آرشیف

2017-1-14

رسول پویان

دنیای نمایش

ز تزویـر سـیاسـت عشـق بیزار است می دانم
به خـارسـتان وحشـت گل افگار است می دانم

محـبـت در تـنــور آتـشــیـن جهــل می ســوزد
به زنـدان تعصـب جـور و آزار است می دانم

به جـای دل بود سـنگ ســیه در سـیـنۀ افـراط
لطـافـت مهــربـانی بـر ســر دار است می دانم

نـوای ارغنون و چنگ و بربط رفت از دل ها
بـه دوشــم رشــتـۀ بگـسسـتۀ تار است می دانم

ازان روزیکه عشق و دوستی محو سیاست شد
نه شور وصل و شوق روزدیدار است می دانم

متـاع عشـق و کالای محـبـت نیسـت در دل ها
درین جا نرخ سود و رنگ بازار است می دانم

زمان سـادگی های پر از صدق و صفا بگذشت
به نام عشق و دوستی مکر بسیار است می دانم

تو گـویی شـور و عشـق زنـدگانی سـینمایی شـد
بـه دنـیای نمایـش، نقـش و گفـتار است می دانم

درین جا مصرع ضرب المثل را می کنم تکرار
هـزاران گفـتـه کـم از نـیم کردار است می دانم

طـلا و قـیـمـت الـمـاس در دل هـا کـنـد غـوغـا
به هر جـا گپ دالـر حـرف دینار است می دانم

بشررا حرص وولع ثروت و زرمی برد از راه
اسـیـر قــدرت و سـرمـایـه بیمـار است می دانم

پـسـر کـشـتـنـد و دم مـار را در بـاغ بـرکـنـدنـد
حــدیـث بـاغـبــان و کـیـنــۀ مـار است می دانم

12/1/2017