آرشیف

2015-5-19

Shahla Latifi

سه سروده

 

دختری ندارم
وجودم از برای طلبش زیاد نالید
پوستم از نیاز نوزاد چشم براقی در آغوش تنم
دو بار انبساط کرد 
و هوشم رهسپار جاده موشکافی ها شد که آیا دختر من چگونه خواهد بود
آیا طبیعتش، آتشین خواهد بود چون این مادرش 
آیا قامتش کوچک خواهد رویید چون ریشه من در پیکرش
آیا ذهنش بارور خواهد شد چو گل های همیشه بهار 
و آیا هم روحش آزاد خواهد بود چو عقاب سیار
گر چه تنم با بوی پسر باربار آغشته گردید
لیکن تا ابد با گمانی در دل نغمه خواهم سرود
برای آن دختی که هرگز از عطرش
انباشته نشد آغوشم
~~~~~~~~

در تو آمیخته ام
چون عطر سمن, میان حریر

چون آب خموش تنگ غدیر
چون شاخ بلند، با جفت انار

چون قناری مست در گلزار
چون مغز جوان در رؤیاها
چون وجد ناهید به دوری ماه 
چون قهقه ای خوش یک آشنا
چون رنگ جلال برج شفا
چون صدای بلبل در گوش گل
چون رنگ شکوه ای در جام مُل 
چون لطف کلام در قلب من
چون هر پیچ و تاب رقص بدن
چون کتاب نفیس با مهری خوش
چون نقاشی مست و پر رنگ و جوش
و چون رعدی عشق در بین سپهر
چون شعاع گرم و مست دلپذیر

~~~~~~~~~~

 آلوهای نقش شده در کاسه چینی عتیقه را با مهر نگریستم
چون خاطرات کودکی ام را 
از لابلای باغ های چهلستون و دارالامان زنده کردند
و با ملایمت هر دو آلو
در برگ های نفیس اطراف شان پیچیده بودند 
از برای محافظت عطر درون من 
به مشام خاطره ها
~~~~~~~~~~

 

شهلا لطیفی
آوریل ۲۰۱۵ م