آرشیف

2018-1-23

محمداکرام اندیشمند

روایت من از کتاب: “سیاست افغانستان؛ روایتی از درون”

سپنتا، رنگین دادفر، 1396
سیاست افغانستان؛ روایتی از درون. کابل: انتشارات عازم.
تعداد صفحات:  980 صفحه در دو جلد

رنگین دادفرسپنتا در 25 قوس 1332 در کروخ هرات به دنیا آمد. دوران ابتدایی مکتب را در کروخ سپری کرد و دوران ثانوی مکتب را در لیسۀ مولانا نورالدین عبدالرحمن جامی و لیسه سلطان شهرهرات به پایان رساند. او در سال 1353 وارد دانشکدۀ حقوق و علوم سیاسی دانشگاه کابل شد. در این سال ها به جریان چپ مارکسیستی شعلۀ جاوید که جریان مائویستی ومخالف شوروی و حزب دموکراتیک خلق طرفدار شوروی در افغانستان بود، پیوست. او بعد از چند سال فعالیت در جریان مذکور به باورهای سنتی و آرتودکس مارکسیزم لنینیزم و مائویزم پشت کرد و تمایل به دیدگاه های مکتب فرانکفورت از مارکسیزم، و اندیشه های لیبرال غربی پیدا کرد.
سپنتا در سال 1975 با استفاده از یک بورس تحصیلی ترکیه به دانشگاه کابل وارد دانشگاه انقره در رشتۀ روابط بین المللی شد. او پس از فراغت در سال 1979 نخست به ایران و سپس به پاکستان رفت تا در فعالیت و مبارزات سازمان مربوط به جریان شعلۀ جاوید به نام "گروه انقلابی خلق های افغانستان" که در مخالفت با حزب حاکم دموکراتیک خلق و قوای شوروی قرار داشتند، مشارکت کند. او در 1981 دوباره به ترکیه برگشت و یک سال بعد در 27 جنوری 1982 به آلمان پناهنده شد و در شهر آخن آلمان اقامت کرد. وی در آخن به فراگیری زبان آلمانی و ادامۀ تحصیل پرداخت و در 21 نوامبر 1991 از رسالۀ دکتورای خود در عنوان"فرایند عقب ماندگی، جنگ و مقاومت در افغانستان" دفاع کرد. او سپس در انستیوت سیاسی دانشگاه آخن به عنوان استاد وارد کار شد تا اینکه در سال 2004 به افغانستان آمد و با آغاز تدریس به عنوان استاد مهمان در دانشگاه کابل مشاور کرزی در امور بین المللی شد و سپس  در حمل 1385(اپریل2006) به وزارت خارجۀ حکومت حامد کرزی رسید و تا سال 2009 در وزارت خارجه باقی ماند. سپس در فبروری 2010 در کرسی مشاور امنیت ملی قرار گرفت و تا سال 2014 و و پایان ریاست جمهوری کرزی در این مقام باقی ماند.
سپنتا پس از پایان حکومت کرزی هم چنان در افغانستان و در دوستی و رابطۀ نزدیک با کرزی  باقی ماند و با رحمت الله نبیل رئیس امنیت ملی حکومت کرزی و شماری از وزیران قبلی حکومت، گروه سیاسی را به نام "محور مردم افغانستان" تشکیل داد. او در سال جاری 1396 خاطرات خود را از دوران کارش در حکومت کرزی در کتاب:"سیاست افغانستان؛ روایتی از دورن" نوشت.
سیاست افغانستان؛ روایتی از درون، به استقبال گسترده رو برو شد و خوانندگان بسیاری با دیدگاه ها و برداشت های متفاوت، مخالفت و موافقت خود را با آن بیان کردند. آنچه را که در زیر مطالعه می کنید، روایت من و نگاه من به این کتاب است.
 
معایب و محاسن:
هر پدیدۀ اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، علمی و ….. در دنیای ما محاسن و معایب خود را دارد. شناخت این معایب و محاسن و بیان آن از دیدگاه های مختلف، گوناگون و متفاوت است. افزون بر آنکه خوبی و بدی در پدیده ها مطلق نیستند و نگاه به آن فقط  با رنگ سیاه و سفید، نگاه درست و واقعی نیست. کتاب نیز به عنوان یک پدیده واثر علمی و فرهنگی از یک نویسنده و به خصوص در مورد رویداد ها و تحولات سیاسی و بازتاب این رویداد ها توام با ارائه دیدگاه و برداشت نویسنده، معایب و محاسن بسیاری دارد. هیچ نگاه مطلق را نمی توان در مورد یک کتابی که خاطرات سیاسی نویسنده را از درون تحولات و رخداد های یک نظام حاکم سیاسی و شریک سفرۀ قدرت آن نظام تبیین می دارد، ارائه کرد. کتاب: سیاست افغانستان؛ روایتی از درون، اثر رنگین دادفر سپنتا سَوا از این قاعده نیست.
 
کار ماندگار و درخورستایش:
نوشتن کتاب خاطرات سیاسی توسط دکتورسپنتا وزیرخارجه و مشاور امنیت ملی حکومت کرزی برغم معایب و محاسن آن و دیدگاه های متفاوت خوانندگان، یک کار ماندگار و قابل تقدیر و تحسین است. کرزی در حکومت سیزده سالۀ خود ده ها وزیر داشت. اینکه از میان آن ده ها وزیر، رنگین دادفر سپنتا یکی از وزیرانش که بدون تردید چه از لحاظ دانش و چه از لحاظ تقوی مالی و اخلاقی در کرسی و مقام دولت ای که از فاسد ترین دولت های روی زمین است، برازندگی دارد، قلم بدست می گیرد و گوشه های از ناگفته های درون این حکومت را که بخشی از تاریخ سیاسی افغانستان را می سازد، بروی کاغذ می ریزد، کار ماندگار و درخور تحسین انجام می دهد. هر چند که او در این گفتن و نوشتن از بیان تمام حقیقت ها احتراز می کند و یا دست به پنهان کاری و کتمان می زند.  از هر زاویه ای که به آن نگاه شود، این کار با اهمیت و تحسین برانگیز است:
ناگفته ها و کتمان در بیان مسایل و وقایع، خواننده را به تکاپو می اندازد که در پی کشف و درک آن ناگفته ها بر آید. تحریف در واقعیت ها نیز منتقدان را به بیان درست آن می کشاند. درستی هایش مکتوب می شود و ثبت اوراق تاریخ می گردد که جامعۀ سیاسی و اهل سیاست کشور می توانند از آن در رویکردِ معطوف به این توصیۀ فارابی که شرافت علم تاریخ را به فایدۀ عبرت آموزی میداند، بهره ببرند و بیاموزند.
 
فصیح و سلیس:
این کتاب با فصاحت و سلاست نگاشته شده است. زبان و قلم  بیان و نوشتار نویسنده، زبان و قلم روان و آسان است که برای آدم های اهل سواد متوسط و حتی ابتدایی قابل فهم و هضم است. زیبایی و روانی متن برغم درازی آن، خواننده را به خوانش کتاب بیشتر وسوسه و مجذوب می کند.
 
دراز نویسی:
این میسر و عملی بود که کتاب: سیاست افغانستان؛ روایتی از درون، به جای نهصد و هشتاد صفحه در پنجصد صفحه نگاشته می شد و به جای دو جلد در یک جلد به چاپ می رسید. دکتر سپنتا مقالات خود را نیز همینگونه طویل و زیاد از حدِ نیاز در بحث بر سر موضوع عنوان شده می نویسد. شاید یکی از دلایل آن به معلم بودنش بر گردد که معلمان پُرحرف هستند، اگر بنویسند، طولانی می نویسند. و یا شاید این دراز نویسی و گاهی تکرار برخی مطالب و مسایل ناشی از ناگزیری باشد که نویسنده در نخستین مبحث کتاب از آن سخن می گوید. اما من در این کتاب، دراز نویسی ناشی از ناگزیری را کمتر دیدم. به هر حال دلایل و عوامل هر چه که باشد این دراز نویسی از حسن نوشته می کاهد و خواننده را بی حوصله و خسته می سازد.
 
خود سانسوری:
خود سانسوری در افغانستان برای کسانی که می نویسند، چه در درون نظام حاکم سیاسی باشند و چه در بیرون، موضوع قابل درک و تا حدی طبیعی و ناگزیری است. اما خود سانسوری از سر ناگزیری های که به ویژگیها و شرایط خاص سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جامعه بر می گردد، با سکوت و کتمان حقایق و واقعیت ها تفاوت دارد.  هر چند دکتور سپنتا پیشاپیش به برخی از منتقدین خود که به کتمان و پنهان کاری نویسنده در بیان واقعیت ها و بسیار مسایل مهم درون نظام انگشت گذاشته اند، می گوید که من همه چیز را نگفته ام:«بسیاری شاید بپرسند که آیا من در این یاد داشت ها همه چیز را گفته ام. نه، چنین نیست. مواردی بوده اند که به دلیل مسئولیت در برابر دولت و اصول اخلاقی دولت داری، نگفته ام و نمی توانستم بگویم. باشد تا روزی و روزگاری دیگر. …. ص 12»
اما واقعیت این است که نویسنده در این نگفتن ها، بسیار بیشتر از حد معمول و نیاز، خود سانسوری و سکوت تا مرز انکار و کتمان عمدی و هدفمند حقایق و واقعیت ها پیش رفته و عمل کرده است. او به تکرار و در مباحث مختلف از فساد و فاسدان در درون نظام حاکم و از جاسوسان و طرفداران دولت ها وکشورهای خارجی در دولت افغانستان سخن می گوید و خود را چهرۀ ضد فساد و مبارز دموکراتی که عمرش در مبارزه برای عدالت و مخالفت با استبداد و فساد و استعمار خارجی سپری شده است، سخن می گوید، اما کمتر از این چهره های فاسد و وجواسیس خارجی نام می گیرد و اغلباً سکوت می کند و کتمان می ورزد. 
 
صراحت بیان:
صراحت بیان در آنجا و آن موارد و افراد دولتی و حکومتی که نویسنده بر خلاف سکوت و خود سانسوری خواسته است بدون هیچ ایما و ابهامی بگوید و بنویسد، بسیار بارز و روشن است. این صراحت که هر چند بسیار محدود و گزینشی است، به برجستگی و جذابیت این اثر می افزاید. وقتی که می نویسد:«رئیس دفتر حامدکرزی آقای داوودزی ترکیبی بود از بلی گویی نهادینه شده و آدمی با زیرکی های بسیار و شامۀ نیرومند نزدیکی به قدرت. او تا آخر کارش هر چه رئیس جمهورحامد کرزی می گفت در پاسخ می گفت:"بیخی صحیح ده"…..» «….چند تن از وکلای هرات و وکلای منسوب به جناح های روشنفکری جداگانه آمدند و به من گفتند که رییس ادارۀ امور فاروق وردک و همکاران او، به ویژه اقای رویدار همراه با جمعی از رهبران جهادی و وکلای نزدیک به ایران در پی سلب اعتماد از شما در ولسی جرگه استند. روز دیگر یکی از وکلای منسوب به حزب اسلامی نیز برایم عین مطلب را گفت، صدای تیلفونش را بلند کرد و در حضور من به فاروق وردک زنگ زد و از وی پرسید که آیا رئیس جمهور موافق سلب اعتماد از سپنتا می باشد؟ فاروق وردک با نثار چند فحش ناموسی به من، بر این امر تاکید کرد و گفت رئیس جمهور از این که این کمونیست را پیشنهاد کرده بود، پشیمان است و به من اکید دستور داده است، تا کشور را از این مصیبت نجات دهم…. ص 145»
 
پسر خان:
نویسنده خود را در اولین مبحث کتاب، "پسر خان" معرفی می کند که شاید بتوان گفت بخشی از نوشته های او در مورد خودش که نوعی از خود شیفتگی و لاف زنی از دیدگاه برخی های تلقی شده است و یا می شود، به همین پسر خان بودن پیوند یابد. در یک جامعۀ سنتی همچون افغانستان پسر خان که هر چند روشنفکر و تحصیل کردۀ انقلابی و آنهم از نوع چپ مارکسیستی باشد و هر چند بعداً سوسیال دموکرات هم شده باشد، باید این چنین خود شیفتگی داشته باشد و تا که می تواند از خود سخن بگوید و از خانی پدر و چهاربرج قلعۀ جدش و پاسداران تفنگدار این برج ها. او در سراسر کتاب و در هر عنوان و مبحث به نحوی از خود سخن گفته است و از بیان و تبلیغ مخالفان و منتقدان خود. در این از خود گفتن ها، همیشه حق را منسوب و منحصر به خود می داند و مخالفان را هر چند با زبان و بیان آرام و مودبانه، تحقیر و کوچک می کند. او بار بار می نویسد که "آن ها(منتقدان و مخالفان) هر چه می گفتند، من به راه خود می رفتم."
ممکن است انتقاد و مخالفت منتقدین و مخالفان دکتور سپنتا در بسیاری از موارد موجه و درست نباشد، اما در برخی موارد تاکید بیش از حد وی به عنوان مقام ارشد حکومت کرزی در کتاب: سیاست افغانستان؛ روایتی از درون، به اوصاف و ویژگیهای شخصیتی اش تا سرحد خود شیفتگی در درون این حکومتی که در صدر حکومت های فاسد جهان قرار دارد و برای ادامۀ حیاتش صد در صد وابسته به کمک و حمایت نظامی و مالی امریکا و غرب است، سوال برانگیز و شگفت آور است. وقتی او می نویسد:«….برای من به مشکل قابل توجیه بود که کسی گمان کند که کسی مانند من که زندگی اش را وقف عدالت اجتماعی و مبارزه با استبداد و فساد و زورگویی حاکمان و مبارزه با استعمار و سلطه کرده بود، تن به ذلت تسلیمی در برابر قدرت های متجاوز بدهد………….ص 603» این در حالی است که وی در صد ها صفحۀ کتاب سیاست افغانستان؛ روایتی از درون، حکایت و روایت دردناک زورگویی، زبر دستی و حرف ناشونی امریکا و انگلیس و فساد آن ها در افغانستان و فساد دولت افغانستان را به عنوان شریک این حکومت در مقام وزارت خارجه و مشاور امنیت ملی بیان می کند.
 

ادامه مطلب در اینجا