آرشیف

2023-11-23

عبدالقیوم ملکزاد

زن از منظر«شاعر سفرهای روحانی» شیخ عطار نیشابوری

 

هر چند محوری ترین جستار این اثر، داستان شورانگیزی است پیرامون یکی از بانوان نامور، معهذا نگاه گذرایی داریم به دیدگاه شیخ فریدالدین عطار، راجع به جایگاه زن که قسماً می‌توان مکمل نظریۀ وی در این مورد باشد. 

عارف بزرگی که در محدودۀ زمانی سدۀ ششم زندگی به سر می‌برد، اما به باور برخی از نظر فکری توانست جلوتر از قرن یاد شده قرار داشته باشد.

شیخ عطار را آثار بسیاری فرا اختیار است، از آن جمله اثری است برخوردار از شهرت بیشتر که “تذکرةالاولیاء” نام دارد و دیگری ” الهی نامه”!

پیر نیشابور در کتاب مشهور و موقر اول الذکر به شرح نود و شش تن از عرفا و مشایخ پرداخته که مشتمل بر تعدادی از بانوان منتسب به عرفان نیز می‌باشد.

به باور اصحاب نظر “نگاه عطار نسبت به زنان واقع گرایانه است و تعصب و جانبداری را بر نمی‌تابد. از منظر استاد زهره نجفی (1) او زنان را ارزشمند می‌دانست و سعی می‌ورزید در آثار ارزش‌ناک خود سیمای دقیقی از حقیقت وجودی آنها ترسیم کند.” (ایمنا)

استاد یاد شده ضمن پر رنگ وانمود کردن حضور زنان در آثار شیخ عطار، متذکر می‌شود:

“عطار برجستگی خاصی به جایگاه زن در عرفان داده است، گویا وی سعی کرده تبلور ایمان را در وجود زنان به نمایش بگذارد. “

به باور او، “عطار جایگاه ویژه‌ای برای زنان قائل بود به همین دلیل در آثار مختلف خود جایگاه زنان عارف را برجسته می‌کرد و ویژگی‌های خاصی به آنها نسبت می‌داد. برای نمونه در الهی نامه داستانی از یک زن پاکدامن مطرح می‌کند که همه امور علیه او است، اما به واسطه ایمانی که دارد با سختی‌ها مبارزه می‌کند تا ارزش خود را حفظ کند.”

نام  داستان ” حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود ” است که داستان آن را در زیر پی خواهید گرفت.

یکی از حکایات شیخ فریدالدین عطار نیشابوری در الهی نامه در باب اتحاد لیلی و مجنون است. 

 پیر نیشابور در این حكایت می‌‏نویسد: 

” مجنون در رباطی نشسته بود و از خیال با لیلی بودن و دیدن تصویر خود و او سرخوش بود و می‌گفت اگر عمری عشق ورزیدم، در نهایت هر دو را با هم دیدم. 

یکی پرسید از مجنون یکی روز

که ای اندر بلای عشق پیروز

وصال دوست داری بی بهانه

چرا مجنون شدی اینت بهانه

چو لیلی در زمانت رخ نماید

دم از آئینه‌ات کلّی رباید

ترا لیلی چو دیدار است حاصل

چرا هر لحظه می‌گردی تو عاقل…

چو روی دوست دیدی گرد واصل

چو مقصود ست بیشک جمله حاصل

وصالت هست اینجا دیدن یار

حجاب بیخودی از پیش بردار

جوابش داد آن مجنون پرغم

که لیلی را همی بینم دمادم

جمالم می‌نماید دمبدم دوست

مرا این صبر اینجا دیدن اوست…

چو بینم روی او باشم بگردون

حقیقت من از او هر لحظه مجنون

دمی بیدار باشم در رخ یار

حقیقت گوش دارم پاسخ یار

بگوید با من و من گوش دارم

اگرچه عقل هم مدهوش دارم

بگوید راز خود با من چنان دوست

که پندارم که مجنون صورت اوست

چنان با من شود لیلی یگانه

که من مجنون نبینم در میانه.

 عین القضاهٔ می‌گوید: مگر نشنیده‏ای كه مجنون را گفتند كه لیلی آمد. گفت: من خود لیلی ام و سر به گریبان فرو برد یعنی لیلی با من است و من با لیلی. ( عطار، فریدالدین، الهی نامه، ص۳۲۹، این حکایت در خلاصه شرح تعرف ص۱۵۲ و تمهیدات عین القضاهٔ، ص۳۵ آمده است.)
در اینگونه داستانها، عشق ورزی برای رسیدن به کمال است و عشق مجازی پل و نردبان عشق الهی است.

این بحث در هفت اورنگ جامی نیز با زیبایی بیان شده است.

 داستان زیبای لیلی و مجنون در هفت اورنگ “ملاقات کردن مجنون با لیلی در یکی از راهها و در انتظار مراجعت او در مقام حیرت ایستادن و آشیان کردن مرغ بر سر وی” عنوان داده شده، که با این ابیات آغاز می‌یابد:

رامشگر این ترانۀ خوش

دستان زن این سرود دلکش

بر عود سخن چنین کشد تار

کان مانده به چنگ غم گرفتار…

این بخش حاوی یک صد بیت است، مسلماً آوردن همۀ ابیات در این اینجا ممکن نیست، لذا از میان آن به گزینش ابیاتی می‌پردازیم و به آن قسمت داستان می رسیم که دیده می شود مجنون از بس که غرق عشق است، لیلی عزیزش را نمی‌شناسد، توجه  کنید:

…آمد به سر رميده مجنون

ديدش ز حساب عقل بيرون

يک ذره ز وي نمانده بر جاي

مستغرق عشق فرق تا پاي

چشمي به زمين به سان انجم

در پرتو آفتاب خود گم

هر چند نهفته دادش آواز

نامد به وجود خويشتن باز

زد بانگ بلند کاي وفا کيش

بنگر به وفا سرشته خويش

گفتا تو کيي و از کجايي

بيهوده به سوي من چه آيي

گفتا که منم مراد جانت

کام دل و رونق روانت

يعني ليلي که مست اويي

اينجا شده پايبست اويي

گفتا رو رو که عشقت امروز

در من زده آتشي جهانسوز

برد از نظرم غبار صورت

ديگر نشوم شکار صورت…

از دید برخی از اصحاب رای، نظریات جامی تقریبا مشابه سلّمی است. او هنگامی‌که از برخی قدیسان در نفحات الانس ذکری به میان می‌آورد می‌گوید:

«چنانچه همه زنان به زنی که از او نام بردیم شباهت داشتند، یقیناً زنان بر مردان ارجحیت پیدا می‌کردند: جنسیت لفظی مونث، هیچ زیانی به خورشید نمی‌رساند، به همان اندازه نیز جنسیت لفظی مذکر هیچ افتخاری را برای ماه به ارمغان نمی‌آورد.» (شیمل ـ آنه ماری، زن در عرفان و تصوف اسلامی، ص 99.)

او همچنین در منظومه سلسلة الذهب زن صوفی مصری را چنین می‌ستاید:

«آیا آن زن در جهان بود؟ یا نکند دیگر نبود؟

نگاهش به تنها زیبایی یگانه خیره بود

روحش با امواج عشق غرق می‌شد

قلبش با بال‌های معنوی به هوا عروج می‌کرد،

و گوشش به هر رازی نفوذ می‌یافت.

او را زن صدا مزن

هر یک از تارهای گیسوانش

بیش از صد مرد ارزش دارد.

شیخ فریدالدین عطار نیشابوری در تذکره الاولیاء آورده است: “هنگامی‌که مرد و زنی خود و منیت‌شان را در مسیر عشق الهی نابود کنند، دیگر از هیچ زندگی فردی و مستقلی برخوردار نخواهند بود.”

“عبدالرحمن سلّمی نیز که در طبقات الصوفیه خود از زنان بسیاری نام‌برده و آنان را ستوده است، در نهایت کتابش برای طفره‌رفتن از اینکه آیا زنان در تمرین‌های تصوف مانند مردان هستند یا خیر، به این روایت استناد می‌کند که زاهدی به عایشه بنت احمد از اهالی مرو گفت: چنین کن و چنان کن تا اسرار الهی بر تو آشکار شود. و او در پاسخ گفت: پنهان ماندن (در پرده‌ماندن) برای زنان از بی‌پردگی بهتر است. چرا که مقرر نیست که زنان (از پرده به درآیند) و آشکارا دیده شوند. این در حالی است که سلّمی در اشارات دیگر خود، زنان را در معرفت و دین همسان و مساوی مردان دانسته است.” 

مالک دینار، زن و ازدواج را رد نمی‌کند، اما نظریه او در مورد لطفی که خداوند می‌تواند به بنده‌اش عنایت کند، نشان ایدۀ پنهان او در مورد زنان است:

«هنگامی‌که خداوند متعال، خیر بنده‌ای را بخواهد، همسرش را پس از چندی به عالم نیستی فرا می‌خواند، و بدین‌سان خیر بزرگی نصیب او می‌فرماید: این‌که او بتواند خود را کاملاً به پرستش خدای متعال اختصاص دهد … .» (شمیل ـ آنه مارنی، زن در عرفان و تصوف اسلامی، ص 94.)
[ابویحیی، مالک بن دینارِ بصری، از راویان حدیث و واعظی پرهیزگار بود که از دسترنج خویش روزی می‌خورد و از استنساخ قرآن کریم دستمزد می‌گرفت. او اشعاری موعظه‌آمیز و عبرت‌انگیز داشت. مالک بن دینار سرانجام به سال ۱۳۱ ق در بصره درگذشت.