آرشیف

2014-12-5

استاد غلام حیدر یگانه

زبان زبانه

صدا ندارد، صدای آدم درین زمانه
درین زمانه، زبان: نه دودی ست و نه زبانه

خروش خرشید، حضور دریا، چه شد خدایا
که نیست پیدا نه در حماسه نه در ترانه

نبود الفبا، سی و دو سنگ فلاخن من
که می گرفتم دهانة عصر را نشانه

کجاست شاعر که قرن «ماعر»، نبوغ فن شد
کلام، خالی ست از خروش قلندرانه

کو آسمانی که بار دیگر فرو فرستد
شهاب واری و ماه دیگر درین کرانه

خدا نگهدار تو که در شهر انتحاری
تمام تن ها لباس مرگند و تو یگانه

نشد میسر ز هر گزاره دو رخش، تازیم
بیا که از هـر کتـاب، بافیـم تازیانه

لندن ـ بهار 1392