آرشیف

2014-12-11

غلام علی فگارزاده

سلامت باد اين آتش!

الا عشق نهانم
سوز و دردت خفته در هر رشتۀ جانم،
الا ای واژۀ اميد ديروزين و امروزين و فردايم
ترا در خاطرات نيک دوران حيات خود
ترا درجسم و در روحم
تو را در ذهن و در فکرم
ترا هنگام دلتنگی و هنگام اميد وشوق
ترا اندر طلوع صبح صادق در نهايتها  
ترا در تکتک قلب عزيزان در وداع و بازديدنها
ترا در متن اشعار حلاوت آفرين شاعروالا
و در هرنقطه اوج داستان و قصۀ دلها
هميشه جستجو دارم.
 
الا ای آرزوی پاک
ترا در هرکجا در هر زمان
در کوه و در صحرا،
ترا در دانه های شبنم پاک سحرگاهان
ترا درموج موج بحر بی پايان اين دنيا
ترا در بوی باران بهار قريه و صحرا
ترا در باغ و راغ و در چمن،
در شاخ هر سرو بلند قامت
ترا در برگ هر نخل و صدای مرغ خوش الحان
ترا در بوی عطر هرگلی خوشبوی اين بوستان
ترا در آب پاک چشمه ساران دل هر کوه
ترا درهر بلندی، در شعاع روشنائيها
ترا در خاطرات هر گذرگاه زمان
دراين و آنجا جستجو دارم.
 
دريغا از جفای دهر
که پيش از آشنائی با فراقت آشنا گشتم
کنون عمريست در رنج فراقت
سخت دلتنگم
الا ای راز گويايم
هميشه خفته در قلبم
الا ای روشنی بخش مسير تار و ناپيدا
چه در ايام و در شبها
انيس و ياور جانم
نويد اين دل خسته
تسلی بخش حرمانم
ترا در چهچۀ بلبل
ترا در نالۀ مرغ فروتن "کوکوی فاخته"
ترا در بوريا و کلبه ها ی فقر
ترا در چهرۀ هر گلرخ بالا بلند شهر مطلوبم
و در هر گام  گلگشت  قدوم مهر انگيزت
همی جويم که دريابم
و در راهت هميشه ديده در راهم.
 
خدا را شکر اکنون زنده ام
فرصت بود بار ديگر تا باز:
عبارتهای ناپيدای ديوان دل خود را
به فال حافظ نيکو سخن خوانم
که تا پيدا شود اميد ديدارت
و برخوانم سرود جام هستی را
که ای پيدای ناپيدا
الا ای آتشين سوژه
 نبشته در رگ و پودم
تن و جان و نهادم سوخت
مگر سوز است اين آتش
مگر راز است اين اتش
سلامت باد اين سوزش!
سلامت باد اين آتش!

فگارزاده، شهر کابل،
14 ثور 1388