آرشیف

2015-9-7

Shahla Latifi

رحمت صبح
 
با نوازشت چون شاخ جوان یاسمن به اطراف ساقه ی شوق پیچیدم 
نوای هوس تو در گوش من ریخت 
و چشمان خمار من در تو غلتید
آنگه
آه گفتی با ترنم چون صدای جویبار
غرشی داشت سوز اوج ات
با صعود اعتبار
باز کردی دل و دیدت سوی بستان وجود
مزه ای گرم نگاه برچیدی
با عیش و شرار
دست مهرت در کمر
لب های داغت روی پوست 
چالشی داشت آن ضمیرت
بی تکلف، با وقار
تا بکردی تن عشق را در بغل چون مه ای ناز
ساز و آوای نیازت با خود پیچید
بی قرار
بوسه ها از موی و رخسار و جبین و تن ربود
با لطافت های مهر و 
آن لبانی اختیار
قلب عشق بشکفت 
سوی رحمت صبح سرور
با طنین پرهیاهوی دو جسم و
یک قرار
 
شهلا لطیفی
آگوست۲۰۱۵م