آرشیف

2019-1-11

mazizi

در سوگ ار تحال نوراحمد رجا از زبان پسرش ( یاسر رجا )

 

پدرجان از کنار ما به یکباره سفر کردی!  

تو مارا در فـراق خویشتن با چشم تر کردی

 

همـه فصل زمستان خانۀ ما گــرم لطفت بود

کنون انــدر نبودت کلبـــۀ ما سرد تر کردی

 

همه شب قصه میکردی برایم تا روم در خواب

وتو خواب خوش خود را به بیــداری سحر کردی

 

تو بودی همچنان بنشسته ومن از خودم غافل

بسویـم با نگاه لطف خود هــر دم نظــــر کردی

 

اگر افسرده می گشتم ویا تب می نمــــودم من

تو احساس مرا از نوک پا تا فرق سر کردی

 

پدر جانم ! نظر داشتی که من مکتب روم امسال

مگر معلـوم شد حالا که تو فکــر دگــــر کردی ؟

 

تو برهر شخص مظلوم ویتیم وبینـوا دائم

بقدر قـــدرت خود خدمتی مثلِ پدر کردی

 

خبر دادند بمــــن یا ران ودوستـــان قدیم تــو

برای پاس دوستی خویش را اندر خطر کردی

 

اگر دشمــــن بجان دوستانت حمله ور می شـد

تو جان خویش را از بهر حفظ شان سپر کردی

 

سخن از دل برآوردی برای دوست ویا دشمن

از آنرو حرفهـــــایت بر دل مردم اثر کــردی

 

همیشه قلب تو کانون لطف ومهربانی بود

تمام کین ونفرت از دل خوبت بــدر کردی

 

پدر جانِ « عـــزیز» من کنـون با رفتنت حالا

دو چشم « یاسر» خودرا پر از اشک گهر کردی

پایان

————————-

م – ع – عزیزی

شب شنبه ساعت 23: 55

پانزدهم جدی سال 1397 هجری شمسی

برابر به : 2019-01-