آرشیف

2017-4-3

رسول پویان

زمانۀ پر خشم و کین

نه من ز غـربت و تنهایی ام فغـان دارم
نه عمر خضر نه خورشید بیکران دارم

اگـرچــه قـافــلۀ عمــر رفـت و تنهـایــم
هــزار بـادیــه دل پـشــت کاروان دارم

ز جـور عـشـوه گـران زمانـه زخمیـنـم
به چشم ناوک مژگان به دل سنان دارم

مرا به عشق و محبت هزار سـوگند باد
که بـا انیــس دلــم قــول جــاودان دارم

مطیـع عـشـقـم و از یار می کنـم تمجید
همـان که یـار بگویـد فـقـط همـان دارم

هنوز خاطـره ها در دلـم فروزان است
در اوج ماتـم و غـم طبع نـوجوان دارم

چونان زهمدلی عشق ووصل خوشنودم
که آشـکار کـنـم آن چــه در نهــان دارم

بدون عشق جهان جلوه گاه شیطان است
یقـیـن بـه عـشق کنم وصل را بیان دارم

به پیش قدرت وثروت نمی کنم سر خم
حضور عشـق سرِ خـم بـر آسـتان دارم

اگرچه عشق ومحبت به خون بودغلتان
بـرای نسـل جـوان عشـق ارمغـان دارم

ازین زمانـۀ پرخشم و خـون مجو الفت
که تیغ ظلم و عداوت دراستخوان دارم

شکـست و ریخت به میهن بنای آرامـش
بـه شــاخ هـیـبـت تـوفــان آشــیـان دارم

نهال ریشـه کـن خشـم و کین و افـراطم
دل کفـیـده ز خـار و خـس خـزان دارم

سـتم به سـینۀ میهن فگنده آتش و خـون
ز کین ارگ نشین قلب خونچکان دارم

21/3/2017