2014-12-28
نورالله وثوق
تو که دردِ مرا نمی دانی
…ازچه برمن ترانه میخوانی
نه نهادی بسان من روزی
سر به ویرانه ای پریشانی
سخت وسستِ جهان ندیده چه سان
درکِ من میکنی به آسانی
چهره ام ازتبار تیره ای آه
دیدهام از نژادِ بارانی
گریه ام همزبانِ آیینه
خنده ام ترجمان حیرانی
سربه چاه غمم بزن وبه بین
بیژنم یاکه یوسف ثانی
رستمی کن وده نجات دلم
ازدل قعر دشت طوفانی
دیده در بحرِظلمت دوران
گشته از هرکرانه زندانی
قحطی همدلی کند بیداد
کینه دارد سرِ فراوانی
این گرازان بیشه های ستم
نسل پابندِ جهل ونادانی
غارتم کرده اند ودرماندم
درسراشیب سیلِ طغیانی
……..
نورالله وثوق
پر بیننده ترین مقالات
-
سلطان رضیه غوری
-
آب و هوای ولایت غور
-
سرگذشت سیاه موی و جلالی
-
اصطـــلاحــــات و واژه های شیرین لهجـهً غوری
-
شهر فیروز کوه مشهور ترین پایتخت سلاطین بزرگ غوری
-
بیوگرافی شهید محمد رفیق علم
-
ولسوالی های ولایت غور
-
زندگی نامه مختصر مرحوم سید محمد رفیق نادم رئیس بنیاد فرهنگی جهانداران غوری حوزه غرب
-
نثار احمد حبیبی غـوری کیست؟
-
Muhammad of Ghor
مجلات و کتب
جام غور در شبکه های اجتماعی
گزارشات و مصاحبه ها
-
قاری رحمت الله بنیان گزار گروه داعش و سرکرده گروه طالبان ولایت غورطی یک عملیات نیروهای امنیتی افغان در ولایت فاریاب کشته شد
-
کارگاه سه روزه آموزش حقوق بشر و حقوق بشردوستانه برای نیروهای امنیتی و دفاعی در ولایت غور
-
گرامیداشت شانزدهمین سالروز تأسیس کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان در ولایت غور
-
امضاء تفاهمنامه نشر برنامه های حقوق بشری با چهار رادیو در ولایت غور
دشتِ طــــــــــــوفانی