آرشیف

2014-11-17

عزیزه عنایت

رهــگــذر !
 

دریکی از روزهای خزان وطن
 

دوست دارم راه سنگلاخ و طــویل
دوست دارم جــادۀ پر پیچ و خم
کاندر آن خورشید می تا بد
روز ها ی مهر گان
عاشق آن تک چنار نیمه ره
با بر گ های زرد گون
در کنارش کاج ها همچون عقاب
بال و پر بگشوده اند
سوی آسمان وکهکشان
من در آن یک رهگذر
یک و صف گر
کز تماشا یش به تن دل می تپید
سوی دیگر سا یــۀ کوه کبود
سا یــۀ کوه بلند
همچو رودی نیلگون
در ره می با لید
پا به پای افتاب آهسته می لغذید
خیمه ء زرد خزان ایستاده بود
لشکر زر جامـۀ با باد بود همره
زر فشانی داشت
اندر بو ستان
شا خساران را
وه که میرفتند
وه که میرفتند
پیشا پیش من
روی جاده بر گ ها
برگ های زرد و خشک
می دوید ند
می دویدند

عقرب 1367 راه لوگر- کابل