آرشیف

2017-6-6

Shahla Latifi

سرزمینی به خواب رفته

در سرزمینی به خواب رفته
همه سرگردان نشیب های زندگی خویشتنیم

و در چهاردیوار سست نومیدی
فقط در خواب با هم هستیم

و روزی که کفن بی گناهان 
بر تپه ای جنون زده نیستی هموار می شود
با زمزمه های حزن انگیز
مرگ را به یاد می آوریم

 

در سرزمینی به خواب رفته
ما تاریک و حمایتگر نبود خویشتنیم
و زیر نجوای ترسناک
به آهستگی می اندیشیم
که خدایا! نوبت ما کی خواهد رسید؟

 

در سرزمینی به خواب رفته
دیری ست شناخته ها را فراموش کرده ایم 
و دل به ناشناخته ها بسته ایم
و هر شب که ستاره ها از آسمان فرو می افتند
و گلی از ساقه جدا می شود
تاریکترین لبخند از دل مهتاب می برآید
چنان که تلخ ترین گریه ها از چشم مادری سوگوار

 

در سرزمینی به خواب رفته 
قلبها با ترس در آمیخته است
و وقتی طوفان زوزه می کشد
صنوبرهای جوان تاب ایستادن ندارند

 

در سرزمینی به خواب رفته
خورشید بر شانه باغ می پژمرد
و باغچه ها
یک به یک
سردرگم 
در مجاورت سیاهی به خاک می شوند

 

در سرزمینی به خواب رفته
باید پنجره ها را گشود
با قلب های پر از عشق بیکدیگر گوش سپرد
چشم در چشمان درد افگند
ترانه های همدلی سرود
و یک دنیا عشق از خدا آرزو کرد
تا بر شیطان پیروز شد

 

شهلا لطیفی
پنجم ژوئن ۲۰۱۷م
Shahla Latifi
June 5th, 2017