آرشیف

2019-6-7

رفعت حسینی

شاعر مِلی !! افغانستان

خلیل الله خلیلی، در دهه پنجاه خورشیدی، شعر نا شایسته یی بافت و«ساخت!» برای جنرال ضیاالحق پاکستانی، که درانزمان، یکی از نیرومندترین روسای جمهور کشورش بود و در نبردهای مجاهدینِ مخالف دولت افغانستان نقش بارز داشت و هم ایالات متحده امریکا از وی پشتیبانی میکرد. این «نظم» را وقتی در اواخر دهه پنجاه خورشیدی برای پیوستن با مجاهدین و اسلامگراهای افغانی، از اروپا، به پاکستان رفت، بوجود آورد.
و ضیاالحق وخاکِ پاکِ پاکستان،وزمامدارانش، به تعبیر عربی // مَلِک الموت ِ // همه مجاهدین افغانی ، همه وهمه،بودند وهستندو خواهند بود.
نظم خلیلی اینست:
شو ضیاالحق چراغ آرزوی مسلمین
شو علمدار مسلمان ، شو مهین سرباز دین
جانشین شیر یزدان شو، درخیبرگشا
درمقام خالدی،میدان محشر آفرین
مسندِ محمود غازی شهسوار بت شکن
آنکه میلرزید از وی هند تا دریای چین
پایمال لشکر این بیخدایان تا بکی
ای تو محمود بزرگ بت شکن را جانشین
حالت امروز ما آیینهء فردای توست
ای ضمیرروشنت باپرتو ایمان قرین
.
بنابرآنکه لسانِ مادری خلیلی پارسی بود،با اسلامگراهای پارسی زبان پیوستگی اجتماعی داشت، نه پیوند فکری .درپاکستان ، چون آدم مشهورازدوران شاهی بود ، مهمان مجاهدین پارسی گوی گشت.وگرنه از اول میرفت در پی پشتو وپشتونها.
این لینک را بکشایید تا در مورد برخی کارهای زشت و نابخردانهء خلیلی درزندگی فردی واجتماعیش، بیشتر بدانید:
http://www.dawatmedia24.com/%D8%B5%D9%81%D8%AD%D9%87-%D8%AF%D8%B1%D9%8A/%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%82%D8%A7%D8%A8%D9%84-%D8%AA%D9%82%D8%A8%DB%8C%D8%AD-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%AF-%D8%AE%D9%84%DB%8C%D9%84%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%AD%D9%82-%D9%85%D8%A7%D8%AF/
لقب مبتذلِ استاد را، زمانیکه خلیلی به دربار محمدظاهرشاه راه پیدا کردوبا آدمهای وابسته به حلقه های بلندْ جایگاهِ سیاسی ،ادبی واجتماعی آنوقت کابل، همانند گویا اعتمادی وعلی محمدآدینه وزیردربار،شناختهای شخصی یافت، هله بدوها،درآغاز نامش سرش کردند وچسپاندند.
توجه نمودن به خلیلی ،دروقت ظاهرشاه ،بیشترینه بان برهان «سیاستمدارانه !» استواربودکه پدرخلیلی وچندتن ازرفقای «شمالی وال» او مورد خشم امان الله قرارگرفته بودند. وامان الله درپندار [برخی]از تاجکان ،جایگاه برتروخجسته یی ندارد. همچنان خلیلی را ،به تأکید وخواست چندسیاستمدار آن دوران ، برچوکی مشاورمطبوعاتی شاه گماشته می یابید. هرچند نام ومقامی تنها وتنها تشریفاتی بودوبس.
وهم دلیل اساسی که مجاهدین تاجیک تبا راسلامی افغانستان ازخلیل الله خلیلی ستایش وتجلیل وتمجید مینمایند ،بی تردیدی،آنست که او تاجک و کوهدامنی وهموطن بچه سقو بود. وقتی مجاهدین تاجک درافغانستان نیرومند شدند، حتا، چند پرچمی سیاستگر!درپیرامون باصطلاح مقام ادبی خلیلی ، اراجیفی بافتند ودرسفرهاییکه گاهگاه بکابل میرفتند مقالهء «سیاسی!» را درمدح ! خلیلی ، درنشستهای (چپگرایانه!! )می خواندند.
 
پدرخلیلی، محمد حسین ، که دروقت امیرحبیب الله مستوفی الممالک گردیده بود،بدستورامان الله کشته شد.محمدحسین در زمان جبیب الله ، بنابرشغل مستوفی همهء میهن ، خودراآدم ثروتمندی جورکرده بود. خانهء مفشن ،با حویلی کلان وباغی سرسبز درنزدیکی پل شاه دوشمشیره ، ازسوی امیرجبیب الله بوی «بخشش!» داده شده بود.این خانه دروقت امانی (ضبط)گردیدزمانیکه روسیه درافغانستان سفارت ایجاد نمود، همین ساختمان وباغ را بکرایه گرفت وسالها پس ازان، سفارت روس ازهمینجا بکارته سه کابل منتقل گشت.
.
درپیرامون دلایل واقعی ودرست ِکشته شدن محمدحسین و پیچیدگی های رابطه های سیاسی ــ اجتماعی آن وقت وتلاشهای پنهانی ودسایس نهانی برای سرنگونی امان الله، نبایستی خیلی ساده وآسان و افغانی نتیجه گیری و داوری نمود.
.
خلیلی را ، درین سالهای آخر که مجاهدین اسلامی// سلطان // افغانستان شدند ، شاعر ملی ! ،نیز، قلمداد نموده اند.همچون قهرمان ملی.
لینک را بکشایید وبخوانید:
https://tavaana.org/fa/Khalilullah_Khalili
.
و اینگونه شعری که خلیلی برای جنرال ضیا ایجادنمود، حرفه اش بود.او فطرت ِ مداحی داشت.
.
اگراز // حرافی ولفاظی // ومبالغه های مجاهدین تاجیک وهواخواهان قومیت تاجیک درباره خلیلی وسروده های او بگذرید وبا خِرد وعقلانیت به همه کارکرد هایش دردرازای زندگی وشعروپندارهایش بپردازید ، حقیقتِ[ بودن] وی اگردانشورش می پندارند و هـنـر«شعـر»اوهویدا ومتبارزمی گردد.
خلیلی درهمین دهه پنجاه خورشیدی، نوشتن ِ کتاب «عیاری از خراسان »را در وصف ِ ناراستین و شخصیت پردازی غیرعقلانی نادرست به حبیب الله کلکانی بپایان رسانید ودرپاکستان منتشرنمود.
.
ارزش ِ ادبی وفرهنگی و تأریخی وسیاسی نظم خلیلی برای ضیاالحق پاکستانی همان میباشدکه بهای کتاب عیاری از خراسان برای حبیب الله بچه سقوکلکانی کوهدامنی که شخصیت یک «سارق» راداشت.
وهم به پنداشت این نگارنده:
خلیل الله خلیلی در لسان پارسی ، ازهیچ دریچه یی،هم طـرازِ خیام وحافظ وبیدل وفردوسی وخاقانی وجلال الدین محمد وصائب، درسرایش شعر های اجتماعی نمی باشد،وحتا توانمندی های فرخی وانوری ومنوچهری ومسعودسعدسلمان وقاآنی ومحمدتقی بهار را ، بهیچوجهی،درایجاد سروده های مدحی ،نیز، ندارد..
پس از مرگ عبدالحق بیتاب در۱۳۴۷خورشیدی که لقب ملک الشعرایی داشت ، باتمام تلاشهای خلیلی ویاران فردی اش، لقب ملک الشعرا از سوی محمدظاهرشاه باو داده نشد ،هرچند مشاورمطبوعاتی دربار بادشاه بودو نظم یاشعرهای ساختگی ودروغین فراوانی درتمجید وستایش وی ترتیب وانتشارداده بود.
.
یکی از شعرهای عامه پسند خلیلی این سان آغا زمی گردد:
بوی یارآورد با خود از جلال آباد بادo
چشم نرگس بادروشن ،خاطر ِ شمشاد شاد
جلیل احمد زلاند برین شعرآهنگی کمپوزنموده بود وخودش آنراخواند.این شعر عاشقانه نیست و سرودی مدحی میباشد.دریکی اززمستانهای سرد کابل که ظاهر شاه بسبب هوای پسندیدهء جلال آباد بدانجا رفته بود وازسفربرگشت،ساخته شده بود. ودرپرداخته های دهها ودهها شاعر، دردرازای سده ها ،چشم نرگس روشن یابیماروخاطرشمشاد شاد یا ناشاد بوده وتکرارشده است.
ونیز بوی یار را باد آورده است یاهوش پرک بوده ونیاورده. منتها این بار ازجلال آباد آورده وباد وجلال آباد می چسپند!
آنچه خلیلی افزون بر مجموعهء شعرهایش منتشرنموده است ، اینها هستند:
« آثار هرات»، «سلطنت غزنویان»، «فیض قدس»، «احوال و آثار حکیم سنایی»، «از بلخ تا قونیه»، «یمگان»، «نی‌نامه» و «عیاری از خراسان».
درزمینه هریک ازین نبشته ها ، بایسته است، نقادانه وبا آگاهی و مسئوولیت ،به بررسی وداوری نشست،مگرنه ازکلکینِ ازبک وهندوو تاجک وپشتون بودن.
بگونه نمونه فیض قدس که رساله کوچکیست درباره عبدالقادر بیدل، تکراریست از گزیده ترین نبشته ها درموردبیدل درشمال هند.
وپای نقدِ شعر ،قصه نویسی ونگاشته های پژوهشی، همیشه وهمیشه ،درافغانستان نادار، لنگ وناتوان بوده است.
تنها چاپ کردن کتاب شعرویادرزمینه های دیگر،ونام آن، سند حقوقی ملی گردیدن یک آدم ویک شاعر نیست.
ارزشِ هنری ،ادبی یا سیاسی ، فرهنگی وپژوهش برمبنای اصول دانش ونیزغیرتقلیدی بودن دورنمایهء کتاب،معیار ومدارمیباشد.

رفعت حسینی