آرشیف

2023-11-26

عبدالقیوم ملکزاد

دیدگاه حکیم سنایی غزنوی راجع به زن در حدیقة الحقیقة

یکی از ارکان کاخ بلند عرفان حضرت ابوالمجد مجدود بن آدم سنایی غزنوی (رح) شاعر آگاه قرن پنجم است. شاعری که در نقد اجتماعی مصلحت اندیشی را بر نمی‌تافت و نشان می‌داد که هیچ تعلق خاطری به این دنیا و جاه و مقام دنیوی ندارد. او چنان در نقد پدیده های منفی مصر و در برابر چهره های شر گستر و قابلِ نکوهش، برخورد تند داشت که حتی به سود و زیان خودش، به ملاحظات شخصی نمی‌اندیشید و بی‌‍ پروا انتقاد می‌کرد. این روحیه زمانی در اندیشۀ وی قوت گرفت که یک‌قلم پاداش ها و بذل و انعام سلاطین عصر خود را پشت پا زد و به دنیای عرفان و مراحل سلوک روی آورد و گفت:

من نه مرد زن و زر و جاهم

به خدا گر کنم و گر خواهیم

بُعد عرفانی حکیم سنایی را به خاطر آن خواستیم در اینجا برجسته نماییم که ادبیات عرفانی بستر مناسبی برای بازگویی انواع اعتراضیه است. عارف با توجه به رسالت اخلاقی خود در برابر ناهنجاری‌های مختلف جامعه اعتراض می‌کند و در صدد آن است چراغی در  فرا راه وارستگی انسان بر افروزد.

یکی از آثار ارزشمند فرزانۀ غزنه، حدیقة الحقیقه است، کتابی که از نظر اهل تحقیق، به عنوان کاملترین اثر در بیان اندیشه های وی محسوب می‌شود.

حدیقه به قول دکتر اشرف زاده (1381: 10)- که به نام های الهی نامه و فخری نامه نیز یاد می‌شود- از شاهکارهای ادب فارسی است و نخستین مثنوی عارفانه است که پیش از آن کتابی بر این اسلوب تدوین نکرده است.

در طول تاریخ هیچ کتابی مثل حدیقۀ سنایی در مراکز فرهنگی مطالعه نشده است. حدیقه را در کل قلمرو زبان فارسی مورد مطالعه قرار می‌دادند و این کتاب به اندازه‌ای خوانده می‌شد که هیچ تردیدی نداریم مثنوی مولوی شرح حدیقه سنایی است و در بسیاری از جاها مولوی سخن حکیم سنایی را آورده است.” (1)

شایانِ ذکر است: در این نوشته هدف ما در پیوند با بررسی اندیشۀ حکیم سنایی غزنوی شامل همۀ نظریات اعتراضی او نمی‌شود که فراوان است؛ بلکه سخن ما بر محور موضوع دیگری می‌چرخد، موضوع خاصی که تعلق می‌گیرد به دیدگاه وی نسبت به زن. بنابراین باید گفت: وی به عنوان نمایندۀ صوفیان در عصر گذشته و به ویژه در عصر خودش و نیز به عنوان شاعر و حکیم، هم ستایندۀ زن است و هم زن ستیز! ولی توجه باید داشت که رویکرد زن ستیزی وی می‌تواند توجیه پذیر باشد.

چنان که در مقالۀ تحقیقی «از زن ستایی تا زن ستیزی در حدیقة الحقیقه»، آمده است: ” در شعر سنایی زن مانند دیگر موجودات، اصل محاسبه نمی‌شود، بل تنها جنبۀ نمودی دارد، یعنی اگر در کلام وی از بدی های زن سخن گفته می‌شود، دلیل بر بد بودن ذاتی زن نیست و به عکس سخن راندن از خوبی های وی نیز مبتنی بر پاک طینتی اش نمی‌باشد.”

فلهذا باید گفت: حکیم سنایی بر آن شده تا ثابت نماید که زن با وجود نگرش های منفی که در هر مقطع نسبت به او وجود داشته، توانسته خود را به عنوان آیتی از ذات حق جلوه گر و بُعد معنوی و روحانی خود را نمودار سازد.

پیر غزنه، در این اثر به ارائۀ دو دیدگاه راجع به بانوان می‌پردازد:

یکی: زنانی روشن ضمیر، متوکل، دارای روحیۀ تسلیم در برابر پروردگار متعال،

دوم: زنانی اند که حکیم راجع به آنها با دید منفی نگریسته و آن را مظهر نفس اماره و امور دنیوی و مایۀ گرفتاری و بلا می‌داند.(2)

به باور حکیم زن مظهر بی وفایی است و محبتش فاقد اعتبار. وی گاهی تا جایی به ابراز بدبینی خود نسبت به زن می پردازد که نسبت به مهر و محبت مادری هم ابراز تردید می‌کند و با نقل حکایت مهستی و مادرش نشان می‌دهد که مهر و عطوفت مادری – با وجود اینکه کمال مهربانی و عطوفت است- همچنان قابل اعتماد نیست. (همان)

سخن‌سرای بزرگ دیار غزنه در جایی زن را حیله گر و لاف‌زن و بی همت و ساده و خرافاتی و ناقص عقل نیز یاد کرده است:

حمله با شیرمرد همراه است

حیله کار زن است و روباه است

(سنایی،1377، ص 576)

و یا:

ز پی عشق بتان مردانگی باید نمود

اگر چو زن بی همتی، پس لاف مردی شرط نیست

(سنایی، 1380، ص 95)

اکنون به نگرش مثبت سنایی غزنوی نسبت به زن می پردازیم:

سنایی رح علی رغم جو حاکم مرد سالاری در برهۀ عهدی که وی در آن می‌زیست، از داشتن نگاه مثبت نسبت به زنان فرو گذاشت نمی‌کند. در حدیقة الحقیقة حكايتی است تحت عنوان «في توكل العجوز». وی در این حکایت همسر حاتم اصم را به عنوان زني روشن بين و با تسليم و توكل كامل نسبت به پروردگار معرفي مي‏كند:

در تــوكــل يكي سخن بشنـــو
تـا نمـــــاني بدست ديو گــرو
انـــدر آمـوز شرط ره ز «زني»
كه از او خوار گشت لاف زني
حاتم آنگه كه كرد قصد حــرم
آنكه خواني ورا همي به اصــــم
. .. . «زن» به تنها به خانه در بگذاشت
تفقـت هيــچ ني و ره بـرداشت
مرد را فرد و ممتحن بگـــذاشت
بود و نابود او يكـي پنداشت
بــــر توكــل زنيش همـره بــود
كه ز رزاق خــويش آگـــه بــود
جمــع گشتنــد مردمـان بر «زن»
شــاد رفتنـــد جمله تا در «زن» (3)

در بقیۀ حكايت حكيم غزنه آمده است:

 “مردمان گرد آمدند و به طريق نصيحت، وي را از فقر و فاقه در غياب همسر بيم دادند و زن حاتم نه تنها به وسوسه ايشان ايمان و توكل خويش را از دست نداد، بل به آنان گفت: نباید از خط رضا و تسليم انحراف ورزید و بدان بی اعتنا بود:

گــفت بگذاشت راضيم ز خـداي
آنچه رزق من است ماند به جــاي
بــاز گفتند: رزق تو چند است؟
كه دلت قانع است و خرسند است؟
گفت: چندانكه عمر ماندستــم
رزق من جمله كرد در دستم
اين يكي گفت: مي‏نداني تــو
او چــه دانــد ز زندگاني تــو
گفت: روزي‏ دهم همي دانــد
تــا بــود روح رزق نستــانــد
آسمان و زمين به جمله و راست
هر چه خود خواسته است حكم و راست
. . . از توكل نفس تو چند زنــی؟
مرد نامي وليك كم ز «زنـــــي»
چون نداري راهرو تو چون مردان
ره بيامــوز رهــروي ز «زنـــان» (4)

حکیم، حکایت دیگری دارد که در آن بانویی در مذمت مردی که هنگام به جا آوردن طواف، چشم به سوی او دوخته، پرداخته است! او، آن مرد چشم چرانی که بی پروا از ادای فریضه حج، مصروف هوس باطل خود است، بدین گونه به شدت مورد نکوهش قرار می‌دهد:

ویحک از خالقت نیاید شرم

که به یک سو فکنده ای آزرم

مرد را شرم به هر کاری

نیست چون شرم مر تو را یاری( سنایی، 1383: 107)

در حكايت دیگری حكيم غزنه از زني سخن مي‌‏گويد كه مردي خام و دغل به وي اظهار عشق و بيقراري مي‏‌كند و زن دانا مجبور می‌شود جهت امتحان وي مكري ظريف به كار ببرد که منجر به رسوایی آن مرد شود:

رفت وقتي «زني» نكو در راه
شده از كارهاي مــرد آگاه
ديــد مردي جوان مرآن زن را
كرد پیـــدا در آن زمان فن را
مـــرد گفتـا كه عاشق تو شدم
اي چو عذرا چو وامق تو شدم
بيــم آن است كز غمت اكنون
بدوم در جهان شــوم مجنون
كــرد حيلت بر او «زن» دانا
زانكـــه آن مــرد بود بس كانا
گفت زن: گر جمال خواهر من
بنگـــري ساعتي شوي الكن
همچو ماه است در شب ده و چار
بنگر آنــك چو صد هزار نگار

مرد بي خرد فريب مي‌خورد و به پشت سر مي‌‏نگرد تا خواهر زيباتر را ببيند و زن از سر ريشخندی به وي مي‌‏گويد:

عشق و پس التفات زي دگران؟
سوي غيري به غافلي نگران؟
. . . . ور نهادت مرا بدي مطلق
به دگر كس كجا شدي ملحق؟
سوي جز من چو التفات آري
از جمــال رخــم برات آري. (5)

هنگامی که بخواهیم ورود زنان را در حلقۀ عرفان مورد بررسی قرار دهیم، به این فرایند دست می‌یابیم که

قول معروف حکیم در رابطه با زن جمله ای است که می‌گوید:

” یک زن با ایمان بهتر از هزار مرد شرور است.”

من غلام «زنی» که از صد مرد

بگذرد روز بار و بردا برد

فرجامین سخن ما راجع به حکیم سنایی غزنه بیتی است دال بر گرانبها بودن سخن وی که آن را به دختری “گران کابین” تشبیه کرده:

دختر طبع بنده هست چو دین

هم سبک روح و هم گران کابین.

این بیت مبین آن است که سنایی به زن با دید مثبت می نگرد. به باور او هرگاه زنی به شاهراه عرفان و سلوک گام نهد، می تواند چندین گام از مردان جلو قرار گیرد و اسباب معرفت مردان را فراهم آرد:

بوشعیب الاُبی امامی بود

که ورا هرکسی همی بستود

قائم‌اللیل و صائم‌الدّهری

یافت از زهد در زمان بهری

برده از شهر صومعه برِ کوه

جَسته بیرون ز زحمت انبوه

زنی از اتّفاق رغبت کرد

گفت شیخا زنت بود در خورد

گر بخواهی ترا حلال شوم

به قناعت ترا عیال شوم

به قناعت زیم به کم راضی

نکنم یادِ نعمت ماضی

گفت بخ بخ رواست بپسندم

گر قناعت کنی تو خرسندم

با عفاف و کفاف و خلق حسان

غایتِ حسن و آیتِ احسان

اسم این بانوی عفیفه که در ابیات فوق از آن اشاره رفته، «جوهره» بود. او در راه عرفان و خدادوستی چنان جلو تاخت که توانست از شوهر پیشی بگیرد:

بودش این زن عفیفه جوهره نام

یافته از حسن و زیب بهره تمام

شهر بگذاشت و عزم صومعه کرد

قانع از حکم چرخ گرداگرد

بوریا پاره‌ای فکنده بدید

جوهره بوریا سبک برچید

مر ورا بوشعیب زاهد گفت

کای شده مر مرا گرامی جفت

از برای چه برگرفتی فرش

که بود خاک تیره موضع کفش

گفت بهر صلاح برچیدم

که من این معنی از تو بشنیدم

که بود بهترینِ هر طاعت

که نباشد حجابش آن ساعت

جبهت بنده را ز عین تراب

بوریا بود در میانه حجاب. (6)

……………………………………..

– 1- (دکتر محمود عابدی، پژوهشگر، نویسنده و عضو هیات علمی دانشگاه خوارزمی)

2–  ( فصلنامۀ “علوم زیست محیطی و دانش جغرافیا” دورۀ 3 شماره 1 تابستان 1401)

3-سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الاوّل: در توحید باری تعالی » بخش 43 – فی توکل العجوز

4- همان،

5- «سنایی» حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » (الباب الخامس في فضيلة العلم، ذکر العلم اربح لانّ فضله أرجح،

بخش 13 – التمثّل فی احتراق العشق وإظهاره

6- سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الاوّل: در توحید باری تعالی »

بخش 64 – التّمثیل فی تقصیر الصّلوة.