آرشیف

2020-4-25

رفعت حسینی

ستیغ و گام…

شگفت نیست ،توآسیمه ای وسرگشته!

 

*

 

قحطی پندارت

وبادِ بی مروتِ ذهنِ تو،درشب ودرروز

زمرگِ تبسم وآمدنِ اشک

وکوچ کردن

              قصه هادارد

غصه،رخنه کرده درجانت.

 

*

 

مگرستیغ پرستان

هنوزبرسرپیمانِ خویشتن هستند.

 

*

 

توبازخواهی دید

که ازین دشتِ خشک،بهمرهی آواز

گذارخواهد بود.

 

*

 

وآنگاهان

به روی دشت

گام می روید.

 

آلمان،شتوتگارت

۲۰۲۰