آرشیف

2016-10-29

ســـــر زمـیـنِ مــــــن

سرزمین من جایی است که احساسها مرده و همنوع دوستی رختِ سفر بسته و انسانها مسخ شده اند. انسانهائیکه دل شان از سنگ سخت تر و شعور شان از حیوان کمتر است. نفرین بر آن سنگدلان سیاه اختری که انسانیت را به تمسخر گرفته اند و همه بود و نبود کشور را بپای مزخرفات و چوکی های بی مایه و بی عزت و پول های حرام قربانی میکنند.
 

سرزمین من

این داستانهای تلخ و مصیبت بار قلب تاریخ میهن مان را خو نین میسازد، خون که زمین را رنگین و وحشت آفرین کرده است و هیچ کس نمیخواهد در فرش دود، خون و آتش اقامت گزیند و یا تاریخ که این خاطرات را بیاد آورد ورق زند؛ تاریخ  سرزمینیکه سهم کودکانش از زندگی تنها توپ و راکت و محرومیت از مهر پدر و مادر بوده است، البته کودک یکطرف نمایش این درامه دردناک و ننگین است چون آنطرف قامت در خون تپیده پدران و  چهره داغدیده مادران رنج آشنا چشمانم را خیره کرده است و از خواهران معصوم و مهربان که روزها سعادتی برادران شانرا دقیقه شماری میکنند چیزی نمیگویم چون چیزی به گفتن نیست.
چقدر سخت است خدایا که صدای استاده در گلو اشک حلقه زده بر دور چشمان وچهرۀ خاکستری وما یوس هویت یک طفل باشد. طفلیکه مهر مادری وپدری را در سن خوردی بدست باد سرد پا ئیز سپرده وپیوسته  انتظار نوازش و ترحم را از دیگران به گدائی نشسته. دگر گریه نکن عزیزم چرا که هرقدر مصیبت بخوانیم و گریه کنیم دولت گریه ما را نمیشنود. دعا میکنم اشک چشمانت سیلی شود وریشه ظلم و بیداد را از بیخ و بن برکند و کاخ های ستمگران و جباران را سرنگون سازد. آمین
 
با محبت
عبدالملک اوشانی
المیره، هلند
29-1-2016