آرشیف

2016-1-7

زکریا فصیحی

در فــکــــــر فـــــــردا

یک نفر آن سوی فصل سبز تنها مانده است

چون شبی در دامن تاریک صحرا مانده است

دست ها را عاشقانه برده تا آفاق عشق

سر در آغوش پر از آشوب دریا مانده است

بیرق پیروزی سبزش به دست باد ها

بر فراز تپه ای در فکر فردا مانده است

آرمیده باغ در آغوش عطر یاس ها

جان دشت از بوی گلها مست و شیدا مانده است

شاعری در بند بحر و وزن و قید و قافیه

کودکی در فکر درس و مشق و انشا مانده است

بس که ما سرگرم نوروزیم و دید و بازدید

یاد او در ایستگاه اولی، جا مانده است
 

8/1/94