آرشیف

2015-11-28

Shahla Latifi

سه سروده

 

 باد ِ سرد
پسرک را با احساس کرختی تازیانه می زد
و اندام کوچک و نیمه برهنه اش را هیچ بافتی گرم نمی کرد
جز تن پوش محبت مادر که اکنون دیگر
از جهان رفته بود
~~~~~~~~~

 

در آنجا
دهکده خموش
پرندگان در خواب
زمین ترک خورده
و باد
در قید انواع اسارت هاست

~~~~~~~~~~~~~~~

 

من در تو بارها خوابیدم 
چون نسیم سرد در لای شاخه ها
من با تو بارها خندیدم 
همچو قهقه ی چوپان بچه ها
من از تو بارها شنیدم 
با ناله های بی انتها
من با تو بارها پرواز کردم
در عمق اوج ها

و حالا دگر
پی در پی می اندیشم به آن روزها
و در آیینه به خود می نگرم با خاطره ها
که چگونه باید عشق را رها کرد
از بندها

شهلا لطیفی
نوامبر ۲۰۱۵م