آرشیف

2014-12-15

استاد خیرالاحد غوری

رازی که نمی خواستم گفته شود.
دلم ازبی تمیزی بند بند ه
قروت وردکی هم نرخ قنده

به مارکیت جهان هرچند که گشتم
نه فهمیدم که شلغم سیری چنده

میهن ما با قدامت تاریخی و مدنی بیش از پنج هزار سالهء خویش در تاریخ تمدن آسیای میانه موقف شایانی داشته ودارد. هرگاه به کانون های تمدن و فرهنگ بشری از لحاظ ارزش تاریخی آن نظر اندازی کنیم در می یابیم که این خطهء باستانی پنجمین کانون تمدن بشری بعد از مدنیت های بین النهرین و سر زمین کلده ، مصر سواحل شرقی بحیرهء مدیترانه ، فلسطین و چین محسوب شده و از مدنیت های هند و یونان و روم سبقت تاریخی دارد. 
سرزمین غورهم که جزهمین تمدن جهان شمول کشور باستانی ما به شمار میرود ازهزاران سال پیش دارای زراعت و سیستم های آبیاری پیشرفته و شهر های توانگر و پر نفوس بوده و طی هزار سال قبل صنایع دستی، مسکوکات ، طب، نجوم، نساجی و فلزکاری داشت . اما به خاطر باید داشت که ، قدامت همیشه برتری و تفوق بار نمی آورد.
از آنجائیکه محیط جغرافیایی در تکامل جامعه نقش و اهمیت بسیار دارد و طبیعت برای انسان و ادامهء حیات وزندگی و فعالیت وی مواد خام فراهم میکند و پهنهء است که زندگی جامعه در آن به پیدایش میآید. سر زمین غورما بنا بر داشتن محیط مساعد جغرافیایی و موقعیت حساس سوق الجیشی آن نقش مهم در حیات سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی و هم چنان در انکشاف فرهنگ و سقافت این قسمت آسیا بازی کرده است . غوری امروزی یکی از نقاط مهم و دیدنی سیاحین جهان از لحاظ داشتن آثار گرانبهای تاریخی و هنری و ساختمانهای متنوع فزیکی – بحساب میرود وبه اصطلاح توریزم راه مرکزی که یکی از خط وسیر های مهم توریستیکی کشور است از ولایت غور میگذرد. سر زمین خداداد غوربه طور طبیعی با داشتن کوه ها و دره های پرخم و پیچ و دشت های فراخ به ذات خود بیان گر یک موزیم طبیعی در زیر آسمان نیلگون کشور به حساب می آید. 
زندگی انسانها،گروه های قومی و اتنیکی خالی از فراز و نشیب نیست . غوریها که زمانی یک امپراتوری بزرگ را در قاره آسیا و خاصتا درسرزمین امروزی افغانستان که درگذشته ها بنام خراسان و دورترازو بنام آریانای کبیر یاد میشد تشکیل داده بودند در امر زمامداری، علم پروری، امور لشکر داری، قانونمندی های حیات اجتماعی و اقتصادی، انکشاف ادب و فرهنگ، عدالت و داد گستری شهرهء آفاق شده بودند . 
با اندوه بی پایان باید نوشت که حدود سه قرن میشود که مردم غور از فراز که داشتند به نشیب آمدن و تا کنون این نشیب بد بختانه ادامه دارد . هرگاه روند چهار دهه اخیررا به دقت کامل در نظر بگیریم و مورد مطالعه قرار دهیم نتایج بسیار اندوهناک را حاصل می نمایم. 
در دهه 40 که قانون اساسی جدید به تصویب رسید واین دهه در تاریخ کشور بنام دهه دیموکراسی نیز مسمی گردیده است . درین دهه به فعالیت های سیاسی تا حد اجازه داده شد . دهه 40 بروز احزاب سیاسی مختلف چپ وراست را با خود همراه داشت . کشور غمزدهء ما که در عقب ماندگی ، بیچاره گی و بد بختی به سر می برد و مردم نیز تشنه تغیر و تحول بودند احزاب چپی با شعار های مترقی چون قانونیت ، عدالت ، مصئونیت ، کور، کالی ، دودی وارد صحنه مبارزات سیاسی گردیدند. تعداد از جوانان و روشن فکران غوری نیز بدور همین شعار های پرشور واحزاب چپ سیاسی مانند جوانان دیگر ولایات کشور به منظور نجات کشور از عقب مانی ، بد بختی، لا قانونی ، استبداد وخدمت به جامعه گرد آمدند. مبارزه دوام نمود تا پیروزی حزب دموکراتیک خلق افغانستان در7 ثور سال 1357 بعد از پیروزی پیش آهنگ طبقه کارگر(طبقه ای که تا هنوز درکشور شکل نگرفته بود و نه هم شعورلازم سیاسی داشت) با پیروزی این تحول جوانان ولایات دیگر کشور به مقام های بلند حزبی و دولتی کشور رسیدند اما به غوریها جز اجر خداوندی چیزی دیگری نرسید. زیرا جوانان مبارز غوری با الهام از سیاست ها،پالیسی ها وروش های (کدویی و بی مزه) در بر خورد با مسایل روز با رعایت اصول یک دیگر نا پذیری به دسته ها تقسیم شدیم. عدهء باب رفاقت رابا شخص حفیظ الله امین که یک آدم مست ومغرور بود باز کردند، شب وروز بدون هیچ نوع امتیاز درخدمت آن قرار گرفتند و تا جای که شنیده شده مانع گویا پیشرفت دیگر غوریها گردیدند. عدهء هم به خدمت شخص غلام دستگیر پنجشیری قرار گرفتند که به جز شعر گویی در وصف لینن رهبر پرولتاریای جهان و اکتوبر کبیر دیگر هیچ چیزی در بساط نداشت و این فقط غوریها بیچاره بودند که وی را انشتین زمان فکر میکردند و تمام روز شکایت یک دیگر را به حضور ایشان تقدیم میداشتند . گروپ دیگری از غوریها به دامن داکتر صالح محمد زیری نا خودگاه گیرمانده وخدمت می نمودند شخصیکه لا اقل قرائت سوره شریف فاتحه را هم بدرستی نمیدانست. گروهی هم خدمتگار نجم الدین کاویانی شدند شخصیکه به جز خود و اقربای خویش به هیچ کسی دیگری هم توجه نداشت . تعداد هم جناب عبدالکریم میثاق را ناجی غوریها و ملیت های فراموش شده ومظلوم تصور میکردند و بی ریا در خدمت آن قرار داشتند. همه افرادیکه جوانان مبارز غوری به آنها دل بسته بودند و حتی حاضر نبودند یک حرف هم بر علیه بی کفایتی ایشان به زبان بیاورند ویا از دیگری بشنوند، در حالیکه اینها همه افراد بی کفایت و خالی ذهن در سیاست بودند . اما در میان غوریها روشن فکر در کابل همه روزه بحث مبارزه طبقاتی به شدت جریان داشت و توضیحات عجیب و غریب ارایه میگردید و از یک دیگر نزد افراد بلند پایه حزبی و دولتی شکایت ها می بردند وحتی در پی امحای فزیکی و بر طرفی یک دیگر در ماموریت های پائینی بودند . به یک دیگر تهمت های تسلیمی، نداشتن موقف جدی در مبارزه پرولتری را وارد می نمودند ، گاهی که به مشکل چند نفرشان چانس ملاقات به شکل گروهی با یکی از مقامات بلند پایه حزبی و دولتی می یافتند با گرفتن یک گیلاس چای ویک عدد دشلمه وبا لبخند تسمخر آمیز مقام راضی از نزد شان مرخص می شدند و هفته ها بر سر خوش برخوردی این مقام یا آن مقام حزبی و دولتی بحث میکردند تا جائیکه گاهی به جنجال میکشید . لحظهء هم با خود فکر نمی کردند که ایشان هم مبارزه کردند ، دارای تحصیلات لازم اند ، شهروند این سر زمین هستند حق دارند تا مقام داشته باشند و اگر کسی ایشان را به حضور می پذیرد فقط وظیفه خویش را به عنوان یک مقام رسمی حزبی ویا دولتی اجرا کرده کدام مهربانی و شفقت در حق ایشان نکرده است.رهبران حزبی و دولتی هم ادعا داشتند که مقرری در مقام های بلند دولتی و حزبی امتیاز نه بلکه مسئولیت است اما بد بختانه این مسولیت هیچ وقت به غوریها محول نمی گردید و ما غوریهای خوش باور هم به این شعارها و حرفهای میان خالی و فریبنده رهبران باور میکردیم وهرگز ادعای مسولیت پذیری نمی کردیم وبد بختانه همه را نسبت به خویش مستحق ترمیدانستیم . نتیجه اینکه بد ترین درد مردم غور زمین اینست که آنها دراتحاد میان خود با هم اختلاف دارند و در تایید اختلاف با همدیگرمتحد واتفاق نظر دارند، آنها درمیان خود عهد و پیمان بسته و متحد شده اند که میان خود یک پارچه و متحد ومتفق نشوند.
قابل ذکراست که در دهه 50 و 60 تعداد بیشتری از جوانان غوری به پوهنتون کابل راه پیدا نمودند وهمین که وارد پوهنتون ها شدیم تصورداشتیم که از لحاظ فکری به اوج خویش رسیده ایم حال آنکه، نو آموز آغاز مقدمات علوم گمان می کند که دریایی ازعلم آموخته و کفایت می کند اما طالب راسخ و استوار در طلب علم تحقیق کرده به این عقیده است که در ابتدای طلب آن قرار دارد.این وضع در مورد جوانان امروزی غور نیز بمشاهده میرسد. 
اما برعکس غوریها، انقلابیون دیگرولایات و اقوام با هم متفق بوده برعلاوه اشغال پست های بلند حزبی و دولتی پیوسته در پی گرفتن نمرات زمین در پروژه های مختلف شهر کابل بودند، اپارتمان های نو اعمار شده و تکمیل شده ای دولت را در تصرف خویش می آوردند ، آرام و آسوده، غرق در نعمات فراوان مادی و روحیهء آرام روانی با خانواده های خویش زندگی میکردند وما غوریها هم تائید میکردیم که فلانی کس رفیق مستحق است باید این کارمیشد وبرعکس ما غوریها کلهم با حقوق و معاش کم با شکم های نیمه گرسنه دراطاق های سرای ها و کندیواله ها وپس کوچه های شهرکابل به سرمی بردیم و شعارما بیشترهمین بود که در(امتیاز به صف آ خرقرارداریم) به آن می بالیدیم. درحالیکه ما بی خبرها همین قدرهم نمی فهمیدیم که ما درهیچ صفی اصلا قرار نداریم، بازهم زندگی در سرای ها و پس کوچه ها چه افتخاری داشت؟
روزی تصادفاً به سرای لابو که بنام سرای پشم ها هم شهرت داشت ودر مقابل زیارت شاه دوشمشیره موقعیت دارد به احوال گیری وطنداران غوری رفته بودم وقتی وارد اطاق شدم متوجه گردیدم که بحث مبارزه طبقاتی در سطح غور جریان دارد ، من سکوت کرده بودم یکی از وطنداران رو به من کرده گفت تو که به شوروی وقت درس خوانده ای راجع به مبارزهء طبقاتی چه نظر داری، من با مکث کوتاهی گفتم که درغور مبارزه طبقاتی شکل نگرفته مردم غورهمه غریب اند این بحث درمورد غور وغوریها شاید درست نباشد . ظاهراً درجوابم چیزی گفته نشد مگراحساس کردم که خوش تعداد ازغوریها نیامد. بعد ها شنیدم که درین مورد و در قسمت طرز اندیشه من چیزهای زیادی در بین وطنداران تبصره میشد وگاهی بعضی از دوستان می پرسیدند که توچه گفته ای که بعضی وطنداران نسبت بتو خوش بین نیستند و میگویند که تومنکر طبقات و مبارزه طبقاتی هستی. اینکه رهبران حزب دیموکراتیک خلق و دولت مصروف چه بودند به این هیچ فکرهم نمی کردیم.با تقلید از دیگران، جوانان غوری نیز با ماندن بروتهای کلان و داشتن صبر بزرگ ،با بستن کمر بند های چون حلقه تنگ اسپ مانند دورکمر، کور کورانه پیروی دیگران بودیم . 
بدین ترتیب دهه 50 و 60 با محرومیت غوریها و بحث مبارزه طبقاتی و خدمت گذاری به مبارزان پیشآهنگ طبقه کارگر دیگر ولایات کشور به پایان رسید ، ملت و جامعه وارد دهه 70 گردید نظام تحت الحمایه شوروی وقت عمر خویش را به نظام دولت اسلامی تحت الحمایه پاکستان و ایران بخشید فکر میکردم که غوریها از گذشته خویش درس عبرت گرفته اند و درین نوبت وارد بحث جدی تری خواهند گردید، و شاید روحیه حق طلبی در بین غوریها هم زنده شده باشدو صدای حق و عدالت خواهی غوریها جاری تر خواهد گردید. خلاف انتظار طوریکه دیده شد تمام اقوام و ملیت های دیگر کشور یک نوع بیداری سیاسی پیدا کرده بودند مگر از غوریها باز هم همان سخن کهنه در میان بود که تو کیستی که مه نیستم . در اوایل حکومتی اسلامی جناب مولوی صاحب موسی ازولسوالی مرغاب به مقام ولایت غور گماشته شد. تعداد بیشتر از غوریها با این وضع نا راض بودند و همه روزه دسته، دسته نزد زمام داران وقت می آمدند و از یک دیگر شکایت میکردند. بودجه ولایت غور به امارت هرات داده میشد و والی هرات غوریها را مانند یک مامور هرات به حضورمی پذیرفت . والی غور با درخواست به امیر هرات مراجعه می نمود و چند افغانی را بدست می آورد تا برای معاش مامورین غور توزیع نماید . بالاخره سخن به جای کشید که یک مقاله تحت عنوان (شاه میدهد و شاقلی نمیدهد ) به رسم شکایت به روزنامه انیس درز نمود. نباید از یاد برد که صاحب حق قوی است گرچه در مقام ضعف قرار دارد و دوستدار باطل ضعیف است گرچه در ظاهر قوی معلوم شود.
این وضعیت تا هنگامی ادامه پیدا کرد که جناب مولوی صاحب موسی به رحمت حق پیوست ودر عوض ایشان جناب داکتر صاحب ملک زاده به حیث والی غور مقرر گردید. جناب داکتر صاحب ملکزاده که یکی از پایه های پخته جهاد و مقاومت در غور بود فکر میکردم کار خوبی انجام شده مردم غور می توانند از طریق این شخصیت نامدار غور تا حدی بیدار شوند و روحیه حق طلبی مردم زنده شود و مردم غور نیز به حقوق خویش برسند.باید به خاطر داشت که حق خواهی یک آرزو است تحصیل آن کار و پیکار می خواهد و انسان را وادار به پذیرش قربانی و ایثار و قبول خطرها و مشکلات می گرداند
اما متاسفانه باز مردم غور با همان روش کهنه شکایت گری، نا رضایتی، عدم قبول یکدیگر دسته، دسته راهی کابل بودند وبسته های شکایت خویش را به مقامات کابل و هرات تقدیم میداشتند. تا اینکه جناب داکتر صاحب ملکزاده نیز به کابل فرا خوانده شد. وولایت غور مانند دیگ بی سر پوش به حال خود رها گردید.
عده ای از غوریها برعلاوه اینکه به خلقی و پرچمی دسته بندی گردیده بودیم به نهضت اسلامی و الحادی نیز تقسیم شدیم ، به ای روی بند و او روی بندهم صف بندی شدیم و مبارزه جدی را در بین خویش براه انداختیم وازین حال و احوال دیگران به وجهه احسن از ابتدا تا انتها استفاده کرده افراد واشخاص مورد تائید خویش را برغوریها رفته ، رفته حاکم ساختند .سخن به جای کشید که یکی از افراد دانا و هوشیار ما به تعداد از جوانان غور توصیه نمود که درس بخوانید و اگر نخوانید تا زنده باشید باید سری میزهای مردمان اوروی بند را صافی کنید. این بود برداشت ما غوریها ازگذشت روزگارو پیش آمد زمان و توصیه دوستانه به جوانان غور. 
نگارنده که در دوران زمامداری امیر المومنین ملا محمد عمر مجاهد در پشاور پاکستان مهاجر بودم با روی کار آمدن حکومت موقت جناب کرزی به کابل بر گشتم و درین وقت غوریهای کابل در تفاهم با برادران جهادی و در راس جناب داکتر صاحب ملکزاده در تلاش ایجاد یک تشکل از غوریها بودند. روزی جناب جنرال صاحب عبدالحق غوری که یکی از شمار نخبگان غور است دعوت شدم تا به خانه جناب جنرال صاحب یارگل خان برویم من واقعا ازینکه غوریها در پی تشکیل یک نهاد برای اتحاد غوریها هستند تا آدرس باشد برای همه هموطنان غوری اطلاع قبلی نداشتم . همین که نان چاشت صرف شد یکجا با دو جنرال غور عازم کارته پروان شدیم و در کارته پروان خانه بود که بنام قرارگاه جناب داکتر صاحب ملکزاده شهرت داشت رفتیم. قسمت اعظم غوریهای کابل جمع شده بودند . بحث بر سر این بود که نهادی باید تاسیس شود تا آدرس باشد برای دید وباز دید و اتخاذ تصامیم جمعی غوریها . نظریات مختلف در زمینه عنوان گردید چون ، حزب سیاسی ، شورای قومی یا نهاد فرهنگی . بالاخره فیصله شد تا نهاد تحت نام (شورای غور باستان ) تشکیل گردد. بحث بر سرتعیین رئیس شورا آمد چندین نفر کاندید شدند و بالاخر فیصله شد تا جناب داکتر صاحب ملکزاده ریاست این شورا را به عهده گیرد . بعد از فیصله داکترصاحب ملکزاده خطاب به غوریها تشکری کرد و گفت اکنون که شما مرا رئیس شورا تعیین نموده اید من یک پیشنهاد دارم و وی پیشنهاد کرد تا مسئولیت همین شورای غور باستان را استاد خیرالاحد غوری برای مدت دو سال به عهده بگیرد . من که ازهرلحاظ آماده ای چنین وضعیت و پیشامدی نبودم و برای اولین بار جناب داکترصاحب ملکزاده را میدیدم واز قبل شناخت هم نداشتیم ومن درجریان هم نبودم ابا ورزیدم مگر تمام غوریها حاضر در نشست تاکید کردند ومن مجبور به قبول این عهده شدم ، به ترتیب اساسنامه و بر نامه عمل شورا در مشوره با دیگر دوستان هم وطن تکمیل گرید، ثبت و راجستر وزارت عدلیه کشور شد . میده میده فعالیت های شروع گردید، ماهنامه تحت نام (جام غور) چندین ماه به چاپ رسید مگرروی بعضی کج روی ها و دلایل ازچاپ آن خو داری گردید. 
قابل ذکر میدانم که بعد از ثبت وراجستر شورای غور باستان در وزارت عدلیه تصمیم گرفته شد تا افتتاح شورای غور با ستان با تدویر مجلس بزرگتری در کابل انجام گیرد . هوتل در جوار چمن حضوری و ساحه نندارتونهای سابقه انتخاب گردید، کارتها آماده شد و اضافه تر از 500 نفر درین محفل از اراکین دولتی تا اشخاص وافراد صاحب نظر وبا رسوخ غوری و غیر غوری درمحفل دعوت گردیدند و جمع از رسانه ها نیز حضور داشتند . این حرکت غوریها واقعا یک حرکت قوی بود که همه اشتراک کنندگان به آن مهر تائید گذاشتند. با تشکر بی پایان اظهار میدارم که مصارف این محفل را جناب داکتر صاحب ملکزاده تامین نمود. افتتاح شورای غور در سطح رسانه ها پوشش گستردهء یافت که حتی ما تصورش را نمی کردیم .
بعد ازین فیصله شد تا با جناب رئیس جمهور موقت ملاقات غوریها ترتیب گردد . در روز ملاقات تقریبا به تعداد 100 نفر از غوریهای کابل و ولایت غور به حضور رئیس صاحب جمهور رفتیم . با تشکر فروان از همه غوریها که در ملاقات با رئیس جمهور مرا به حیث سخن گویی خویش تعیین کردند و من هم تا حد توان خویش کوشیدم صحبتی انجام دهم که باعث رنگ زردی و شرمساری غوریها نگردد. در جریان صحبت تا جای که ممکن بود سعی کردم تا مشکلات مردم غوررا بیان دارم و ضمنا تلاش نمودم تا توجه رئیس صاحب را به مشکلات مردم غور معطوف نمایم ،از تاریخ پر افتخار گذشته غوریها و از جهاد و مقاومت گفتم و از صداقت و راست کاری هم وطنان غوری چیزی را بیان داشتم از عدم توجه نظام های گذشته گلایه و شکایت کردم و تقریبا 45 دقیقه صحبت من طول کشید تا جناب رئیس صاحب گفت که( او برادر 45 دقیقه صحبت کردی ) ومن هم در جواب گفتم که جناب رئیس صاحب مردم غور درد مند اند و مشکلات ما زیاده از حد است . بعدا جناب رئیس جمهور چیزی های گفت و وعده های میان خالی داد که هیچ وقت جنبه ای عملی به خود نگرفت، نباید فراموش گردد که اعتماد مظلوم بر وعده های ظالم کشنده تر از توپ و شمشیر است. و بعدا یک خانم هم از جمع غوریها صحبت کرد با ادای نماز پیشین با رئیس صاحب و با صرف طعام چاشت همراه باجناب شان محفل به پایان رسید خوشحال بر گشتیم و همه خوش بودیم که رئیس صاحب دولت موقت غوریها را به حضور پذیرفته است . ملاقات غوریها با جناب رئیس صاحب دولت به رسانه های چاپی وغیرچاپی انعکاس گسترده ای یافت. 
البته بعدا ملاقات با معاون نماینده سرمنشی ملل متحد در دفتر یونمای کابل داشتیم که تا جای عرض حال غوری ها صورت گرفت. ملاقاتهای با اعضای کابینه و شخصیت های سیاسی، فرهنگی و نظامی کشور دردفاتر کارشان و حتی در منازل شان صورت گرفت و همواره از حق و حقوق غوریها چیزی های گفته میشد و وعده های اظهار میگردید که به هیچ عنوان عملی نمی گردید. زیرا صدای حق و عدالت خواهی مردم غور درسطح ولایت بندرت بلند میشد ازین سبب بود که تقاضای غوریهای کابل کم اثر ویا بی اثر میگردید. اگر گاهی هم کدام مقام می خواست غوری را در پست های متوسط مقرر کند با مراجعه به بزرگان غوری می شنید که گفته میشد (همی چوکی بسی اونه) بحث تقررمامور غوری به پست بلند تر به پایان میرسید.
البته دراوایل تاسیس اداره موقت و انتقالی همه روزه هم وطنان غیرغوری ما از هر گوشه و کنار کشور در پست های بلند دولتی مقرر میگردیدند و ماغوریهای خوش باور به تبریکی هر یک با دسته های گل می شتافتیم و برای هر یک تبریکی گفته طول عمر و توفیق خدمت می خواستیم . 
با سپری شدن دوره موقت و انتقالی پروسه انتخابات دوره اول ریاست جمهوری نزدیک شده میرفت و ما غوریها هم جمع شده بودیم تا کاندید مورد نظر خویش را مشخص نمایم . درین مرحله تا اندازهء در سر در گمی به سر می بردیم زیرا از یک طرف جناب مولانا عبدالقادر امامی غوری به حیث یک کاندید مستقل بدون مشوره با غوریها عرض وجود کرد و از جانب دیگر جناب محمد یونس قانونی و هم چنان جناب رئیس صاحب حامد خان کرزی . البته کاندیدان دیگری هم بودند مگر توجه ما غوریها را همین سه شخصیت بخود معطوف نموده بودند. در بحث های متواتر و سیستماتیک که صورت گرفت وما قادر نمی شدیم تا به فیصله نهایی برسیم . بالاخره سه پیشنهاد به شرح زیر صورت گرفت.
1- اگرغوریها ننگ قومی میکنند همه باید متحدانه جانب کاندید خودما یعنی جناب امامی غوری را بگیرند 
2- اگرملحوظات زبان و مناسبات گروهی و تنظیمی را رعایت میکنیم باید جانب محترم محمد یونس قانونی را بگیریم .
3- اگر به جناح برد رای میدهیم و خود را درین کامیابی و موفقیت شریک میسازیم باید جناح حامد کرزی را بگیریم .
البته روی سه موضوع فوق بحث های طولانی صورت گرفت وبالاخره فیصله همین شد که باید جناح برد یعنی جناح تیم کرزی را پشتیبانی کنیم . زیرا از یک طرف معاون اول جناب حامد کرزی جناب احمد ضیا مسعود بود که داماد جناب پروفیسور برهان الدین ربانی رهبر جهاد و مقاومت ملت بود و از جانب دیگر احترام به شخصیت قهرمان ملی کشور صورت میگرفت چون آقای احمد ضیا برادر قهرمان ملی بود. بر ما غوریها هم لازم بود تا همین نکات را به عنوان هم پیمانان دوران جهاد و مقاومت رعایت میکردیم. 
بنا بر دلایل فوق شورای مرکزی غور باستان مقیم کابل فیصله نمود تا جانب تیم جناب کرزی را انتخاب نمایم و بدین ترتیب دعا خوانده شد و بحث ختم گردید. این فیصله در ماهنامه جام غور نیز انعکاس یافت. با مراجعه به دفتر کمپاین تیم کرزی مبلغ (10000) ده هزار دالر امریکایی اخذ گردید و برای جناب کرام الدین رضایی که معاون ولایت بود تسلیم داده شد و جناب استاد شبنم هم توظیف گردید تا به مرکز ولایت غور برود و دفتر کمپاین تیم کرزی را افتتاح و شروع به فعالیت کنند. 
درهنگامهء آمد ، آمد کمپاین های انتخاباتی جناب قاضی صاحب عبدالقدیر اعلم که در هالند به سر می بردند به کابل تشریف آوردند و به حیث والی غور از جانب جمهور دورهء انتقالی منشور و فرمان گرفته و مقرر گردیدند و همه غوریهای که در کابل بودیم این کار را به فال نیک گرفتیم چون کفایت ، درایت، زیرکی ، هوشیاری و مردم داری جناب اعلم صاحب به همه غوریها روشن بود . ایشان نیز با تشریف آوری به دفتر شورای غور باستان مقیم کابل آمادگی خدمت را به مردم غوراطمینان دادند. جناب اعلم صاحب با عجله عازم غور شدند . چندی بعد جناب داکتر صاحب ملکزاده هم در کانون بر گذاری انتخابات به غور تشریف بردند . رابطه با دفتر و تیم کاری جناب کرزی صاحب در کابل هم بر قرار بود و رئیس کمپاین تیم کرزی صاحب جناب قرقین هم با غوریها احترام میگذاشت. ما هم با اتکا به دوستان که درغور بودند از پیروزی تیم کرزی در غور بار بار اطمینان میدادیم . 
پروسه رای دهی و رای گیری در سراسر کشور به روز معینه آغاز شد در جریان روز سه بار جناب قرقین از وضع پیش آمده در غور تلفون نمود ویکبار هم با هم از نزدیک ملاقات کردیم وی تاکید میداشت که رای مردم غور به مفاد تیم کرزی نیست اما ما اصرار میداشتیم که این طور نیست. بالاخره نتیجه رای ها شمارش شد که در نتیجه 80% به نفع جناب محمد یونس قانی 15% به نفع جناب کرزی و 5% به نفع کاندیدان دیگر تمام شد. هنگامیکه نتایج رای دهی مردم غور به سمع جناب رئیس صاحب حامد خان کرزی رسید تا جائیکه من در جریان هستم واز قول بعضی ها دردرون ارگ شنیدم جناب شان بسیار بر آشفته گردیدند و خطاب به رئیس دفتر خویش که عمر داود زی بود گلاب بروی گفت(دا داکتر او اعلم ایستکه) این فرمان جناب حامد کرزی بذودی تطبیق گردید.بدین ترتیب تراژیدی پنج ساله مردم غور آغاز شد ودر دوران زمامداری پنج ساله خویش جناب شان کوچکترین توجه به بازسازی غور انجام ندادند.
خوب به هر صورت آنچه که باید اتفاق نمی افتاد اتفاق افتاد و همان ضرب المثل عام که گفته میشود (کجا عاقل کند کاری که بار آرد پشیمانی ) در مورد ما غوریها صادق شد. روزی شنیدم که والی غور بر طرف شده وکسی از شهزاده های درواز بدخشان بنام شاه عبدالاحد افضلی به حیث والی غور مقرر گردیده .فکرکردم آنچه کشت کنی همان را درو میکنی. جناب والی صاحب جدید التقرر باب دید وباز دید ها را با عدهء از غوریها گشودند و اطمینان حاصل کردند که در مقابل حکمرانی شان در غور موانع وجود ندارد . طبق معمول وطرزالعمل دولت جناب والی صاحب بعد از حصول مشت پولی که مروج است از حساب خزانه و بیت المال به والی های جدید التقرر داده میشود شبی یک تعداد محدودی از غوریها را در یکی از هوتل های کوچک شهرکابل که درکوچه گل فروشی قراردارد مهمان نموده بود که من هم اقبال ملاقات و دیدار با جناب والی صاحب را درین محفل داشتم . در محفل گفته شد که جناب قاضی صاحب مستمند هم تشریف دارند ایشان به نمایندگی از غوریها صحبت میکنند دیگران باید بشنوند و تائید کنند تا این زمان من شخصا با قاضی صاحب از نزدیک آشنا نبودم مگر صفت جناب ایشان را از هم وطنان شنیده بودم که شخص عالم، دانشمند، شاعر ، نویسنده و در مسایل فقهی دارای ید طولا و از شمار اشخاص با نفوذ در جامعهء غور و در بین غوریها هستند. بعد ازصرف نان شب که البته برای ما غوریها نان فوق العاده بود جناب قاضی صاحب مستمند شعری را که از سروده های جناب خود شان بود به وصف دوستی مردمان غور و بدخشان به خوانش وقرائت گرفتند که اگرمبالغه نشود بیست دقیقه را در برگرفت. جناب قاضی صاحب مستمند غوری واقعا شاعر خیلی شیوا بیان است ادای خوب داشتند، متباقی غوریها با کف زدن های پیگیر و ممتد بدرقه میکردیم . راست بگویم من شخصاً درین لحظه خیلی متعجب شده و درمانده بودم اکنون که والی غور بر طرف گردیده و شخص غیر غوری از دیار دیگری به حیث والی غور فرمان یافته ، این ذوقک زدگی ما غوریها به خاطر چه؟ جناب اعلم صاحب که یکی از نخبگان سر زمین غور بود از مقام ولایت غور برکنار گردیده و درعوض شخصی از کوه پاره های بدخشان به حیث والی غور مقررگردیده ما یکبار هم به جای مراجعه نکردیم و نه گفتیم که گپ چه است ، و هیچ اعتراضی هم نداشتیم مثل اینکه پزیرفته بودیم که ملامت هستیم و مستحق کرسی مقام ولایت غور نیستیم و باید این مقام را به کسی دیگری واگذار کنیم ،و از جانب دیگر حالا که شخص غیرغوری از دیار بدخشان درغور والی توظیف شده چرا ماغوریها را این شورو شوق بر داشته ، باز باخود گفتم که شاید نان والی صاحب خیلی با مزه بوده باشد و همه ء ما غرق نشهء این ضیافت باشیم . در حالیکه اعلم صاحب هم بار بار به تعداد از غوریها نان داده بود مگر این قسم ذوق وشوقی در محفل نبود . همان ضرب المثل به یادم آمد که گفته میشود (نمک دست اوشوری نداشت ) . در همین لحظه با خود چیزهای را مقایسه می نمودم تا اینکه درمحفل شنیدم که جناب والی صاحب جدیدالتقرر فارغ صنف دوازده وفقط ماموراحصائیه در وزارت امور داخله بوده،کدام شخصیت دانا و توانای هم نیست و در پست های بلند دولتی هم قبلاً کار نکرده و پیشینهء جهادی هم ندارد به تعین بستی آن به حیث والی غور سخت متعجب شدم واین عمل را کم بهایی و اهانت به غور وغوریها میدانستم . و برعکس جناب اعلم صاحب آدم تحصیل کرده تر، مامور سابقه دار و درعین زمان شخصیت جهادی مشهورو نامداری میدانستم ودرعین حال از کادرهای خودی غورآدم سرشناس و با عزت بود. بازبا خود فکرمیکردم که ای دل غافل تو شاید بی خبرمانده باشی اعلم صاحب هم آدم هوشیار و زنده سری است، آدم جهان دیده و با تجربه ای است زیرا گفته اند که (جهان دیده گی بهتر از جهان خورده گی است) ودر کوره سیاست به پختگی رسیده ، شاید درین موضوع اتفاق بهتر رخ داده باشد ازینکه رای مردم غور به حساب جناب قانونی صاحب رقم خورده و جناب ایشان هم رئیس یک قوه دولت است شاید برای اعلم صاحب مقام بالاتر یعنی بودن درکابینه مد نظر گرفته شده باشد. خوب زمان سپری گردید این حدس و گمان من نیزخام ازکوره بدرآمد. 
روزی جمعه بود واز طرف جناب استاد حنیف خان که در ساحه خوشحال خان مینه بود وباش دارد برای صرف طعام چاشت دعوت شده بودم بعد از صرف نان چاشت جناب استاد حنیف گفتند که در تعمیر گلزارواقع کوته سنگی که مشهور به تعمیر کشتمند است محصلین و جوانان غوری روز های جمعه گرد هم می آیند . بیا برویم دیدار بچه ها هم میشود و لحظهء با ایشان سپری نموده از حال و احوال هم نیز با خبر میشویم . با ورود به اطاق دیدیم که جناب شاه عبدالاحد افضلی و تعداد از استادان پوهنتون کابل و انگشت شمار تعداد هم ار غوریهای دیگر حضور دارند . البته در سر دروازه این اطاق لوحه به چشمم خورد که نوشته بود (بنیاد تحصیل کرده گان غور) ازین نام و نوشته خوش شدم مگر با خود گفتم که ای کاش این مسمی وسیع المعنی تر می بود تا همه غوریها را در بر میگرفت. ما که بدون دعوت حضور یافته بودیم پیشیمان بودیم مگرحال چارهء دیگر وجود نداشت در یک گوشهء نشستیم . بحث جوانان آغاز شد و پیشنهاد جوانان غور به والی صاحب در پهلوی یک سلسله مسایل دیگر این بود که شما ماهانه فقط مبلغ (100) دالر امریکائی جهت پرداخت کرایه این اطاق لطف کنید والی صاحب خاموشی اختیار نمود بعد از اصرار یکی از اردلی های والی صاحب گفت که مبلغ پیشنهاد شده را جناب والی صاحب از جیب خود برای کرایه این اطاق ماهانه می پردازد. یکی از استادان پوهنتون رشتهء سخن گرفت از پدر و پدر کلان های والی صاحب به خوبی یاد کرد و همه زمین های ده کیپک را از اجداد آن خواند . واقعا اگر راست گفته شود خیلی مبهوت و گنس گشتم که این ستایش به چه منظور واین مبلغ کوچک چیزی نیست که جوانان غوری ما از والی صاحب تقاضا دارند . تا جائیکه معلوم گردید جناب اعلم صاحب هم کرایه همین اطاق را در زمان تصدی خویش در پست مقام ولایت غور می پرداخته است.
بزرگان گفته اند (دست طمع که پیش کسان میکنی دراز- پل بسته ء که بگذری از آبروی خویش). 
خوب به هر صورت باز هم برگردیم در رابطه به والی صاحب بعدا قرار روایت ، تمام وکیلای غور به اساس نوبت، شب یک نفر جناب شاه عبدالاحد افضلی را در لکس ترین هوتلهای کابل با تعارف غذای های با مزه خارجی و داخلی پذیرایی نمودند که البته من درین ضیافت ها نبودم ازین لحاظ در باره آن چیزی دقیق نمی دانم . بدین ترتیب ما غوریها ضمن شکر گذاری بی پایان و ستایش فراوان جناب شاه عبد الاحد افضلی والی جدید التقررغور را با پیشکش نمودن عذاهای متنوع و با مزه شکم پر به غور فرستادیم . 
این همه پذیرایی ها همان ضرب المثل را به یاد میدهد که گفته میشود (خود کش بیگانه پرور) در حصهء ما غوریها کاملا مصداق است . بعد از معرفی شدن و قرار گرفتن جناب والی صاحب به کرسی مقام ولایت غور، قرار گفته بعضی دوستان عزم سفر بعضی از ولسوالی های غور را نمود در تمام ولسوالی ها با شوق و ذوق زایدالوصف استقبال گردید، خاصتا درولسوالی تیوره برای پذیرایی جناب ایشان دروازه مخصوص عبوری آماده گردید وبا حصول تحایف از قبیل تفنگ ، قالیچه های با بافت منار جام و جای نمازهای ظریف و ده ها تحفه دیگر مشایعت گردید. اکثرا غوریها از کارکرد های جناب والی خوش به نظر میرسیدند. حتی روزی یکی از غوریها به الفاظ بسیار تند خطاب به من گفت که تو نمی خواهی که در غور تغیر به میان آید من حیران شدم که این گپ از کجا شد مه چکاره ؟ والی غور من مقرر نه نموده ام و چطور من مانع وارد آوردن تغیرات و خدمت گذاری جناب شان در غور هستم باز هم والی صاحب چه تغیری می خواهد بیاورد که من مانع شده باشم . پرسان کردم چه اتفاقی افتاده و کدام تغیر را من مانع شدم من که توان این کار را ندارم . پسان معلوم گردید که جناب والی صاحب خانم خوده هم در یکی از پست مناسب مقرر نموده و بعضی دوستان شخصی خویش را هم در پست های مناسب تعیین کرده با خود گفتم که همه تغیرات والی صاحب همین بود؟
خوب به هر حال بالاخره گپ به جای کشید که جناب والی صاحب با یکی از رهبران پرولتاریای غورکه درسالهای قحطی و خشکسالی 51 و 52 در ولایت غورهنگام سخن رانی صمد حامد معاون اول صدارت وقت سنگ نفرت ولعنت را به جانب ایشان پرتاب کرده بودند امروزطرح با والی صاحب ریختند مبلغ سه ملیون افغانی که دربودجه شاروالی غور وجود داشت از خزانه خارج کردند ومنار در چوک شهرچخچران اعمار نمودند وسنگ لوحه منار را در یکی از سنگ تراشی های شهرکابل فرمایش دادن و به احتیاط کامل ازطریق هوا به شهرچخچران بردند ومنار را با نام و تخلص جناب والی صاحب مزین ساختند. (من از بیگانه گان هر گز ننالم – بمن هر آنچه کرد آن آشنا کرد) از ماست که برماست.
روزی به دفتر استاد همه غوریها جناب استاد شبنم که مامور وزارت اقتصاد بود رفتم دیدم شخص سال خورده ای با جناب شبنم صاحب مصروف صحبت است .استاد شبنم ایشان را معرفی نمودند که جناب ایشان میرزا رسول خان یکی از متنفذین غور و انسان واجب الاحترام بود قبلا هم در قسمت ایشان شنیده بودم . وقتیکه جناب استاد شبنم مرا هم به ایشان معرفی نمود جناب میرزا صاحب که شخص با احساس بود اشک از چشمانش جاری شد و گفت شما چه کردید؟ شخص را به عنوان والی به غور فرستادید که از ده افغانی رشوت هم روگردان نیست . با دیدن اشک این فرزند با احساس غور که همه عمر خویش را در راه خدمت به مردم غور سپری نموده بود بغض عجیبی گلون مرا گرفت و دیگر تاب صحبت با ایشان نبود از حضور ایشان مرخص شدم و حتی گفته نتوانستم که شبی مهمان من باشید که تا کنون ازین پیشامد نا راحت هستم . جناب شاه عبدالاحد افضلی از پست مقام ولایت غور به شهرت رسید و بعدا وکیل مردم بدخشان در ولسی جرگه راه یافت و اکنون در مقام معاون اول ریاست دولت در یکی از تیم های انتخاباتی راه یافته و ممکن در آینده معاون اول ریاست دولت باشد. 
با تبدیلی جناب شاه عبدالاحد افضلی فکر میشد که شاید دولت دست از انتقام گیری غوریها بر داشته باشد و ممکن است شخص لایق ، کارکشته و مناسب برای خدمتگذاری غوریهای دردمند مقرر نماید تا مرحم کوچکی به زخم های سه قرنه ای این دیار کهسار و مردم محروم ومظلوم آن گذاشته شود . روزی خبر رسید که جناب جنرال صاحب باز محمد خان احمدی از وطنداران بدخشان به حیث والی غور تعیین گردیده است . بعضی ها میگفتند که وی شخص پاک نفس است ما هم به همین خوش بودیم که اگر کاری انجام نمیدهد لااقل سبب اذیت مردم نیز نمی گردد. روزی به اساس تقاضای جناب سناتور صاحب سید محسن آقا که یکی از شخصیت های سرشناس، با دیانت و دلسوز غور است به ملاقات جناب شهرانی بزرگ رفته بودیم و در یک اطاق اداره امور دولت با جناب شان ملاقات کردیم با دیدن ما جناب شهرانی صاحب حرف های راجع به بی توجهی دولت در قسمت مردم غور و مظلومیت غوریها بیان داشت . ما هم از نبود کار و باز سازی غور چند کلمه گفتیم . جناب شهرانی صاحب گفت (در غور باید کاری انجام نشود زیرا والی که در غور مقرر گردیده تمام روز استراحت بوده و خواب است ). بعضی از مشکلات مردم غور را که در روی چهار صفحه کاغذ نوشته بودیم حضور شان تقدیم داشتیم و خواهش کردیم تا مجموعه از مشکلات مردم غور را به سمع عالی جناب رئیس صاحب دولت برسانند. ایشان هم وعده دادند که در اولین ملاقات با رئیس دولت مشکل غوریها را عرض خواهند داشت . ما هم به یک امید کاذب با دستان خالی از حضور شان با نثار دعا های فروان درحق جناب شهرانی صاحب برگشتیم .
شکایت های بسیاری ازجناب والی صاحب غور درهمه مجالس غوریهای کابل زمزمه میشد، از بیکاره گی، بی پروایی، عدم توجه به بازسازی غور وغیره مگر یک خوبی هم داشت که گفته میشد شخص متمول وپول داریست و از کسی رشوت نمی گیرد. یک چیزرا هرگز نه فهمیدم که شهروندان دیگر ولایات برای مقرری در پستهای بلند دولتی همه معیار های لازم را دارند ودر هر پست مناسب اند اگر از پست مقام ولایت تبدیل میشوند در پست معنیت ها ، قوماندانی ها و غیره آنی تقرر حاصل می نمایند مگرما غوری ها درهیچ پست معیار ها را پوره کرده نمی توانیم درحالیکه همان موسسات تعلیمی و تحصیلی که دیگرهم وطنان ما خوانده و فارغ گردیده اند ما نیزخوانده ایم و به درجه بهترهم فارغ گردیده ایم . 
با تبدیلی جناب جنرال صاحب باز محمد خان احمدی ، جناب سید اقبال خان منیب که اهل سمنگان بود وازبقایای اردوی گذشته به حساب می آمد و گفته میشود که در اردوی گذشته خورد ضابط و از جمله مرتبات تانک بوده به حیث والی در غور معرفی گردید. قرارمعلوم جناب منیب شخص کم سواد، مدیر ضعیف ، آدم ناپاک ، رشوت خور و بد اخلاق بود. غوریها که دیگر چارهء نداشتند جز اطاعت ، با همه مشکلات تحمل نمودند واضح است که ما غوریها طبق عادت همیشه گی خویش تا جائیکه شنیده میشد شکایت های از والی به مراجع مختلف برده میشد.اهل اندشه و فکر گفته اند (جو طالع ز خروار هنر به – اگر طالع نباشد پس هنر به ) از غوریها نه طالع شان طالع بود ونه هم هنر شان به درد بخور . 
بالاخره زمان پنج ساله حکومت جناب کرزی به پایان رسید ونوبت انتخابات فرا رسید تیم های انتخاباتی تشکیل شد و شهروندان کشورآماده نبرد انتخاباتی شدند. بازهم غوریها ازمیان همه دسته بندی ها طرف تیم داکترعبدالله ، عبدالله را گرفتند، تا حدی افراطی حرکت کردند که جلو معاون دوم ریاست جمهوری جناب خلیلی صاحب را در میدان هوائی چخچران گرفتند وایشان را با پکا و راکت تهدید کردند وحتی نه ماندن که ازطیاره حامل شان پا به سر زمین غورنهد. این حرکت غوریها خلاف همه عرف و رسوم مهمان نوازی، خلاف قانون انتخاباتی وخلاف اخلاق همه غوریهای گذشته و امروز بود . حالا آنکه هرعقل سلیم وهرانسان سالم اندیش وبا خبرازالفبای سیاست میدانست که پیروزی هرگز نصیب داکترعبد الله نمیشود. درحالیکه هیچ کس حق ممانعت وجلو گیری ازکمپاین هیچ تیم را درهیچ گوشه وکنارکشورمطابق قانون نداشت. چنین حادثه وحرکت نا شایسته فقط ازغوریها سر زد که نباید سرمی زد. ای کاش این حرکت به منظور طلب حق غوریها می بود. ما غوریها اگرچیزی دیگری دربساط نداریم لا اقل همیشه ادعا داریم که ما ازمیراث فرهنگی قدیمی وباستانی برخورداریم. اکثرآًغوریها تبصره داشتند که با این حرکت غوریها در مقابل جناب خلیلی معاون دوم ریاست دولت شاید جناب مولوی صاحب دین محمد عظیمی به حیث رئیس ستره محکمه ویا یکی از اعضای ارشد ستره محکمه توظیف گردد واگر این چانس میسر نشود کم ازکم عضو شورای عالی صلح میشود. با کمال تأسف وبا گذشت زمان واضح گردید که این تبصره ها هم خیال بود، محال بود وجنون. حال که این همه فداکاریها وجان نثاریهای مردم غور، فرش راه وقدوم مبارک داکترصاحب عبد الله گردید نتیجه چه شد ؟ فقط اجرخداوندی ویک گیلاس چای سبز ویک عدد دشرینک آنهم برای کسانیکه گاه گاهی به این دربار مراجعه می نمایند. 
بعد ازبرد،کامیابی وموفقیت دوباره تیم انتخاباتی حامد کرزی به اساس سعی وتلاش غوریهای کابل ازسرزمین غور داکترعبد الله هیواد به حیث والی غور فرمان یافت. ایجاب میکرد تا همه غوریها از وی حمایت میکردند، باور دارم که هیواد به هیچ وجهه از والیان دیگربیکاره تر نبود، تا جائیکه معلوم است، از رشوت خوری پرهیزکرد وسعی نمود تا خدمتی انجام دهد بازعده ء از غوریها مثل همیشه و عادت دیرینهء خویش آستین شکایت را بر زدند تا وی را از مقام ولایت پائین کشیدند و ولایت غور را باز طبق عادت قبلی وقبول شده به خدمت گذاران غیرغوری محول کردند.
ماغوریها عادت عجیبی داریم کوشش میکنیم که همه چیزما ازغوریها پنهان باشد. اگرعضویت کدام حزب سیاسی را حاصل نمائیم ویا کدام نهاد اجتماعی و فرهنگی را ، آنرا یک راز پنداشته ونمی خواهیم که دیگران را به آن شریک نمائیم . در صورتیکه عضویت درنهاد های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی هیچ عیب ندارد و هر انسان حق دارد تا مطابق ذوق و علاقهء خویش در هرنهادی که برایش مناسب باشد عضو یت حاصل نماید. زیرا همین نهادها حاصل جمع جامعه است که سبب ایجاد تفاهم در بین مردم واقشار مختلف جامعه شده ، زمینهء ارایهء خدمات را برای افراد جامعه میسر میسازد. نهادهای مردمی درهرجامعه وجود دارند که سبب همبستگی ، اتحاد ، برادری و برابری میگردند، عضویت در نهاد ها و خدمت از طریق نهاد ها عیبی ندارد . جامعه مدنی هم محصول هم آهنگی نهاد های مختلف است. جامعه افغانی ما وقتی از مناسبات قومی و قبیلوی خارج خواهد شد که مردم آگانه و شعوری بدور نهاد های مختلف سیاسی ، فرهنگی و اجتماعی به اساس یک هدف مشخص جمع شوند وبا مناسبات سنتی و قدیم خدا حافظی نمایند. موجودیت نهاد های مختلف و متعدد در جامعه نمادی از مدنیت و تمدن و دیموکراسی را به نمایش میگذارد.با وصف همه عقب مانی های اقتصادی، اجتماعی وفرهنگی بازهم غوریها روی بسیار از مسایل جامعه و مشکلات آن خاصتاً در مسایل قومی و اتنیکی وسیع البنیادترنسبت به بعضی از شهروندان دیگر کشور می اندیشیم. در دو دوره پارلمان کشور هرگزاز وکلای منتخب ولایات دیگر نه شنیده ام که ادعا کرده باشند که ما وکیل این یا آن ولایت نیستیم و وکیل ملت هستیم. غوریها خدارا شکر بسیار زود از حالت محلی خارج میشویم ،ملی میشویم ، فرا ملی میشویم، جهانی میشویم و بزرگ می اندیشیم . شبی دریکی از تلویزیون ها یکی از وکیلای منتخب غور ادعا داشت که من تنها وکیل غور نیستم بلکه وکیل تمام ملت هستم ، شاید ازین سبب باشه که ما همیشه به ملت فکرده و غور را به باد فراموشی سپرده باشیم و گاهی هم فکر نکرده باشیم که مردم غور هم جز ملت است خدمت برای مردم غور هم خالی از ثواب نیست. ای کاش این فراخ اندیشی را دیگر شهروندان کشور ومنجمله زمامداران هم میداشتند و به خاطر دفاع از حق قوم خویش، تحصن نمی کردند، اعتصاب غذایی نمی نمودند،مظاهره توده یی براه نمی انداختند وخیمه به صحرا نمی زدند.
اگرمناسبتی ازدوستان هم وطن غیرغوری ما مانند جنازه و فاتحه اعلان شود ازهرغوری تلفون پی تلفون روان است که فلانی کس فردا جنازه ویا فاتحه دارد اشتراک همه غوریها ضروراست، زیرا شخص قوی است در آینده به درد غوریها می خورد و ده ها دلایل دیگر به یک امید کاذب ارایه میگردد . اگرازخودی غوریها خدا نا خواسته چنین مناسبت به میان آید همهء ما وظیفه دارمیشویم، احضارات درجه یک میشود، وظیفه مقدس میگردد، جلسات مهم میشود، خدمت دولت فرض میگردد، نبود وسیله نقلیه بهانه میشود ، مسئولیت پرور میشویم و فکر میکنیم که اگربرای چند لحظه ای هم ازشعبه بیرون شویم درکشورخلای قدرت به میان می آید، نظام سرنگون میشود و به ندرت حاضر میگردیم تا با هم وطن غوری خود همدردی نمایم . صرف نظرازینکه لا اقل اظهار کمک ویا معاونت کنیم. درحالیکه درمقیاس کشوربه پشیزی هم حساب نمیشویم اگردریک مقام نا چیزمدیریت آن هم به هرشکلی که بوده توظیف شده باشیم باز چارشانه ، چار شانه، لنگر دار و وزنمین راه میرویم وبا سرانگشت با غوریهای دیگر دست میدهیم وفکرمیکنیم که گویا فاضل تر، دانا تر، بهتروبرترنسبت به دیگرغوریها هستیم ، که این خود اشتباه و غلط فهمی بسیار بزرگ است. 
اهل سخن گفته اند که (تواضع ز گردن فرازان نیکوست – گدا گر تواضع کند خوی اوست ) 
مولانای بلخ گفته بود که حاصل عمرمن سه چیزاست (خام بودم، پخته شدم ، سوختم) ما غوری ها هم اگرخام بودیم باید در طی سپری شدن حدود سه قرن بیچاره گی، سرگردانی وبی توجهی سران قدرت سیاسی کشورپخته میشدیم ودیگرنباید فریب بخوریم وبه حق خود وشهروندان غوری خویش جفا کنیم وایشان را به سمت و سوی به بریم که نا خود آگاه به چاه بیفتند.این وجیبهء روشن فکران غوراست تا درین باره تعقل کنند زیرا بزرگان ادب گفته اند.
اگربینی که نا بینا به چاه است – اگرخاموش بنشینی گناه است
به عنوان نتیجه بحث فوق مینگارم ،حالا که زمان خرومبارک بر سرکرسی نخست کشور روان است می بایست درکنارتیم خبیر و دانشمندی قرار گریم زیرا اگر جاهلان حاکم شوند نظم و نسق جامعه از همدیگر متلاشی میگردد، علاوتاً از گذشته نه چندان دور باید درس گرفت، اکنون که باز دوره آزمایش وامتحان فرا رسیده ، زمان زورگویی و تفنگ به پایان خویش نزدیک میشود وزمان صدا وآرای مردمی اهمیت پیدا نموده ، برهمه ای ما غوریها لازم است تا عاقلانه بی اندیشیم و رای مردم غوررا فدای اشخاص وافراد مجهول الهویه نسازیم ودرقدم نخست با هم کنار بیاییم وبعد ازتحلیل وارزیابی همه جانبه ومنطقی در کنارتیم قراربگیریم که دارای برنامه بهتر، پروگرام ارایهء خدمت متوازن اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی بوده و امکان پیروزی بیشتررا داشته باشد تاهمه زحمات غوریها خدا ناخواسته درین نوبت به هدر نرود ودرصورت پیروزی جای وجیگاه غوری ها نیز درسیستم اداری وسیاسی کشورمشخص ومعلوم گردد. وگرنه برای مدت ده سال دیگرمانند ده سال گذشته به باد فراموشی سپرده خواهیم شد وآنگاه پیشیمانی هیچ سودی نخواهد داشت. به خاطر داشته باشید که دل هیچ کس برای شما نخواهد سوخت. زیرا درسیاست صله رحم ، دلسوزی ، رفاقت ، حسن نیت ووفاداری وجود ندارد، بنابرین منتظربخشش و بخشایش کسی نباشید. زیرا نه این زمامداران سنجراند ونه غوریها آن علاالدین ،کمرهمت بسته کنید ودرانتخابات پیشروکه هم پیکارسیاسی جامعه است وهم وجیبه ملی، سهم شایسته بگرید انشا الله همه مشکلات حل خواهد شد زیرا بزرگان سخن گفته اند .
به هرکاری گرهمت بسته گردد- اگرخاری بود گل دسته گردد
این راهم نباید فراموش کرد که، کمتر اتفاق می افتد که حق بدون زحمت بدست بیاید.
بدین ترتیب رازی که سالها نمی خواستم گفته شود، گفتم اکنون به غوریها عزیزتعلق دارد که ازین حرف های ناچیزی من چه برداشت خواهند کرد.

والسلام