آرشیف

2014-12-27

محمد حنیف عرفانی

رباعـیــــــــــــات

میسوزم و نبینید آتش ودود
کورازدانی که گویم کند سُود
همه درپی جمعی مادیات اند
مبیبینید کس که کند بذل وهم جود

میسوزم و جزایم هست سوختن
که بد فعلان جزایش است پختن
به هرحرف و قدم کردم گناهی
ندارم حرف برای عذرگفتن

قیامت ها درین دارد به پا است
هزاراندرهزارفعلی خطااست
اگر رونده ها درره چنین اند
صواب درحق شان دایم جزااست

براهی روشن درفکر بالا
همه پوینده هی خویش انداصلا
برایش پند اندرزعیب و عاراست
حقیقت راگویند هربارمغما

که عالم به جاهل هم خوان گشته
شریف و زشت برآن یکسان شته
اگرگوئید برایش تو چنانی
جواب دهد زمان چنان گشته

اگرگاهی فرشته خوی باشی
حقیردرگوشه ئی چون موی باشی
اگر از درددل باضال بگوئید
زنندت چون کلوخ آنجا بپاشی

اگر باشی زاهل زورمندان
کنند سرخم به پیشت شادوخندان
زند سیلی برویش توچنانی
دهد جواب صاحبم گوش بفرمان

رویش خنده دلش دیک جوشان است
نه زوردارد، نه زردارد، نه خان است
کنددادوفیغان براهلی دیردار
جواب خویش یابد حق خان است