آرشیف

2014-11-22

ساغر رشیدی

در انتظـار امید

 

دور بودی، مگر نزدیک با قلب !
دور بودی، مگر نزدیگ درنگاه !
دور بودی، مگر  نزدیک با آن نفس ها !…
 
همیشه امید بود رسیدن به تو
آسمان سخن می گفت از تو به من
ستاره ها چشمک می زد از تو به من 
زندگی امید می داد از تو به من
گل ها قصه می کرد از تو به من…
 
بهار آمد؛ تابستان شد؛ خزان شد
بالاخره، زمستان رسید، خبری نیامد از تو
  بگو به من
آیا، نزدیک بودن با قلب تو
نزدک بودن با نگاه تو
نزدیک بودن با نفس های تو
امید رسیدن به تو

و
چشمک زدن با  آن  ستاره ها  را
 ادامه دهیم یا در انتظار بمانم؟؟؟