آرشیف

2020-3-7

مسعود حداد

سوز دل

ز دردِ مادرِ میهن ، به در  ، دیوار میگوید
ز سوزِ دل گهی یار و گهی اغیار  میگوید

نشانی های در گردن،مرا در پيچ و تاب، هریک
حکایت از کمندِ زلف آن دلدار میگوید

به گوش دل شنیدن دارد از درد دل عاشق
طبیب عشق چون طوطی، که بی منقار میگوید

رقیبا می نرنجان این دلِ نازک خیالم را
بسان شیخ «بدزادی» که با دستارمیگوید

چرا کفتار وحشتگر ، همی از ملک تازی ها
گپ از سوسمار و از چلپاسه و از مار میگوید

درین غربتسرا„ حداد „ خون ازدیده میبارد
قلم از  سوزِ دل اینگونه در اشعار میگوید

حداد