آرشیف

2014-12-5

استاد غلام حیدر یگانه

شب های پرخطر

بزعم من، کمکی شهر را بباید رُفت
یکی، دو گل به گذرهای یأس باید گفت
خیالِ جاده و میدان مرکزی اش را
بچند کبک و جلالی و زرده ، برآشفت
به قولِ باغچه اش خواند: قامت وافر
به طعم مزرعه اش گشت: غُچیِ هنگفت
شنیده ام ز هـریرود، دم دمِ نوروز
که رو به جمع، چنین عاشقانه می آشفت:
چرا خلاف چنین خطة بلند اندیش
کمـال تست زمینگیرِ گودهای اُفت
چو لاله باید ازین خاک، مشعله سرداد
دمید با سحـر زیره زار باید جفت
به پاسداری این شهر ناز، نازآهنگ
شبـان پرخطـر اولی، نبـاید خفت

صوفیه ـ 1391