X

آرشیف

سـفـــــــــــــر

 

بیا ز معرکه هایِ دروغ و رنگ، رویم
که حرصِ کاخ نشنیان به زر فراوان است
بیا ز معرکه هایی گذر کنیم که در آن
تلاشِ آدم هاش
دو بالِ سبزِ پرنده است.
***
بیا میانِ تلالویِ آفتابِ غروب
و چشمه سارِ شبِ تیره – قیرگون چون شب
به انتظار تو ام
تفقدی کن و از خانقاهِ دیدۀ خویش
برای من سبدی از هوایِ باغ بیار
که در تموزِ دل ا نگیزِ آشنایی ها
مرا به جز غمِ بی برگ و بار ماندن نیست
تفقدی کن و از شبنمِ بهاریی ده
به رویِ مژه نگهدار صبر هایِ ایوب
که زنده گی نه فقط رفتن است و ماندن نیست
که زنده گی نه فقط گفتن است، شنودن نیست
که زنده گی گذر از وهم هایِ شیرین است.
***
بیا، که معرکه ها پاسِ آدمیت را
سپرده اند به آغوشِ خون و بی عاری
و در زمینِ غریبِ من و تو دیری شد
تمامِ همتِ مردانش گشتنِ "جان" است
که نام نامی انسانش هر چه می خوانی
فقط مصیبت و درد
فقط تفقدِ مجروحِ نسل انسان است.
***
بیا میانِ تلالویِ آفتابِ غروب
و چشمه سارِ شبِ تیره – قیرگون چون شب
به انتظارِ تو ام
به تن غریبه ترین حلۀ تفقد کن
و از تفاخرِ دشتانِ سبز رنگِ بهار
فقط دو دسته گلِ سرخ از "مزار" بیار
که خونِ هر چه شهید است در حوالیِ دشت
نمایِ روح نوازِ شقایق است و پگاه.
***
بیا که چشمه ترین چشمه سار ها دیریست
صدایِ شاهپرِ ماهیان بنشنوده اند
که ره کنند سویِ چشمه هایِ آغازین
و چشمه ها دیریست
که تیره اند و گِل آلوده و گثافت زا.
***
بیا که دق شده ام از کشودنِ درِ شب
بسویِ دامنِ روز
بیا که پنجره ها هرچه من کشودم نیز
فقط نگاه به سویِ شب و سیاهی بود
و در مهابتِ آیینه زار هایِ دلم
تو گوئیا هردم
تمامِ روزنه ها
نشانه هایِ بدی از امیدِ واهی بود.
***
بیا و طرۀ گیسویِ خویش باز گشای
به دست باد بده
که از شمیمِ خوشش شامگه به خواب رویم
و در پگاهی ها
به پیشوازِ نگاهِ عزیزِ مهر شویم.

29 جدی 1392
کابل

 

X

به اشتراک بگذارید

Share

نظر تانرا بنویسد

کامنت

نوشتن دیدگاه

دیدگاهی بنویسید

مطالب مرتبط

پیوند با کانال جام غور در یوتوب

This error message is only visible to WordPress admins

Reconnect to YouTube to show this feed.

To create a new feed, first connect to YouTube using the "Connect to YouTube to Create a Feed" button on the settings page and connect any account.