماینده باشد.
این فلم حول سه هدف مشخص دور می زند. یکی اینکه حتما یک منجی خارجی باید به نجات این مردم بیاید. دوم موضوع تحقیر و توهین به کلیت دین و فرهنگ و مردم افغانستان است. و سوم دامن زدن به تعصبات قومی و مذهبی در این فلم به صورت غیر قابل انکاری مشخص می باشد.
انجاکه هنرپیشهء امریکایی یا طبیب قلابی می گوید که سواد یک فرد معمولی غربی از همهء طبیبان این کشوربالاتر است!!‌ یا انجا که زن راوی را از همراهی حتی با یک کودک افغان برحذر میدارد و می گوید که {اینان برای پول دست به هرجنایتی می زندد؟} یا انجا که می گوید تنها چیز مدرن درافغانستان اسلحه است!!‌… مهمترین شاه بیت های فلم از دهن همین هنرپیشه جاسوس اف پی ای امریکایی الاصل بیان می شود… تا به انجا که او می گوید که { تاجیک ها می گفتند که خدا درنزد ماست و پشتون ها می گفتند خدا درنزد ماست و انان هرکدام سرخدای خودشان باهم نزاع می کردند..}‌
این موضوع بیانگر اوج جهالت سازندگان فلم از دین و فرهنگ افغان ها می باشد. چراکه پشتون ها و تاجیک ها اغلب مسلمان و سنی مذهب هستند و از نظر دینی و مذهبی هیچ اختلافی باهم ندارند. اغلب رهبران پشتون وتاجیک در ابتدا عضو حزب اخوان المسلمین بودند. اما در زمان جهاد با روسها تلاشهای زیادی برای ایجاد شکافهای قومی بین انها صورت گرفت.. با اینحال احزاب جمعیت و حزب اسلامی اعضای برجستهء همه اقوام افغان را درخود جای داده بودند. همین عبدالله عبدالله که به غلط نماینده قوم جلوه داده می شود. پدرش پشتون و مادرش تاجیک است!! و این نمونه مهم از اختلاط های قومی و دلیل بر نقفی وجود تعصبات در افغانستان است. برهاندین ربانی در مصاحبه با بی بی سی در جواب خبرنگار، که با شیطنت انگلیسی ازایشان پرسید که حزب جمعیت از نظربافت قومی همه تاجیک هستند ؛ با قاطعیت این موضوع را نفی کرد و گفت که اغلب فرماندهان بزرگ جمعیت اسلامی در قندهار از پشتون ها بوده است…
اما از انجای که بنای بزرگترین رسانه های جهان بر تحریک تعصبات قومی ومذهبی در افغانستان است، چنین حقایق مسلم وروشن همه به هیچ انگاشته و مستندسازی دروغ جای حقیقت گویی را میگیرد. وجنگ های سیاسیون برسر قدرت، به دروغ با چاشنی تعصبات و تضادهای قومی امیخته و خلط می گردد..
در مجموع فلم سفر قندهار حصول کاملا سیاسی از هنر هنرمندان بی شرفی است که تمامی هنرخود را یکجا بکار برده اند تا شریفتریتن مردان تاریخ بشر را در پست ترین وضعیت ممکن در خفت و حقارت جلوه دهند..

وسلام
بیست وپنجم ماه ثور 1392
داؤدعطایی قندهاری
——————————————————–

 

{ در پایان لازم میدانم که خلاصهءاز نقدهای مهمی که براین فلم نوشته شده راضمیمه این مقاله بسازم}

 

خانم داکتر «سینتیا وبر» استاد فاکولتهء لنکستر انگلستان در مقاله‌ای با عنوان «بدون خواهرم هرگز» دلایل استقبال دولت بوش از فیلم «سفر قندهار» را چنین عرضیابی کرده است:
{ دولت امریکا و سینمای هالیوود همواره از الگوی روایتی «نجات زن بیچاره از چنگال دشمن وحشی» برای توجیه عملیات نظامی یا اقدامات سیاسی خود استفاده کرده و «سفر قندهار» در حمله به افغانستان، نیز چنین خوراکی را برای کاخ سفید فراهم کرده است.}
از نظر وبر این فلم به دولت امریکا کمک کرد تا بتواند هدف عملیات نظامی خود در افغانستان را از « نابود کردن تروریست ها » به «نجات مردم افغانستان از زندان طالبان» تغییر نام بدهد… وبر تاکید می کند که در فلم سفرقندهار برقهء زنان افغان به عنوان نماد «زندان» تصویر شده تا حملهء‌ امریکا «نجات مردم افغانستان و دفاع از زنان افغان» تلقی ‌شود! البته وبر نیز همچون دباشی معتقد است که دولت امریکا از این فیلم «سوءاستفاده» کرده، اما وبر توضیح نمی‌دهد که چرا مخملباف و سایر دست اندرکاران فلم هرگز به این سوءاستفاده اعتراضی نکرده و بلکه خبر آن را با افتخار در وب‌ سایت خود قرار داده اند؟

در وب سایت نقد فرهنگ ، شهاب اسفند یاری در مورد فلم سفرقندهار چنین نوشته
{ بیستم فروردین ۱۳۸٩ سینمای آزاد، نشریه شماره 58 – چرا بی}
برای فیلم سفر قندهار خیلی سرمایه گذاری کردند. محسن مخملباف ادعا کرده که کمپانی های امریکایی بر سر گرفتن امتیاز نمایش این فلم با هم رقابت سختی داشتند! کار به آنجا رسید که آقای بوش هم در کاخ سفید این شاهکار را رویت فرمود… شرایط برای کسب اسکار برای فیلم فراهم شده بود که ناگهان شایعه ی بازی یک تروریست امریکایی در فلم انعکاس بسیار یافت وکاخ سفید هم پس نشست وهیچ امتیازی در کن به فلمی که به سفارش کن وبرای کسب نخل طلای دوم به سینمای حمهوری اسلامی ساخته شده بود ندادند… البته در آن دوران که خاتمی تدارک چی شده بود اوج خوش گذرانی فیلمسازان فستیوالی ایران بود، اما حضور یک تروریست در فلم که بعد از پخش رسوا شد ، همه را سخت در مخمصه قرار داد!!

 

«سفر قندهار» نگاه‌ شوونیستی‌ به افغانستان
(نوشته‌ آذر درخشان‌، برگرفته‌ از نشریه‌ «هشت‌ مارس‌» شماره‌ ۵، آوریل‌ ۲۰۰۲)
محسن‌ مخملباف‌ فیلمساز حزب‌الهی‌ سابق‌ كه‌ به‌ جرگه‌ اصلاح‌ طلبان‌ حكومتی‌ پیوسته‌، بالاخره‌ فرصت‌ را غنیمت‌ دیده‌ و در بازار بورس‌ تقاضا برای‌ مسئله‌ افغانستان‌ فیلمی‌ را به‌ سفارش‌ یونسكو بنام‌ «سفر قندهار» بروی‌ اكران‌ آورد. امپریالیست‌م‌ غرب‌ نیز به‌ پاس‌ این‌ خوش‌ خدمتی‌ طی‌ یكی‌ از صدها فستیوال‌ فیلم‌ به‌ او جایزه‌ دادند!!!
«سفر قندهار» حكایت‌ دخترافغان است‌ كه‌ در كانادا زندگی‌ می‌كند و برای‌ نجات‌ خواهرش‌، ازراه ایران‌ وارد افغانستان‌ می‌شود … مخملباف‌ برای‌ دادن‌ تصویری‌ ذلیل‌ و تحقیرآمیز از مردم‌ افغانستان‌ در این‌ فیلم‌ سنگ‌ تمام‌ گذاشته‌ است‌. تصویری‌ كه‌ همخوانی‌ با كارزار تجاوز امپریالیست‌ها به‌ افغانستان‌ را دارد. در سراسر فیلم‌ مردم‌ افغانستان‌ مردمی‌ حقیر و ناتوان‌ و بی‌هویت‌ هستند تا جایی‌ كه‌ بیننده‌ احساس‌ كند كه‌ چقدر عادی‌ است‌ كه‌ یك‌ قدرت‌ خارجی‌ بیاید و اینها را نجات‌ دهد. بی‌جهت‌ نبود كه‌ بوش‌ رییس‌ جمهور امریكا تقاضای‌ یك‌ نسخه‌ از این‌ فلم‌ را كرد.
داستان‌ از یك‌ كمپ‌ پناهندگان‌ افغان‌ در ایران‌ شروع‌ می‌شود. مراسم‌ «بازگشت‌ اجباری‌» آوارگان‌ است‌. مرد هر خانواده‌ صاحب‌ چندین‌ زن‌ است‌ و همه‌ زنان‌ پوشیده‌ در برقع‌ هستند و مخملباف‌ از زبان‌ راوی‌ فیلم‌ می‌گوید اینجا كه‌ طالبان‌ نیستند چرا این‌ زنان‌ در اینجا ( درایران) هم‌ برقع‌ دارند آیا این واقعاً اجبار دولت‌ طالبان است‌ یا فرهنگ‌ خود شان‌؟
اما صحنه‌ آغازین‌ فیلم‌ دعای‌ خیری‌ است‌ كه‌ قرار است‌ بدرقه‌ راه‌ آوارگان‌ ستمدیده‌ شود، یكی‌ از بازیگران‌ می‌گوید: «بروید دعا كنید كه‌ دنیا به‌ نجات‌ شما بیاید ولی‌ اگر هم‌ كسی‌ به‌ نجات‌ تان‌ نیامد نگران‌ نباشید خیال‌ كنید كه‌ مثل‌ مورچه‌ هستید آنگاه‌ خانه‌ برای‌ تان‌ بسیار بزرگ‌ و راحت‌ بنظر می‌آید.»
آیا می‌شود این‌ چنین‌ وقیحانه‌ مردمی‌ را تحقیر كرد؟ این‌ منطق‌ چه‌ كسانی‌ است‌ كه‌ توده‌های‌ مردم‌ را بیشتر از مورچه‌ نمی‌ ببینند؟ منطق‌ چه‌ كسانی‌ است‌ كه‌ به‌ مردم‌ یك‌ كشور بگویند دست‌ بسوی‌ آسمان‌ ببرید تا كسانی‌ بیایند شما را نجات‌ دهند چون‌ شما بیشتر از مورچه‌ هم‌ نیستید؟ این‌ تفكر همخوان‌ كارزار وقیحانه‌ای‌ است‌ كه‌ امروز امپریالیست‌هابه‌ سركردگی‌ امریكا به‌ راه‌ انداخته‌ اند، از رییس‌ سازمان‌ سیا تا وزیر امور خارجه‌ امریكا تا رییس‌ فلان‌ بنگاه‌ تجاری‌ تا سردبیر روزنامه‌ها و رسانه های ایران تا مدیران‌ آژانس‌های‌ خبری‌… همه حق‌ دارند در مورد سرنوشت‌ مردم‌ افغانستان‌ و آینده‌ آنان‌ تصمیم‌ بگیرند بجز خود مردم‌ افغانستان‌؟
از آنجا كه‌ قرار است‌ فلم‌ در مورد زنان‌ افغانستان‌ باشد صحنه‌هایی‌ زنان‌ را می‌بینیم‌ كه‌ معلوم‌ نیست‌ به‌ عروسی‌ می ‌روند یا عروسی‌ بهانه‌ای‌ است‌ برای‌ عبور از پست‌‌ طالبان‌. درعموم‌ صحنه‌ها زنان‌ بی‌ چهره‌ و منفعل‌ در برقع‌ هستند. زنان‌ هیچ‌ حسی‌ را در هیچ‌ زنی‌ نمی‌انگیزند. آن‌ها بی‌هویت‌، منفعل‌ و خاموشند. مخملباف‌ تلاش‌ كوچكی‌ هم‌ نمی‌كند تا دوربین‌ را پشت‌ شبكه‌های‌ برقع‌ ببرد تا زندان‌ جهنمی‌ زنان‌ افغانستان‌ را در زیر این‌ برقع‌ها تصویر كند. اكثریت‌ زنان‌ افغانستان‌ فقیرند و برقع‌های‌ آنان‌ كرباس‌ آبی‌ كدر است‌ تا زندان‌ را دلگیرتر و عبوس‌تر كند. بهمین‌ جهت‌ فیلم‌ مخملباف‌ حتی‌ در این‌ مورد هم‌ با نشان‌ دادن‌ تصویر غیرواقعی‌ از وضعیت‌ زنان‌ هم‌ چنان‌ غیر مستند باقی‌ می‌ماند.
در صحنه‌ دیگر فیلم‌ دسته‌ای‌ بیش‌ از صد نفر زن‌ در مقابل یك‌ مرد طالب‌ و سه‌ زن‌ طالب‌ قرار می‌گیرند و كنترل‌ می‌شوند. اما می‌بینیم‌ كه‌ این‌ صد نفر در مقابل‌ این‌ چهار تن‌ آنچنان‌ مسخ‌ و منفعل‌ هستند كه‌ فقط‌ باید نتیجه‌ گرفت‌ كه‌ مردم‌ افغانستان‌ هرگز از پس‌ طالبان‌ بر نمی‌آیند و همانا باید ارتش‌ و نیروهای‌ غرب‌ به‌ داد آنها برسند..
اما مخملباف‌ به‌ این‌ بسنده‌ نكرده‌ و سعی‌ می‌كند تصاویر تحریف‌ شده‌ و غیر واقعی‌ از مردمی‌ نشان بدهد كه‌ به‌ زعم‌ وی‌ بر اثر بدبختی‌ و فلاكت‌، منفعت‌جو و حقیر شده‌ اند، آدم‌های‌ اصلی‌ این‌ فیلم‌ ازطفل‌ خردسال‌ گرفته‌ تا آدم‌های‌ بزرگتر همه‌ شارلاتان‌ و كلاهبردارند.مرد معلول‌ دیگری‌ هم‌ می‌خواهد برای‌ بردن‌ خبرنگار پول‌ به‌ جیب‌ بزند. وی هر روز به‌ خیمه صلیب سرخ می‌رود تا با حقه‌بازی‌ پا و دست‌ مصنوعی‌ بگیرد و بعداً در بازار بفروش‌ برساند. شكی‌ نیست‌ كه‌ در هر كجای‌ دنیا چنین‌ مردمانی‌ یافت‌ می‌شوند. اما هنگامی‌ كه‌ تنها تصویر مردمی‌ این‌ تصاویر باشد آنگاه‌ باید به‌ خالق‌ اثر و دیدگاه‌ متفرعن و شوونیستی‌ وی شك‌ كرد.
خلاصه‌ این‌ كه‌ «سفر قندهار» بهیچ روی‌ مستند نیست‌. در این‌ فیلم‌ نه‌ از صفا و صمیمت‌ مردم‌ افغانستانی‌ صحنه‌ای‌ می‌بینیم‌، نه‌ از مقاومت‌ و مبارزه‌ و سرسختی‌ شان‌ در مقابل‌ طالبان‌ و سایر مرتجعین‌ و نه‌ از روحیه‌ مبارزه‌ جویانه‌ شان‌، مقاومت‌ و مبارزه‌ جویی‌ زنان‌ افغانستان‌ كه‌ جای‌ خود دارد. مخملباف‌ سعی‌ كرده‌ است‌ با استفاده‌ از انسان‌های‌ واقعی‌ تصویری‌ غیرواقعی‌ از آن‌ انسان‌ها را به‌ فلم‌ بكشد و اینجاست‌ كه‌ تفاوت‌ واقعی‌ فلم‌ مستند از غیر مستند را می‌بینیم‌.