آرشیف

2014-12-31

دیپلوم انجینیر عبدالعزیز اویانی

ریشه بد بختی های ما، در پاشیدگیِ فکریِ ماست

 

آنچه با شعار های میان تهی ِ سیاسی حل شدنی نیست

سلام و احترام به غوری های عزیزم! 

اصلآ مهم نیست که چه انگیزه ای، غوری ای عزیز و محترم ما، احمد سعیدی را وادار به بیان بیداد گری های که از طرف سر لشکر و سردار بادیه خیز کرزای و والیِ دست نشانده اش بر سرزمین آبائی غوری های خوش باور و با دیانت تحمیل می شود، کرده است. آنچه ضروری و مهم بوده و هست، اینست که ایشان دردهای خانمان سوز و ویرانگر غور و شهر وندانش را به زبان و قلم آورده اند. هزار ها مظلوم غور ی از ایشان و مانند وی بزرگان، انتظار این را داشته و خیلی ها ممنون شان خواهند بود. من به نوبهً خود، از ایشان تشکر می کنم. گر چه، اگر اندکی دقت کرده باشیم، بیانات برادر محترم سعیدی غوری، در باره غور و بد بختی هایش، بیشتر به شعار های انتخاباتی همرنگ است، درست مانند خاطرات و یاد آوری های محترم امرالله صالح در بارهً غور و در همین مقطع زمان. 
و اما، مکتب و یا سیستم سیاسیِ ظلم و استبداد که غور و انسان هااش را در زنجیر سخت ظلمت و بیداد گری گرفتار دارد، عمر چند صد ساله دارد. کرزی ویا سردار دیگرو والی های انتصابیِ شان ( باشد که هیواد است و یا دیگر ها بوده )، فقط یکی و چند از عاملین تطبیق بر نامه های ظالمانه – نژاد پرستانهً این مکتب سیاست بیداد گری اند. این مکتب سیاسیِ قبیله پروران و شمشیر پرستان است. هستهً ایدآلوژی سردار های این مکتب را، فارسی ستیزی تشکیل می دهد. غور تاجک و فارسی است. غور تاریخ و فرهنگ کهن دارد . غور افتخارات تاریخی دارد. اما، مکتب سیاسی بادیه نشینان افغان، کاملآ منحط و یا منحصر به حاکمیت تفنگ و شمشیر است. این را نه من، بلکه تاریخ سرزمینِ به یغما برده شدهً ما گویاست. ما، همگی شاهدیم که در طول چیزی کم، سه صد سال است که حکومات افغانی، حتا دولت نساخته اند، چه رسد به مدنیت؛ بجز از مدنیت (!) جنگ و خون ریزی و حاکمیت زور بر دیگران ( بر بومی های سرزمین ما ). دقیقآ بر عکس، بنیاد ها و بنا های مدنیت های تاریخی کشور رو به نابودی اند؛ مانند ( به گونهً مثال )، منار جام غور، آنچه از سر نوشتش همگی آگاهیم. این مکتب، بسیار و حتا کاملآ مانند مکتب صهیونست های یهودی و سیاست آنها در قبال مسلمانان و تاریخ پر افتخار اسلام در سر زمین فلسطین است. بیائید دقت کنیم و می بینیم که در تمام نقاط کشور و حتا در غور، زمین های ( شاید بهترین ) زراعتی را، با وجود کمی اش، از طرف دولت، برنامه ریزی شده برای بادیه نشینان بی آدرس و بی هویت، بلا قیمت تحفه می کنند و آنهارا برای دائم جاگزین می سازند و شناس نامه ( تذکره ) می دهند؛ در حالِ که روشن نیست، این مهمانان نا خوانده از پاکستان اند و یا از کجای دیگر، منتها زبان شان پشتو است. اما برای یک نفر غوری، در هیچ یک از ولایات کشور، حتا محوطه ای برای ساختن خانه ای، نمی دهند. حتا، ساختمان شاهراه هرات – غور – بامیان – کابل، فقط بخاطر د ست نیافتن رشد اقتصادی و فرهنگیِ غوری ها است که روی دست گرفته نمی شود و به ویژه اینکه این شاهراه، همه فارسی زبانان را، از هرات تا بدخشان با هم ، مستقیمآ وصل می سازد و این کار مخالف برنامه های آرمانی- قبیلویِ مکتب افغانی و انگلیس ها است. این، همان سیاست و همان راهیست که یهودیان اسرائیل در مقابل مسلمان ها دارند. 
روی این اساس، باید بدانیم که پرابلم های ما با بر کناری هیواد از ولایت و کرزی از ریاست جمهوری، هیچگاه حل نمی شود و بعد ازین دو، کرزی ها و هیواد های دیگری می آیند و مطیع و عاملین همین مکتب ظلم وخانمان سوز افغانی بوده، تفرقه انداخته، خون خواهند ریخت و حکومت خواهند کرد. بناً، طوریکه چندین بار طی مقالاتی ،اظهار عقیده کرده ام و عدهً از عزیزان غوری ام ( مثلآ، برادر ما غلام نبی ساغرپور ) اظهار نظردارند، برای نجات غور از یوغ ظلمت و بیداد گری خود کامگان، ما به بیداری و همبستگیِ غوری ضرورت مبرم داریم. این کار از عهدهً بزرگان با دانش غوری و دلسوز به غور است که آنها با کمال مسرت و افتخار، وجود دارند؛ با هزار ها افسوس ،ولی خاموشند. باور دارم و تاکید بر اینکه هر والیِ که به خواست و امر رئیسان قبیله پرور، در غور موًظف شود، هیچ خدمتی در آبادی غور نخواهد کرد؛ ویرانیِ فرهنگی خواهد آورد و تفرقه و در شرایط فعلی، جنگ و نا امنی ( بد ترین دشمن رشد اقتصادی و فرهنگی )، به ویژه جنگ قشلاق با قشلاق. 
والی باید از طرف مردم انتخاب شود و آنهم ، بزودی آسایش را نخواهیم دید، ولی به مرور زمان و بعد از چند سالی راه بیرون رفت ازین جهنم را خواهیم یافت. آنچه می گویم، از تعصب نیست، بلکه فغان از درد بی عدالتی و خود پرستیِ قومی حکومت گران بر غور بی زبان است. 
آتحاد و همدلیِ غوری ها آرزوی من و یگانه راه نجات از تنگنای ظلم و بیداد گری ها ست.