آرشیف

2021-1-10

محمد اسحاق ثنا

رنج زنده گی

خدنگ تیر مژگانت شده این سینه‌ی تنگم
به خون آغشته شد چون لاله‌ی صحراست همرنگم

بکش مطرب نوای خوش دمی آسوده گی یابم
هوای بزم یارانم، خراب ساز و آهنگم

ز جور خوب رویان جهان آهم به افلاک است
خدا یا هر یکی از سنگ دلی ها میزنند سنگم

ز هر عضوم صدای ناله می خیزد بیا بشنو
به گوش آید نوا چون تار تنبور و یا چنگم

چنانم مو دماغم کرده رنج زنده گی آخر
به حرف خوب هم با از خود و بیگانه در جنگم

مرا بی باده مخمورم نموده چشم جادویت
نمی دانم کجا خواهد توانم برد چشم مست افرنگم
 

با حرمت
محمد اسحاق ثنا
ونکوور – کانادا