آرشیف

2020-7-18

دسته گلی رنگارنگ از باغ پر پهنای اندیشۀ مولانا

برای ورود در قلمرو پهناور اندیشۀ تابناک خداوندگار بلخ، طرق و شیوه های متعددی را باید فراهم دید تا بتوان دسته گلی بویا، از باغ بی‌‌انتهای آرای بلند آن، برچید و مشام جان خسته را از عطر جان پرور و طربناک آن، معطر ساخت.

این نوشته، حاصل پژوهشی است گذارا در پهنۀ اندیشه و تخیل و عاطفه و احساس مولانا جلال الدین محمد بلخی، یکی از بزرگترین متفکران جهانی و یکی از شگفتی های تبار انسانی.

اویی که در آغوش بلخ باستان، واقع در شمال افغانستان دیده به جهان برگشود و پس از ایجاد تحول بزرگ بر او و آفریدن آثاری گرانسنگ به خصوص مثنوی شش جلدی، جهانیان را شیفتۀ خود ساخت، و راجع به آنچه پرداخته و عرضه داشته بود، همه‌گان را به حیرت انداخت.

اویی که وقتی جرقه ای از عشق، در کورۀ سینۀ فراخش برتافت، انقلابی بزرگ در جان و روانش دست داد و آسمان قلبش پرتو فشان شد به‎سان پرتو فشانی خورشید در سینۀ فراخ سپهر لاجوردین!

و این، از یمن ودیعۀ بزرگ الهی بود. ودیعه یی که دلمردگان را جان بخشد و زنده دلان را عمر جاودان.

عشق جان مرده را می جان کند

جان که فانی بود جاویدان کند

آری عشق، این یکی از زیبا ترین و پرشکوه ترین پدیده یی که در دل آن عارف نام‌آور و سالکِ بزرگ و عالم توانا، جا برگزید و او را، که تا آن دم، پا بر سی و هشتمین پلۀ حیات بر نهاده بود، از سکوی بحث و مقال به زیر کشید و شوریده سرش ساخت و در قلمرو شکوهمند دیگرش انداخت. همان‌گونه که خودش، از آن دگرگونی و ایجاد حالت جدید، که از پی دیدار با شمس پرنده پدیدار شده بود، این‌گونه یاد آور شده است:

منبسط بودیم یک جوهر همه

بی‌سر و بی پا بدیم آن سر همه

یک گهر بودیم همچون آفتاب

بی گره بودیم و صافی همچو آب

چون بصورت آمد آن نور سره

شد عدد چون سایه‌های کنگره

گنگره ویران کنید از منجنیق

تا رود فرق از میان این فریق

خداوندگار بلخ-همان‌گونه که شهناز اشرفی نگاشته-" پس از گفت‌وگو با شمس متقاعد شد كه در زير شكل و قالب، درياي حقيقت وجود دارد كه هر انسان مقدس، جامع و پيامبري آن را كشف كرده است. اين درياي حقيقت به‌طور مرموزي سرچشمه رشد و تكامل انسان را در داخل ضمير ناآگاه پنهان كرده است. (1)

محرز است، هرگاه تصویری بی بدیل از عشق به پروردگار یکتا، به او چهره بر نمی‌کشود، محال بود که قدرت نگرش متفاوت از زاویه های پنهان زندگی، ارزانی اش شود.

صاحب این قلم بر آن است، سوی دیار دشوار گذار اندیشه مولانا، ره بسپرد؛ هر چند رفتن بدان، سواری بردبار خواهد و باره ای راهوار و زمانی بسیار !

هرگاه این کار، دشوار نمی‌بود، استاد توانایی چون بدیع الزمان فروزانفر، سی سال عمر عزیزش را در پژوهش احوال و آثار خداوندگار، بذل نمی داشت.

و همین گونه اساتید نامدار دیگر !

طوری که معلوم است تا کنون در مورد آثار و احوال و پیرامون زندگی‌نامۀ حضرت خداوندگار، آثار ارجداری توسط محققین به زبان های مختلف ارائه شده است.

اما اینجا، قلم این ناتوان بر آن است که از سه میسر، وارد قلمرو فکر و آثار مولانا شود.

یکی از وسیع ترین و بزرگترین قلمرو هایی را که صاحب این قلم شکسته، به آن اذن ورود یافته، قلمرو زبان شیرین فارسی‌دری است. زبانی که توفیق در میان نهادن عرایضی را با مخاطبان همدل، رفیق ساخته است.

اما جامعیت اندیشه و دانش گستردۀ مولانا، مستلزم تأمین ارتباط با گویندگان دیگر این کرۀ خاکی است. یعنی زبان هایی که مولانا با استفاده از آنها، قادر به ارائۀ پیام های ارزنده‌اش به گویندگان آن نیز شده است و یکی از آن عربی می‌باشد که به زبان مقدس قرآن نیر مسمی است و دیگری به زبان زیبای ترکی که خداوندگار را با آن پیوند نا گسستنی بوده است.

مسلم است بیشتر آفریده های مولانای بزرگ – چه در نظم و چه در نثر – به زبان شیرین فارسی‌‌دری است. بدین معنا اگر ما تنها به اثر ماندگار مثنوی معنوی عطف عنان کنیم، دیده را با حدود هفتاد هزار بیت غرای فارسی دری، روشن می‌سازیم.

جان سخن اینجاست که مولانا مزید بر اینکه عالم و دانشور توانایی بوده و با بسا از علوم احاطه داشته، به رسم روزگاری که وی در آن می زیست، نه تنها آثاری به عربی، بل بسا اشعاری با ترکی و ابیاتی به یونانی نیز ارائه داده است.

برمبنای تحقیقات انجام شده، تعداد ابیات عربی مولانا بالغ بر یکهزار بیت می رسد که به وسیله آنها توانسته توجه مخاطبان و مشتاقان بی‌شمار دیگری را به سوی آموزه ها، پیام های والا و نکته آموزی های گوناگونش کشانده است و جمال درخشان شعرش نه تنها در آیینۀ بزرگ فارسی‌-دری بازتاب یافته، بل گوهر هایی به زبان های عربی، ترکی وحتی یونانی، از دریای خروشان اندیشه وجانش برخاسته و بر دلها وضمایر مخاطبان نشسته و در نتیجه منجر به آن شده است که خود پیش بینی کرده بود:

بعد من صد سال دیگر این غزل

چون جمال یوسفی باشد سمر

زانک دل هرگز نپوسد زیر خاک

این ز دل گفتم نگفتم از جگر

من چو داوودم شما مرغان پاک

وین غزل‌ها چون زبور مستطر

ای خدایا پر این مرغان مریز

چون به داوودند از جان یارگر

ای خدایا دست بر لب می‌نهم

تا نگویم زان چه گشتم مستتر

سخن از شعر عربی خداوندگار رفت، خوب است این موضوع را بیشتر بکاویم تا بحث ما پیرامون گستردگی و احاطۀ او بر السنۀ مختلف، جامۀ تکمیل بپوشد:

در پیوند به تسلط همه جانبۀ مولوی بر زبان عربی، امری را که می توان مسلم خواند، این‌است که مولانا جلال الدین محمد بلخی، عاشق قرآن عظیم الشأن و پیغمبر گرامی خدا (صلی الله علیه وسلم) بود و از آن همواره تاثیر می پذیرفت و سعی می ورزید تا حتی المقدور روح ستایش در اشعار آبدارش جاری شود. و این در حالی است که عارفان، دلنشین ترین زینت سخنوری را در به کار بردن آیات قرآنی در لابلای کلام خود می‌دانند و لطف و ارزش سخن را با آن افزایش می‌‌دهند تا تأثیر کلام بر مخاطبان، دو چندان شود.

از همین رو-همان گونه که الهام گنج کریمی بر آن‌است- مولانا سعی بلیغ به خرج می‌داد که توجه به جنبه ها و معانی عرفانی در آیات قرآن و داستان های قرآنی و بیان لطایف آن داشته باشد. نمونۀ آن‌چه را که ارائه دادیم، فراوان است و بسیاری از ابیات مثنوی شش جلدی مبین آن!

معهذا با نگاهی به "مجالسِ سبع" می‌توان به این موضوع کسب وقوف کرد که تمامی آن اثر موقر حضرت مولانا، با خطبه های عربی تزیین یافته اند و" در تجاویف خطبه، برای استدلال آیاتی در قرآن و عظمت الهی آمده است".

نیکلسون مثنوی شناس معروف انگلیس معتقد است: مولانا برای توجیه عقایدش به 1100 آیه قرآنی توسل جسته است.

نظر به تحقیقی که هاشم پور سجانی (‌1354: 4) انجام داده، "مولانا جا به جا به استناد سخنانش از آیات قرآن عظیم الشأن استفاده برده و 157 آیه را در این مجالس عرضه داشته است". فلهذا به ضرس قاطع می‌توان گفت که مولانا بیش از هرعارف و شاعر دیگر، از قرآن تأثیر پذیرفته و اندیشۀ طلب از فیض کلام ربانی را در ذهن و اندیشه خود پرورده است.

همین خداوندگار بلخ است که می‌گوید:

معنی قرآن ز قرآن پرس و بس / وز کسی کاتش ز دست اندر هوس

پیش قرآن گشت قربانی و پست / تا که عین روح او قرآن شده است

روغنی کوشد فدای گل به گل / خواه روغن بوی کن خواهی تو گل

همین طور احادیث نبوی (صلی الله علیه وسلم) در مرتبۀ دوم کار برد خداوندگار قرار دارد.

بعضی برآنند، اشعاری را که مولانا به زبان عربی سروده، گه گاه می‌تواند از همان متانت وعذوبتی بهره ور شود که اشعار فارسی– دری از آن برخور دار اند. معهذا وی سعی را همواره برآن متمرکز ساخته تا قواعد نحوی به گونۀ کامل در ساختار کلامش مراعات شود و هم از همان اوزانی استفاده به عمل آرد که شعرای نامدار عربی، منطبق به همان قواعد عروضی، سروده هایی را عرضه داشته اند.

یکی از اشعار معروف عربی مولانا-که در قالب نامه یی عنوانی مراد خویش (شمس) در دمشق فرستاده – شعری است حاوی (سیزده بیت) که در آن ملتمسانه از معشوق خود طلبیده تا به قوینه برگردد:

ايها النور في الفؤاد تعال

غايه الجد و المراد تعال

انت تدري حياتنا بيديک

لا تضيق علي العباد تعال

ايها العشق ايها المعشوق

حل عن الصد و العناد تعال

يا سليمان ذي الهداهد لک

فتفقد بالافتقاد تعال

ايها السابق الذي سبقت

منک مصدوقه الوداد تعال

فمن الهجر ضجت الارواح

انجر العود يا معاد تعال

استر العيب و ابذل المعروف

هکذا عاده الجواد تعال

چه بود پارسي تعال بيا

يا بيا يا بده تو داد تعال

چون بيايي زهي گشاد و مراد

چون نيايي زهي کساد تعال

اي گشاد عرب قباد عجم

تو گشايي دلم به ياد تعال

اي درونم تعال گويان تو

وي ز بود تو بود و باد تعال

طفت فيک البلاد يا قمرا

بي محيطا و بالبلاد تعال

انت کالشمس اذ دنت و نأت

يا قريبا علي العباد تعال.