آرشیف

2015-1-27

محمد دین محبت انوری

سرمنزل وفـــــــــــا

 

تاریکی دراثنای روشنائی ممکن اتفاق افتد.

 دیدن خواب ها بیانگر رویاهای گذشته ویا آینده که دربیداری قابل حدس ودرک نباشد میباشند ودرهرحالت و وضیعت انسان به نا ملایمات وناگواریهای روزگار روبرو میشود که پی بردن به آنها قبل ازوقوع پیچیده وحتی یک معما گونه است.
اندیشه دوامدار درقبال زنده گی و رویداد های آن اشکالات را درضمیر ما ایجاد میکند اینرا میدانیم که در دنیای که هستیم زنده گی کردن پر ازخطر است وماها که درکشتی پرخطرنشسته ایم ومنتظرزنگ خطر هستیم اینرا نمیدانیم که تاکی وچه وقت ؟؟ ولی کلیدی برای کنترول واندازه کردن کم وبیش آن به کسی معلوم نبوده اتفاقات،واقعات وحادثات گوناگون درشکل های مختلف هر روز هرساعت وهرلحظه در تعقیب مامیباشند گاهی خوشی وگاهی هم غم مارا آزمایش می نماید.
اینکه خواب ها چگونه پیامی دارند به اشخاص وطرز فکر ودید شان تعلق داشته وتعبیرش نیز متفاوت شده میتواند اشخاص میتوانند گذشت ایام حیات را دقیق تحت نظر داشته ویک حساب شفاف با اعمال وکردار خود انجام دهند مقصد ازین ها یک مرجع اطمینان وکمک خودی است که ازبیرون بمامیرسد وهمواره متوجه اعمال دیگران بوده ویک مقایسه کلی را رعایت کنند وهمچنان خودما قضاوت را برمبنای واقیعت ها فراموش نکنیم طوریکه خوب وبد را ازهم جدا نموده وعوامل آنرا بدانیم درآنصورت بعضی اوقات دیدن خواب گویای اخبار یک حادثه و رویداد واقعی میباشد.
که زود یادیر بعضی از انسان ها شاهد آن خواهد بود.گرچه برخی میگویند خواب یک و سوسه شیطانی است مادرین جا مثالی را بیان میکنم:
یک آدم دریک جای کارمیکند وبارها خواب میبیند وهمچنان خوابش بدون کم وکاست اندک زمان بعد نتیجه میدهد و او ازین روش خوابش خوشبین نبوده وچنین پیشبینی خودکار وغیر ارادی را برایش یک درد سرمیداند چون هربار میترسد که ممکن حادثه ای بدی برایش رخ خواهد داد وازین هم بدتر روزی برسد که قربانی خواب هایش شود. بنآ میخواهد به خواب هایش باورنکند ودیگر دیدن چنین خواب هارا فراموش کند ولی سلسله دیدن خواب ها اورا همدوش خود ساخته است.
بعضی اوقات می اندیشد اگر دیدن خواب های واقعی ادامه پیداکند گمان میکند که خلاف آرزویش خواب مرگ را نیز قبل از رسیدن اش ببیند ، که آنگاه ترس زنده گی ومرگ یکسان خواهدشد.
القصه روزی از روزها مرد دل شکسته ای برای ادای مسولیت به دهکده کوهستانی میرود تا رسیدن به قشلاق مورد نظرش هزارویک نقشه در ذهنش نقش می بندد وتشویش ودلهره ازپیش چشمش دور نمیشود رفتن وآمدن به عادت خدشه ناپزیری میماند که به امید رساندن کمک به فقیران ومستمندان اورا خسته نمیکند نه تنها علاقه دیدن روستاها ومردم با وفا ازسرش بیرون نمیشود بلکه مشکلات وتامین محتاج فامیل خودش اورا نیز مجبور می کند بکارش پابند باشد درختم هرسفر رویدادهای زنده گی ساکنان روستاها را یکایک بیان میکند وغم زمانه ومردم را از دلش بیرون نمیکند.
دلچسپی ودلبستگی به منظور همنوائی همنوعات ازیک سو آرامش را از خاطرش می رباید ومقابله با چالش های روز افزون ازسوی دیگر اورا متردد مینماید.
سالیان متمادی را درحالت  نا پایدارمیگذراند گاهی هم خودرا دروضیعت  ابهام درگیرمیداند ودندان روی جگرمیماند تاهرچه هست خودش را فراموش نموده وقف دیگران شود بازهم که میبیند جایگاهش دربین همنوعانش درست پیدا نمیکند فکراو نسبت به سایرین  منجمد وخشک به نظرمیرسد وگیله اش بجای نمیرسد لیکن او مانند یک درویشی است که کچکول خودرا گم کرده باشد به صحرا وبیابان خوش است.واز شیران وشغالان بی عذر گذر میکند اما می بیند که مقصد ومنزل هنوز دور است.
ازقریه به دره از دره به کوهپایه سرگردان ونالان ره سفردرپیش میگیرد.
رفته رفته دل ونادل به جای میرسد که یکبار دیگر رفته است تماشای تپه های خاکی وخشک خالی ازسبزه وعلف وبدون مزرعه اورامدهوش می سازد یکبار دیگر غصه گذشته سال پار بیادش میآید که باشنده گان آن دیار داشتند ودرحد یک آرزو در اذهان شان جای داشت وآن موقع باورهارا یخ بسته بود چه رسد به تحقق آن که ازنظرشان بعید به نظرمیرسید. از آنجایکه گره گشای اصلی مشکلات بدست اوست پاسخ درست به وقت وزمان برای حل گوشه ای ازمشکلات اهالی دهکده بیجا شده توسط یک برنامه داده شد قشلاق یادشده درنتیجه کمک بلاعوض از بی آبی نجات یافته وبنیه کشت وکار کوچک پایه گذاری گردید مردم ساده دل وصادق این کمک را که در زنده گی شان اولین نشانه ای بود وسهولت  را ایجاد کرده است از یاد نبرده ونیکی را به نیکی جواب داده اند این قصه  ای کماکم سربسته درین راستا واقیعت داشته که بالاخره دریک رویداد تازه  ثابت شد که مردم هرچند فقیرومسکین باشند تحمل آنرا دارند ولی طرفدار ظلم وبی عدالتی نمیباشند وبرای آوردن آینده درخشان و آباد درجستجوی جاگزین شدن حقیقت وعدالت مربوط به زنده گی شان بجای ظلمت وجنایت هستند.
وبیش ازین روا نمیدانند شب های تاریک ورنج آور دربرابر چشمان  فرزندان بیگناه شان باردیگر نمایان گردد. درین رابطه متل عامیانه ای است که میگویند (تا آمدن حقیقت دروغ قشلاق را ویران خواهد کرد) وبازهم شعری را بیاد دارم که همیشه درهمه محافل گفته میشود:
 

   بنی اعضای یکدیگر اند          که درآفرینش زیک جوهراند
چو عضوی بدرد آورد روزگار    دیگر عضو هارا نماند قرار
***************************
تو که ازمحنتی دیگران بیغمی             نشاید که نامت نهند آدمی

*     *           *     *
        وضمنآ شنده ام که کسی میگفت : آه بی تاثیرمارا کم مگیر  هرکجا دودیست آتش درخفاست
نهایت امر کار تعین خوب وبد ، رنج وخوشی، نیکی و زشتی بدست خالق یکتاست لیکن سبب آن معلوم بوده وهرآن آدمی وسیله انجام این ها در روی زمین شناخته شده است.
 
پایان
چغچران
میزان ١٣٩٠