آرشیف

2020-12-14

عزیزالله اقبالی

زحمات محمد عارف ملکزاده را پاس میداریم!‎

کتاب تحت نام سالهای سخت که توسط استاد محمدعارف ملکزاده تحریر گردیده است،‌ با اخلاص تمام مطالعه نمودم مطالب عالی و پرمحتوای را به رشته تحریر درآورده اند، بعنوان فرزند غوری به استعداد بزرگ مرد چون ملکزاده صاحب افتخار میکنم و به استعداد شان درود میفرستم اینکه با تمام مشکلات روزگار ودوری از وطن همه خاطرات را به ذهن سپرده اند واین زحمت کشی دلیل است بر وفاداری بر وطن و دوستانش را ثابت مینماید.
اینکه یادی از قبله گاه بزرگ من حاجی محمد اقبال خان کندیوالی نموده اند ممنون شان هستم هرچند موضوع تحریر این کتاب در مورد فداکاری و نقش حاجی محمد اقبال خان در مورد انتقال مرکز ولایت از تیوره به چغچران نبوده است با آن هم با جملات نیک را تحریر نموده اند( حاجی محمد اقبال رییس بلدیه آدم میانه قد با ریش نازک خوش نویس وخوش لباس در سطح چغچران بوده ) مدیون احسان شان هستم و راوی دیگری هم بنام کاکا عبدالحمید که باشنده اصلی ولایت بادغس بود وبه عنوان فرزند همراه حاجی محمد اقبال ماند تا اینکه وفات کرد و زمانیکه ما کوچک بودیم میگفت حاجی بابای تان جامه سفید را بسیار دوست داشت وبسیار پاکیزه پوش بود و از خداونداستدعا میدارم تا قبرشان را پرنور گرداند.

دربعد معارف:
اینکه مرکزولایت از تیوره به چغچران انتقال میکند و استاد محمد عارف ملکزاده با جمع دیگری که جناب ملکزاده هر کدام خود از آنها نام میبرد با قبول تمام مشکلات اقتصادی و پی نمودن مسافه حدود دوصد بیست کیلومتراز تیوره الی چغچران بیانگر علاقه مندی به کسب دانش بوده است ، از اینکه مرکز غور به ولسوالی تیوره بوده  و ایشان ارزش درس و تحصیل را چشیده بودند با آنکه مرکز غور به چغچران آمد باز هم به خاطر تحصیلات بیشتر مشکلات را قبول مینمودند با ایشان و دوستان شان سلام و براراده آهنین تان درود میفرستم.
اینکه مردم ولسوالی های چغچران ، چهارصده، دولتیار و ولسوالی لعل علاقه برای ارسال فرزندان شان به تیوره نداشته اند کمتر با سواد به ولسوالی های متذکره وجود داشته است، روی این مشکل حاجی محمد اقبال بعد از سپری نمودن دروس علوم دینی وی در پی تحصیل بود ، اینکه وی پدرش وفات کرده بود و مسوولیت فامیل کوچک به عهده شان بود نتوانست به تیوره جهت تحصیل برود، ولی حاجی محمداقبال مانند ملکزاده و همراهانش اراده آهنین داشت تا با سوادشود، اینکه توان خرید قلم و کاغذ را نداشت ، از چوب خشک به عنوان قلم وسیل بُرد ها را به عنوان کتابچه استفاده میکرد تا اینکه خوش نویسی وی زبان زد عام خاص شد، زمانیکه تیوره مرکز ولایت بود و چغچران به عنوان علاقه داری بود ، خوش نویسی حاجی محمد اقبال سبب شد تا به عنوان منشی به علاقه داری چغچران گماشته شود، مکاتب دلپسند و پرمحتوای وی به تیوره و از تیوره به زون که هرات بود ارسال میشد.

دلیل سفر شاه به غور:
حاجی محمد اقبال خان از وضیعت اسفبار چغچران رنج میبرد واینکه شاگردان ولسوالی های لعل، چهارصده،دولتیار و چغچران و حتی ولسوالی دولینه توان رفتن را به تیوره نداشتند از مزایای درس محروم بودند خیال تغیر مرکز ولایت از تیوره به چغچران به سرش افتاد و این مسله را با بزرگان چغچران و ولسوالی های محروم شده از تحصیل درمیان گذاشت،‌اینکه آن زمان حکام جبار و مالیه بیش از حدتوان بر مردم تحمیل کرده بودند کمتر کسی علاقه داشت تا به حکومت نزدیک باشد، حاجی محمد اقبال به تصمیم خود مصمم بود و اولین سفر با تحفه های فراوان محلی روانه هرات شد و مسله تغیر مرکز را از تیوره به چغچران با ملک عبدالله نایب الحکومه هرات در میان گذشت وی موافقت خود را ابراز نمود ولی رضایت محمد حنیف خان را شرط گذاشت، کاکا عبدالحمید که همراه و همراز حاجی محمد اقبال بود برای مان قصه نمود زمانیکه ما از هرات روانه تیوره شدیم حاجی محمد اقبال هراس داشت مبادا حنیف خان قبول نکند و اینکه تغییر ولایت از تیوره به چغچران نقص بزرگ به مردم تیوره است در مسیر راه با من چی خواهند کرد،‌اینکه حاجی محمد اقبال با تصامیم خود مصمم بود عازم تیوره شد و پیغام نایب الحکومه و تقاضای مردم را با محمد حنیف خان در میان گذاشت، محمدحنیف خان با جغرافیای غور آشنای کامل داشت بر تقاضای مردم مهر تایید گذاشت و موافقت خود را اعلان نمود و بر حاجی محمد اقبال مشوره میدهد که پس به هرات برو مبادا در مسیر راه به تو آسیب برسانند و سلام من را به نایب الحکومه برسان وبر راضی بودن من به خاطر تغییر مرکز از تیوره به چغچران وی را اطمنان ده و این عمل نیک و بر منفعت عام غوریان است. طبعی است که تغییر یک ولسوالی از یک جا به جای دیگرکار دشوار و موانع زیادی را دارد و اینکه مرد با اراده آهنین مسوولیت این کار بزرگ و سودمند به عهده گرفته بود، چندین مراتب از چغچران به هرات که وسیله انتقال وی اسپ بود سفرنمود تا اینکه به گفته استاد محمد عارف ملکزاده مرکز از تیوره به چغچران منتقل شد.
قبول میکنم اینکه ظاهر شاه پادشاه تجمل گرا و غرق در عیش عشرت وهدف سفرهایش خوشگذرانی بود اما زمانیکه مسله تغییر مرکزیت از تیوره به چغچران انجام شد وکیل فخرالدین خان نماینده مردم تیوره از انتقال مرکزراضی نبود واز عملکرد سریع محمد حنیف خان و ملک عبدالله جهت انتقال ولایت از تیوره به چغچران به شاه شکایت کرد تا اینکه پای شاه را به غورکشانید و در سال ۱۳۴۵ شاه با جمع وزرا وارد چغچران شد،‌حاجی محمد اقبال تمام تدابیرو تهیه نان شاه را گرفت، از تمام مناطق خوانندگاه خوش آواز آورده شد تا شاه وقت خوشی را به چغچران سپری نماید و اینکه عشق سیاه موی و جلالی زبان زد عام خاص شده بود و رشته قومی با جاحی محمد اقبال داشت کاکا عبدالحمید را میفرستد تا سیاه موی بیاورد، خلاصه کلام شاه به خاطر قناعت وکیل فخرالدین طیاره چرخی(الکوپتر) را از کابل طلب میکند، ظاهرشاه، بزرگان تیوره و حاجی محمداقبال به وسیله طیاره جغرافیای چغچران را گشت میزنند و زمانیکه پایین میشوند حاجی محمد اقبال به محمد حیدرخان غرچه میگوید به بزرگان تیوره بگو که قدوم شاه مبارک است در مورد تغییر مرکز دیگر مخالفت نکنید و این را بزرگان تیوره قبول داشتند که چغچران به مرکز واقع شده است وشاه هم چغچران را مکان مناسب دانست و به حاکم وقت دستور میدهد تا کارهای خود را سرعت بخشند تا ولایت  غور ولایت خوب و آباد باشد.
زمانیکه عطامحمد خان دهقانپور محصل بود و ما با وی خیلی صمیمی بودیم وایشان وکیل نبودند وقت بیشتر داشتند ، خانه شان در چهل ستون بود مهمان شان شدیم و مسله انتقال ولایت از تیوره به چغچران مطرح شد وی بیان نمود در تغیر ولایت از تیوره به چغچران نقش اساسی و تمام زحمات را حاجی محمد اقبال متحمل شد و اینکه اطفال ولسوالی های لعل، دولتیار،مرغاب، چهارصده، چغچران و حتی ولسوالی دولینه با سهولت تمام به مکتب دسترسی دارند از برکت زحمات حاجی محمد اقبال است.
حاجی محمد اقبال علاوه بر اینکه نویسنده توانا و خوش نویش ماهر بود، شعر میسرود در درد و مشکلات غور را به تصویر میکشاند،‌زمانیکه محمدظاهر شاه وارد چغچران شد حاجی محمد اقبال به استقبال و مهمان نوازی وی شعر را میها نمود و حاجی عبدالقادر فرزند بزرگش آنرا سرود:

اسلام ای والی والا نشان
مرحبا ای نایب شاه زمان

بعد تسلیمات تعظیم و دعا
خیرمقدم عرض میداریم ما

بلمقابل باشدت ای شهریار
جملگی داریم جان ها را نثار

از سطوح مرتفع در چغچران
تشریف آورده شهنشاه زمان

زین سفردارد خدایت در اما
باشی اندر بخت دولت جاویدان

خاتمه جاوید  بادا  شاه  ما
پادشاه  عادل  دلخواه ما

مشابهت جرگه داودخان با جرگه های کرزی و غنی:
قصه لوی جرگه  داود خان برایم بسیار جالب تمام شد واینکه شما در افغانستان نیستید لوی جرگه  که توسط آقای کرزی و غنی برگزار میشود شبه لوی جرگه است که شما بیان نمودید اما صاحب اجرات در نتایج لوی جرگه متفاوت است ،‌در آن زمان اعضای لوی جرگه حاکم را نمیدیدند و فیصله جبرن ابلاغ میشد اما جرگه های نمایشی که فعلا در حکومت های کرزی و غنی برگزار میشود فیصله جرگه به تاق نسیان مانده میشود تصمیم را جانکری و پامپیو میگیرد وبر مردم ابلاغ مینماید.

داستان مرگ داکتر محمد ابراهیم ملکزاده در کتاب سالهای سخت:
داکتر محمد ابراهیم ملکزاده برای هر غوری افتخاربود و مرگ شان تمام مردم غور را سوگوار نمود و اطرافیانش چون شما را سگوارتر نمود ،داینکه داکتر ملکزاده چیطور وفات کردند کاش کالبد شگافی میشد تا دیگر سو ذهن وجود نمیداشت، اتفاقا روزی پنجشنبه مورخ ۱۸ دلو ۱۳۹۷ من از غور به کابل رفتم و مانند سایر غوریان از وفات داکتر صاحب ملکزاده متاثر شدم روزی جمعه بسیار سرد بود و روزی رخصتی هم بود به خاطر غم شریکی و اشتراک به نماز جنازه مردم نام دار غور به سختی خود را به محوطه پارلمان رسانیدم و دیدم تمام غوریان که به کابل اند همه حضوردارند ، از خانواده علم زاده حاجی قاسم خان علم، رفیق علم و حاجی عبدالقدیر علم را میشناسم و از فامیل ملکزاده تنها عثمان خان و حبیب الرحمان خان ملکزاده را میشناسم، در محوطه پارلمان محمد عارف خان را دیدم خیلی خسته و از همه غمگین تر به نظر میرسید از دوستی خود که از ولسوالی تیوره اند پرسان کردم که این آقا کیست گفت محمدعارف ملکزاده است و به خارج زندگی میکند و پسران داکتر ملکزاده را به من نشان داد که قبلا ندیده بودم و خیلی دلم برای شان سوخت، تمام بزرگان و سیاسیون دولتی به نماز جنازه ملکزاده اشتراک کردند جزاز ریس جمهور چون خاطر خوبی از خواندن نماز جنازه نداشت، اعضای پارلمان تا آخر مرحله تدفین داکتر ملکزاده بودند و جالتر از همه قاضی حنیفی با آنکه معیوب است تا آخرجگس های خود را ستون وجود خود ساخت تااخرین مرحله با هوای سر با جمع دیگر بزرگان استاده بود.
بزرگان دولتی، سیاسیون و اعضای پارلمان به خاطر عمشریکی به خاطر وفات داکتر محمد ابراهیم ملکزاده به مردم غور و فامیل ملکزاده غمشریکی کردند اما از ایشان تشکری و قدردانی نشد با آنکه فامیل ملکزاده و علم زاده غمگین بودند، همه مردم غور غمگین بود ولی بزرگان غوری باید از تک تک اشتراک کنندگان که در جنازه ملکزاده اشتراک کرده بودند تشکری مینمودند که نکردند.
در کتاب سالهای سخت مسایل مهم و ارزشمند نوشته شده است و نیاز است هر غوری این کتاب با ارزش را مطالعه نماید و برفکر قوی جناب محمد عارف ملکزاده درود بفرستد، حفظ اسم و معلومات تمام افراد که با ایشان سرو کارداشته است یکا یک به ذهن داشتن و از ایشان نام بردن کار بسا مشکل و بر هر تاریخ نگار دشوار و امکان ناپذیر است.

برای استاد ملکزاده از خداوند طول عمر آرزو دارم و این کتاب ارزشمند برای ما ماخذ معتبر خواهد بود.

با عرض حرمت
عزیزالله اقبالی
چغچران-غور