آرشیف

2019-8-30

رفعت حسینی

سوگمند

نصیر احمد نشاط را درسالیانیکه درکابل بودم میشاختم وبوی که خجستگی های برترداشت، محبت داشتم وگرویده اش بودم.
 

درمیهنش سوگمند بود وسوگمند مُـرد مگرشایسته زیست وبراه ناستوده گام نگذاشت.

 

طنزمی نگاشت .

 

وگاهی میسرود.این غزل او ازسروده های برتر شعرهمروزگارافغانستان است

:

 

نداشت قلزم هستی گهر، دریغ دریغ 

هزار بار شدم غوطه ور، دریغ دریغ

 

بهار عمر و جوانی گذشت در ذلت 

خزان عمر دهد دردسر، دریغ دریغ

 

زمانه اهل ادب را ذلیل می سازد 

نبوده راه ادب بی خطر، دریغ دریغ

 

کسی متاع هنر را به نیم جو نخرد 

چو شلغم است متاع هنر، دریغ دریغ

 

چگونه خرمن اوهام را بسوزانم؟ 

نداشت اخگر هزلم شرر، دریغ دریغ

 

ز تلخ گویی طبع مکدرم خجلم 

نخورده طوطی طبعم شکر، دریغ دریغ

 

به شام عمر رسیدم، سخن تمام نشد 

شب ممات بود بی سحر، دریغ دریغ