آرشیف

2014-12-15

مولوی سید محمد حکیمی غوری

در بها ی حکیمی بر نقولا باسلی گستاخی نبی ص

 

باساس توهین که نامبرده به پیشوای اسلام کرده بودند این سروده به دفاع از نبی کریم (ص)تقدیم شد.

کجا حق را شناسد ! آن لیئم کــور و کر؛باشد
دل تاریک و؛ بی نورش زسنگ، هم سخت تر باشد

نیارد صیقل !هر گز نها می ؛اندر آن آهــــــن
که اندر معدن خود ؛آن حدید ی؛ بد گهر باشد

نیاید دل جوی !هرگز ز خون خا ران تاریــخی 
نجوئید رحم و! از گورگی ؛که در خون پنجه تر باشد

ندهد کس بخود راه ؛چنین حر کات ؛ گستاخی
مگر تابع ابلیسی !که او رجیمی؛ در باشــــــد

مرا عات ادب دارد!!! بنام احمد مختــــــار (ص)
هر ان شخصی ؛که در عالم؛ او از اهل بصر باشد 

زبان عیب جوی! هرکه بر شأن !او بکــــــــشاید !
نه اورا عقل و! شعور است ؛نه از نسل بشر! باشد

چنین اعمال زیشتی؛ دم بدم خزد! ز بد اصــــلی 
او مر دودی ابدی! پیشوایش لا شعر!!! باشـــــد

اورا عیشی ؛همین دنیاست ؛اگر ماند! هزار سالی 
به صحرای پسین ؛جایش یقین نار! سقر باشـــــد 

گوای تاریــــــــــــخ سابق تسلی است مسلمانان!!!
که فر زندان ابوجهل !پدر را هم ؛ســــــــفر باشد 

درین حرکاتی کفری هرکه بنشیند! به جای خـــود 
به سینه سنگ تبعیت نکوبد !کم نظر باشـــــــــــد 

حکیمی شام وسحر گاه چنان مغموم دل تنگ است 
ازین فاجعه! بی جاه دمادم چشم تر؛ باشـــــــــــــد